شراب خواهد
فريدالدين كاتب دام عزه به گرمايى چنين در چار طاقش بنتوانى شنيد آخر كه گويند به آبى چند آبش باز روى آر مصون باد از حواد نفس عاليت
مصون باد از حواد نفس عاليت
مگر چون ده منى سيكيش بردست به دست چار خوارزمى سپردست كه آن صافى سخن محبوس دردست اگر دانى كه آن آتش نمردست الا تا نقش گيتى ناستردست
الا تا نقش گيتى ناستردست