قاضى هرى مبتلا به مرض جرب شده و حكيم به عيادت او رفته و او از خانه بيرون نيامده و اين قطعه را درهجو او گفته است
قاضى از من نصيحتى بشنو بارها گفتمت خر از كفه دور پند احرار دامنت نگرفت كيك درياچه ى من افكندى هين كه شاخ هجا به بار آمد خشك ريشى گرى كرى نكند اين زمان بيش از اين نمي گويمپس از اين خون تو به گردن تو پس از اين خون تو به گردن تو
نه مطول به از طويله ى در خر بغايى مكن تو گرد آخر اين به تصحيف تا قيامت حر وينكت سنگ اوفتاده به سر بيش از اين بخ نام وننگ مبر هان وهان چاردست و پاى شتر ايها الشيخ بالسلامة مرگر بدان آريم كه گويم پر گر بدان آريم كه گويم پر