اى جوان بخت پير ملت و ملك اى چهل سال نام و كنيت تو چيست دانى محمد يوسف خاتم و خامه ى تواند هنوز تخم ذكر جميل كاشته اى داغ نام نكو نهادستى ديده در عزم تو قضا پيدا كرده در حزم تو قدر پنهان نظر صائب ترا گويد قلم منصف ترا خواند چشم زخم قران كجا بيند راستى به ترا توان گفتن از تو معمور بود چندين گاه بي تو ديدى كه از پى يك سهو تا قيامت چو باز دوخته چشم دير مان اى به گونه گونه شرفتا كس از آفرين سخن گويد تا كس از آفرين سخن گويد
صدر دنيا امين دولت و دين بوده نقش نگين دولت و دين علم آستين دولت و دين در يسار و يمين دولت و دين سالها در زمين دولت و دين عمرها بر سرين دولت و دين هم شك و هم يقين دولت و دين همه غ و سمين دولت و دين آسمان پيش بين دولت و دين چرخ حبل متين دولت و دين تا تو باشى قرين دولت و دين خواجه ى راستن دولت و دين حصنهاى حصين دولت و دين چون قفا شد جبين دولت و دين مانده شير عرين و دولت و دين اختيار و گزين دولت و دينبر تو باد آفرين دولت و دين بر تو باد آفرين دولت و دين