از نجيب الدين كاتب سياهى خواهد
اگر به رنج ندارد اجل نجيب الدين به پاره اى سيهى بر سرم نهد منت به وقت خواندن اين قطعه دانم اين معنى دل من از سيهى دادن تو سير آمد
دل من از سيهى دادن تو سير آمد
كه هيچ رنج مبادش ز عالم بدكيش به شرط آنكه دگر دردسر نيارم بيش به گوشه ى دل او بگذرد كه اى درويش دل تو سير نگشت از سپيدكارى خويش
دل تو سير نگشت از سپيدكارى خويش