در تعريف علم و شان آنموعظه در رفع املفي الحكمةحكيم به دنبال ناصرالدين به منصوريه رفت او رابه بزم گاه راه ندادند اين قطعه را سروده بار خواستدر موعظهدر التماس شرابدر تهديددر معذرت صاحبعزل خواجه شهاب را خواهدوقتى انورى را درد پايى عارض گشته و ناصرالدين طاهر به عيادت وى رفته در شكر آن و عذرخواهى اين قطعه گفته استدر شكايت زمانهدر مذمت فرمان بردارى از زنصاحب را به داشتن دو فرزند به نام محمود و مسعود تهنيت گويددر هزل گويددر مدح ملك الوزرا بدرالدين طوطى بك بن مسعودبن علىدر هجا گويددر شكايت گويدشراب خواهدايضا درخواست شراب كندفي الهجادر طلب شراب گويدايضا شراب خواهدمطايبهدر شكايت زمان و حبس مجدالدين ابوالحسن عمرانىدر قناعت و صبر گويددر شكر و قناعت گويددر مطايبه گويددر تعريف كتاب مقامات قاضى حميدالدينصاحب ناصرالدين را مدح گويددر مدح مجدالدين ابوطالب نعمهدر شرح اشتياق گويددر هجو صفى محمد تاريخىدر شكايت دنيادر شكايت گويد و توقع تلطف كنددر مدح گويددر مدح موئتمن سرخسىدر محمدت صاحب ناصرالدينفي الحكمةدر مدح مجدالدين ابوطالب نعمهشراب خواهددر هجا گويددر مدح مجدالدين ابوالحسن عمرانى و شكر نعمت اوبيگاه به حضرت رفت در عذر آن گويددر طلب جو اين قطعه فرمودهشراب خواهددر شكايت دورى از بزم مخدومدر آرزومندىقطعه ى زير را به خواجه اسحاق پدر خوانده ى خود فرستادهدر حبس مجدالدين ابوالحسن عمرانىمطايبهاز الب ارغون فرش و اسب و زين و خيمه خواستهاظهار اشتياق كندحساد او را به تهمتى منسوب كردند قسميات در نفى تهمت و ذم شاعرى و استغفار گويدمطايبه در موفق سبعىدر مدح سلطان اعظم سنجردر مدح اقضي القضاة قاضى حميدالدينمطايبهدر شكايت و طلب احسان از مخدومدر هجادر مرثيهدر نصيحتلغزيست كه در طلب خربزه گفتهشراب خواهددر حبس مجدالدين ابوالحسن عمرانىلطيفهدر حضرت مخدوم بار خواهدمطايبهطلب امداد مهم خود كنددر مدح منصور عامرستايش بزم مخدوم كنددر قناعت و آزادگىدر مدح سعدالدين و كيفيت سقطه و حسب حال خوددر مدح صاحب جمال الدين محمد و شكايت از روزگارحكيم در اواخر عمر از ملازمت دربار سلاطين احتراز مي نموده، وقتى سلطان غور او را طلبيد اين قطعه را بدو فرستادناصرالدين طاهر را درد دندان عارض گشته انورى اين قطعه هنگام عيادت او گفته و در هر بيت التزام لفظ دندان نمود...امير يوسف نام و عده ى عطايى كرده و وفا ننموده بود در تهديد او گفته استدر ندامت و شكايتدر مطايبهدر موعظه و شكايت دهرلطيفهدر طلب شراب و گوشت و مزه به طريق لغز گفتهسكنجبين از كسى به طرز لغز خواستهدر قناعتدر مدح موئيدالدين مودودشاهمناظره ى بوته ى كدو با درخت چناردر مطايبهدر مذمت اصحاب ديواندر فضيلت عقل و شرف انسان به خرددر شكايت زمانه و مفاخرت خوداز يكى اكابر رنجيده بود حسب حال خود و نكوهش او گويداين قطعه را فتوحى گفت و به انورى بست و مردم بلخ بر حكيم متغير شدند سوگندنامه در نفى آن گفتدر طلب شرابدر مذمت سوارىدر مذمت زن خواستندر مدح بهاء الدين علىدر طلب شرابمطايبهدر مرثيه ى مودودشاه و بي وفايى جهاندر بى ثباتى جهاندر تاريخ فوت سلطان سنجردر اشتياقمدح زين الدين عبدالله را گويد و حضور ميزبان را خواهدفي الحكمة والنصيحةدر مذمت كسىدر مدحدر شكردر عذر مستىمطايبه در عذر مستىايضالهصفي الدين موفق هيزمى به انورى وعده كرد و حكيم غلام خود را به طلب آن فرستاد چون به وعده وفا نكرد اين قطعه در ...