درخواست روشنايى كند
گنبد پيروزه گون بااختران سيم رنگ روزگار بي نوايى وصل را هجران دهد صعب و تاريكست دوراز وصل تو شبهاى من پاره اى ازاعتقاد خويش نزد من فرست ورنه فراش سراى مكرمت را نصب كن
ورنه فراش سراى مكرمت را نصب كن
هر شبى تا روز وصف بى نوايى من كند اتفاق تنگ دستى دوست را دشمن كند شمعها بايد كه اين تاريك را روشن كند تاشبم را روشن و اين حجره را گلشن كند تا دو دانگى در وجوه يك منى روغن كند
تا دو دانگى در وجوه يك منى روغن كند