اى بزرگى كه جود بحر محيط مشكل و حل آسمان و زمين خبرت هست كز جماعى چند با خرد گفتم كه دستور جهان دست نتوان خواندن او را زينهار تو كس خواجه اى و هركه چو تو من كس كس نيم به نفس خودمنسبت ما دو تن به عيب و هنر نسبت ما دو تن به عيب و هنر
در كف چون سحاب تو بستست در سوئال و جواب تو بستست در منى ده شراب تو بستست دست مي زد گفت چه دستور و دست پنج كان بر پنج دريا مي زدست كس ديگر كسست همچو خسست لاجرم هركه چون منست كسستگر همين هر دو بيش نيست بسست گر همين هر دو بيش نيست بسست