خسروا روزى ز عمرم گر سپهر افزون كند گر توانم سجده گاه شكر سازم ساحتت پس چه گويى صرف يارم كرد بر درگاه تو بخت را دانى كه يارد كرد حى لاينام طالب مقصود را يك سمت بايد مستوى من چو كرم پيله ام قانع به يك نوع از غذا فضله ى طبعم نسيج الوحد از اين معنى شدست انورى لاف سخن تا كى زنى خاموش باش اى خواجه رسيدست بلنديت به جايىگر عمر تو چون قد تو باشد به درازى گر عمر تو چون قد تو باشد به درازى
يا نگيرد بسته مرگم چون مگس را عنكبوت چون مسيح مريم از صفر حمل تا پاى حوت هريكى اين روزها را از پى يك روزه قوت اعتكاف سده ى درگاه حى لايموت مرد را سرگشته دارد اختلافات سموت توامان با صبر چون وتر حنيفى با قنوت فضله ى كرمك نسيج الالف شد با برگ توت بو كه چون مردان مسلم گرددت ملك سكوت كز اهل سموات به گوشت برسد صوتتو زنده بمانى و بميرد ملك الموت تو زنده بمانى و بميرد ملك الموت