در موعظه و شكايت دهر - مقطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقطعات - نسخه متنی

اوحدالدین محمد بن محمد انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در موعظه و شكايت دهر





  • با يكى مردك كناس همى گفتم دى
    صنعت و حرفت ما هر دو تو مي دانى چيست
    گفت از عيب خود و از هنر ما مشناس
    كار فرماى دهد رونق كار من و تو
    كار فرماى مرا پايه ى من معلومست
    باز چون گاو خراس از تو و از پايه ى تو
    كه چنان ظن برد او كانچ تو ترتيب كنى
    يا چنان داند كين عمر عزيز علما
    او چه داند كه در آن شيوه چه خون بايد خورد
    انورى هم ز تو برتست كه بر بيخ درخت غصه خور غصه كه خود بر فلك از غصه تو
    غصه خور غصه كه خود بر فلك از غصه تو



  • تو چه دانى كه ز غبن تو دلم چون خستست
    آن چرا تيزرو و اين ز چه روى آهستست
    اينك ما را ز خيار آتش وزنى جستست
    داند آن كس كه دمى با من و تو بنشستست
    لاجرم جان من از بند تقاضا رستست
    كارفرماى ترا ديده چنان بربستست
    كرده ى دانم و پرداخته و پيوستست
    همچو روز و شب جهال متاع رستست
    كه ترا از سر پندار در آن پى خستست
    عقل داند كه ستم نز تبرست از دستست تير انگشت گزيدست و قلم بشكستست
    تير انگشت گزيدست و قلم بشكستست


/ 439