كيسه اى به حكيم وعده كرده اند آن را با كاردى طلب مي كند - مقطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقطعات - نسخه متنی

اوحدالدین محمد بن محمد انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كيسه اى به حكيم وعده كرده اند آن را با كاردى طلب مي كند





  • اى كمال زمان بيا و ببين
    با بهار رخت تواند گفت
    در فراق رخ چو خورشيدت
    كيسه اى داديم در اين شبها
    روزها رفت و من نمي دانم
    يارب از كاردى بود با آن
    سر چو سرو از نشاط بفرازم
    وگر اين كار هست بيهوده سايه بر كار اين سخن مفكن
    سايه بر كار اين سخن مفكن



  • كه ز عشقت چگونه مي سوزم
    شب يلداكه روز نوروزم
    روشنايى نمي دهد روزم
    كه همى وام صحبت اندوزم
    كه بر آن كيسه كيسه اى دوزم
    كه بدان كين دشمنان توزم
    رخ ز شادى چو گل برافروزم
    تن زن آنگاه كاسه ى يوزم زانكه چون سايه بر تو آموزم
    زانكه چون سايه بر تو آموزم


/ 439