مرا دى ياسمن پيغام دادست ز هر نوعى سخن گفتست پنهان چه فرمايى كنون پيغام او را مرا گفتست فردا كاتش صبح بگو او را كه مي گويد فلانى چو در سالى مرا ده روز افزون پس از ده روز خود تاخير كردم كنون درخواستى دارم ز خلقت دو روزك نيز در صحن چمن آى به زير سايه ى گل شادمان باشچون من بهر تو آيم خوب نبود چون من بهر تو آيم خوب نبود
به تو اى صاحب و صدر يگانه غرض را درج كرده در ميانه به سمع تو رساند بنده يانه زند از كوره ى مشرق زبانه كه اى خلقت چو جودت بي كرانه نباشد نوبت از گشت زمانه شوم تا سال ديگر آفسانه همانا ناورد با من بهانه بگو تا مطرب آرند و چغانه مرا از لطف خود كن شادمانهمن اندر باغ و تو در تاب خانه من اندر باغ و تو در تاب خانه