سلطان سنجر را گويد
اى جهان را عدل تو آراسته حلقه ى شب رنگ زلف پرچمت در دو دم بنشانده از باران تير خسروان نقش نگين خسروى گنجها خواهان ز دستت زان شدند در بلاد ملك تو با خاك بيز اى به قدر و راى چرخ و آفتاب
اى به قدر و راى چرخ و آفتاب
باغ ملك از خنجرت پيراسته روزها رخسار فتح آراسته هر كجا گرد خلافى خاسته نام را جز نام تو ناخواسته كز پى خواهنده دارى خواسته راستى نايد ز خاك آراسته باد ماه دولتت ناكاسته
باد ماه دولتت ناكاسته