فخر دين يك التماسست از توام خرده اكنون در ميان خواهم نهاد كبشكى دارى اگر بخشى به من شكرهاى آن كنم وانگاه چه ور بفرمايى كه دندان بركشم بر ميانم گر معد نبود خلال ليك از اين پس در ميان دوستانتچيزهايى گويمت حقا كه سگ چيزهايى گويمت حقا كه سگ
روزها شد تا همى پنهان كنم بر تو و بر خويشتن آسان كنم خويشتن در پيش تو قربان كنم تا به كى تا كائنا من كان كنم سهل باشد بركشم فرمان كنم چوبكى يابم كه در دندان كنم بس مساوى كز براى آن كنمنان نبويد نيز اگر بر نان كنم نان نبويد نيز اگر بر نان كنم