اى برقد تو راست قباى سخا و جود در تن مراست كهنه قبايى كه پاره اش آدم به دست جود خودش پنبه كاشته سوراخهاى او كندم وام ريشخند لطفى نما كه هست به راه قباى تو با خار قناعت ار بسازى يكباربا خاركشان نشين كه اندر دو سه روز با خاركشان نشين كه اندر دو سه روز
حرفيست در لباس مرا با تو گوش دار دارد ز بخيه كارى ادريس يادگار حوا به سعى دوك خودش رشته پود و تار از هر طرف كه پيش گروهى كنم گذار سوراخها به هر طرفى چشم انتظار از هر قدمى برويدت صد گلزارصد برگ بساخت گل ز يك دسته ى خار صد برگ بساخت گل ز يك دسته ى خار