اى بزرگى كه راى روشن تو هر سوئالى كه در زمانه كنند كهتران را چو مهتران به كرم بر كار جهان دل منه ايرا كه نشايد چندان كه بگفتم مهل كاخر روزى پندم نپذيرفتى و خوكى شدى آخرهم با دل پر دردى و هم با رخ پر موى هم با دل پر دردى و هم با رخ پر موى
همه كار صواب فرمايد جودت آنرا جواب فرمايد يك صراحى شراب فرمايد كين خوبى و ناخوبى هم دير نپايد آن سيم سيه گردد و آن حلقه بسايد وامروز در اين شهر كسى خوك نگايداى سرو لقا محنت از اين بيش نيايد اى سرو لقا محنت از اين بيش نيايد