در هجو خواجه صلاح نامىدر قناعت و شكايت از روزگاردر مدح قاضى حميدالديندر مدح صاحب ناصرالدين طاهردر شكايتاز كسى يخ خواهدصاحب ناصرالدين دارو خورده بود او را تهنيت گفتهمخدوم حكيم را در سراى خاص جاى داد در شكر آن گويددر تهنيت دارو خوردن مجدالدينايضا در تهنيت دارو خوردن مجدالديندر مدح ملك نصرةالديندر هجادر ذم طمععمادالدين پيروزشاه وقتى به خانه ى حكيم به عيادت آمده بود انورى در شكر آن گفتهدر جواب مكتوب عمادالدين پيروزشاهدر عذردر مفارقت دوستىدر مذمت خزانه دار سلطان گفته و چون با هر گنجى ماريست تعبير از خزانه دار به حيه كرده استدر مدح تركان خاتونشراب خواهددر عذر تقصير خدمتدر مدح نظام الملك بدرالدولة والدين خاصبك طوطي بن مسعوددر شكايت دهرسيد مجدالدين بوطالب نعمه را گويدكتاب و كلاهى نزد بزرگى داشت در تقاضاى آن گويدخواجه شمس انورى را پوستينى وعده كرده و در فرستادن آن تاخير نموده بود اين قطعه در تهديد وى گفتهدر تجديد لقب موئيدالدين مودودشاهدر هجادر وعظدر حق سنقر خاص گويددر مدح پيروز شاهدر نصيحتشبى در حال مستى از بامى درافتاد اين قطعه را گفتدر هجومطايبهدر صفت كسب كمال ومذمت ابناء عصردر مدح ملك الشرق علاء الدين محمد امير كوهدرشكايت دهرطبيبى را ذم كنددر حكمت و موعظهدر هجادر حبس مجدالدين ابوالحسندر طلب احساندر طلب كاغذ گويددر علو همت خود گويدقاضى حميدالدين از انورى سوئال كندانورى در جواب قاضى گويدسلطان سنجر انورى را به مجلس خود خوانده بود در شكر آن گفتهمدح شهاب الدين ابوالفتح كند و اجازه ى دخول به مجلس او خواهددر تقاضاى راتبهمدح قاضى حميدالدينشكايت از دهرمطايبهدر التماس برات انعام گويد كه خبر آن بدو رسيد و برات نرسيده بوددر عارضه ى خاتون عصمةالدين رضيةالملوكدر هجاى بخيلى گفتهدر تقصير ملاقات ياران به يكديگر گويدشراب خواهدلغزدر مديحشراب خواهددر وصل سراى مجدالدين ابوالحسندر تهنيت منصب گويددر مدحدرخواست روشنايى كندممدوح براى حكيم خلعتى فرستاده در شكر آن گويدشكايت از فلك و مدح صاحبمخدوم به انورى جفتى موزه بخشيد در شكر آن گويددر هجادر شكايتدر حبس مجدالذين ابوالحسن عمرانىطلب ادرار و راتبه از مخدوم براى يك نفر از شاگردان خود كندشراب خواهدايضا طلب شراب كنددر هجادر تهديد و هجو قاضى هرىدر نكوهش فلكدر مذمت زناندر التماس موزهدر هجادر نكوهش روزگاراجازت خواهددر وصف بنا و مدح مير عميداز كسى درخواست پنبه كندبراى درآمدن به خانه ى اكفى الكفاة بار خواهدشراب خواهدحضور دوستى را خواهددر تقاضاى انعامى كه حواله شد و نيافت فرمايددر قضا و قدرحكيم رنجور بود و دوستى او را عيادت نكرد در شكايت و طلب حضور او گويداذن دخول به مجلس صاحب خواهدمخدوم به حكيم جام شرابى بخشيده در شكر آن و طلب شراب گويددر هجو شخصى كه به على مهتاب مشهور بودشراب خواهددر مرثيهدر مفارقتفى الاشتياقدر عذردر مذمت اهل سوقاسب پيرى را مذمت كندقبا از بزرگى خواستهمطايبه ملكشاه پدر سلطان سنجر با مرد اعرابىدر عذر تقصير نرفتن پيش ممدوحاز ممدوح التماس كفش به معما كرده استدر مدح بدرالدين الغ جاندار بك اينانج بلكا سنقرقاضى هرى مبتلا به مرض جرب شده و حكيم به عيادت او رفته و او از خانه بيرون نيامده و اين قطعه را درهجو او گفته استمطايبه با باغبانى كه ازو كدوى تر خواستهشكايت از روزگارنكته ى پسنديدهدر طلب شكر و عوددر موعظهمطايبهدر اشتياقدر مرثيهمطايبهدر هجادر تقاضادر مديحدر هجو صلاح صالحىدر ذل سوئالدر نصيحت نفسدرمرثيهمطايبه به محبوب كنداز نجيب الدين كاتب سياهى خواهدامير شجاعى شاعر در قدح انورى گفتهحكيم در جواب شجاعى گويددر مذمت شعرادر عذر بدمستى خويشدر منع توزيع با جمال الدين مسعود گويددر شكايت از ممدوح خويش حميدالدينطلب وظيفه كنددر مذمت زنانعزالدين نامى را ستايش كنددر مطايبهتعريف شراب كندشراب خواهددر هجودر شكايتدر تمثيلدر شكردر تعريف عمارت و مدح صاحبدر وصف كوشك و سراى مجدالدين ابوالحسن عمرانىقسم بر بي گناهىدر مطايبهسخن كمالى را ستايددر مطايبهدر بيان حال خودالتماس انعامستايش ملك الشعرا ارشدالدينالب ارغو يكى از ممدوحان حكيم را ميل كشيدند در آن باب گفته استاز بزرگى درخواست كاغذ سپيد كنددر نقدى كه يكى از امرا در مرثيه ى سيدابوطالب نعمه بدو كرده بود گويدقاضى حميدالدين در مدح حكيم گفته و بدو فرستادهانورى در جواب اين قطعه گفته و او را ستوده استبه شخصى تكلف فرمايداز دوستى سيم گرمابه خواهددر تقاضادر عذر غيبت از مجلس مخدومفي الاشتياقبه مجلس صاحب بار خواهددر اشتياق دوستى و طلب مكاتبات ازودر شكايتدر حسب حال و وارستگى خويشدر طلب صاحبشكوه از روزگاردر مدح تاج الدين ابوالمعالى محمد المستوفى گويد و عرق نسترن خواهددر بيان هنرهاى خود و جهل ابناء عصردر مطايبهكيسه اى به حكيم وعده كرده اند آن را با كاردى طلب مي كنددر شكايتنكته ى موزوندر شكر تشريفوله ايضادر افلاس و رنجورى خوددر عذرالتماس كفش كنددر حسب حالدر نصيحتدر اشتياقدر عزلت و قناعت و جواب سائلى كه از حكيم قصه ى شعر گفتنش پرسيد گويددر رياضت خاطرمذمت ممدوحى كه وعده ى صله بدو داده و وفا نكردهدر مدحدر اشتياقاز زبان پسران ميرداد كه يكى طوطى به يك ملقب به ناصرالدين و ديگر عضدالدين است گفته و آنها را ستايش كرده استدر تمثيلمعماشراب خواهدلغز به اسم سلطان سنجر و بيان آنكه عدد نام سنجر با پيغمبران مرسل يكيستدر طلب عفومطايبهدر اظهار نيك نفسى خود گفته استدر غيبت پيروزشاه از بلخ و تهنيت قدوم اودر شكايت اهل زماننصيحتدر مرثيهدر قناعتدر طلب شرابطلب پنبه و روغن كندنكته ى موزوندر علو همت و كمال نفس خودپيراهن كتان سنبلى از فريدالدين كاتب خواهددر شكايتاز بزرگى مسحى و رانين خواهددر مدحدر مذمت دشمنان صاحبفى اقتراح الذهبزين الدين عبدالله از استر افتاده و حكيم به عيادت او نرفته بود اين قطعه در عذر تقصير خويش گفتهدر مذمت افلاكدر مدح سلطان ملكشاه ثانىدر مديحدر جواب مكتوب دوستىدر قناعت و خويشتن دارىمطايبهدر مذمت شاعرىسلطان سنجر را گويددر ذم فتوحى شاعرشراب خواستهحضور دوستى خواهدشراب خواهددر طلب شرابدر مرثيه ى مجدالدين ابوالحسن عمرانىدر مدح پادشاه زماندر طلب هيزمطلب قبا از مخدوم كنددر حسب حال خويش گويددر طلب سركه و آبكامهدر تهنيت تشريفمعما در مدح رشيدالدينشراب خواهدلطيفهاز كريم الدين شراب خواهددر نصيحت نفس خوداز لالابك تقاضايى كندشراب خواهددر طلب حضور دوستى گويددر مدح و تهنيتشراب خواهددر طلب جوقطعه ى زير از حكيم شجاعى است كه به انورى نوشته استانورى در جواب شجاع الدين خالد بلخى گفته و عذر تقصير خواسته استستايش سراى مجدالدين ابوالحسن عمرانىبزرگى به خانه ى انورى رفت در تهنيت قدوم او گويددر قناعتغرض از اين لغز ريواس استدر هجو كسى گفتهدر هجو قاضى ناصحدر وصف بزرگى و كرم صاحب ترمددر مدح عصمةالديندر مدح امير فخرالدين ابوالمفاخر آبىدر نصيحت و موعظهروزى بدمستى كرده بود در عذر آن گويدفي الموعظةدر مديحدر شكايت و تقاضاى الطاف صاحبدر عذر قى كردن در مجلس شراب گفتهدر تقاضادر مذمت كسى گفتهحسب حالدر مدح فيروزشاهدر هجادر تهنيتشراب خواهددر تقاضادر ناخن گرفتن صاحبقسمت در توبه و انابهشكايت از زمانهدر هجو سيف الدين نامى گفتهنصيحتمعمادر حسب حالدر موعظهاين قطعه در شكايت از ملكشاه و نظام الملك گفت و متغير شدند و فتوحى آنرا جواب گفتفتوحى شاعر بفرموده ى شاه و وزير جواب حكيم را گفتدر موعظهايضا در هجادر شكايتمطايبهدر شكايتصاحب به حكيم اسبى وعده كرد در تقاضاى آن اين قطعه را گفتهمدح سديد فقيهىدر ستايش سخن خوددر حكمت و موعظهدر قناعت و خويشتن دارىدر هجانصيحت