قارّه افريقا كه اصطلاحاً بنام قارّه سياه معروف است، از لحاظ مساحت پس از قارّه آسيا بزرگترين قارّه جهان مى باشد. مساحت آن در حدود 3/40 ميليون كيلومتر مربّع است (حدود بيشتر از 15 مساحت جهان). اين قارّه از شمال به درياى مديترانه، از شرق به اقيانوس هند و درياى سرخ، از جنوب به اقيانوس اطلس و از مغرب به اقيانوس اطلس و خليج گينه محدود است و از ناحيه شمال غربى توسّط تنگه جبل الطّارق از قارّه اروپا جدا مى شود. جمعيّت قارّه آفريقا با 54 كشور، متجاوز از 700 ميليون نفر مى باشد. از نظر ذخائر معدنى اين قارّه در بسيارى از موارد تأمين كننده اصلى صنايع كشورهاى صنعتى است. بر اساس برآوردهاى يونسكو 96% الماس، 90% كروم، 85% پلاتين، 50% كبالت، 55% منگنز، 40% بوكسيت، 50% فسفات، 30% توريوم و اورانيوم و 100% ژرمانيوم جهان در افريقا قرار دارد. بعقيده كارشناسان پتانسيل عظيم انرژى اين قارّه هنوز دست نخورده باقى مانده است. ويژگى ديگر اين قارّه موقعيّت ممتاز آن در جغرافياى سياسى جهان است. دسترسى آفريقا به حسّاسترين مناطق سوق الجيشى و آبراهه هاى استراتژيكى چون تنگه هاى باب المندب و جبل الطّارق، كانال سوئز، دماغه اميدنيك و قرار گرفتن در ميان اقيانوسهاى هند و اطلس شمالى و جنوبى و درياى سرخ و مديترانه، جايگاه ويژه اى به اين قارّه بخشيده است.در نتيجه افريقا از قرنها پيش همواره مورد توجّه قدرتهاى استعمارى و صحنه تاخت و تاز نظامى، سياسى، فرهنگى و اقتصادى استعمارگران بوده است، در حاليكه ملل آن جزء محروم ترين ملل جهان بشمار مى آيند. در حال حاضر بر مبناى آمارهاى موجود، در كشورهاى افريقائى زير منطقه صحرا بيش از 240 ميليون نفر از محروميّت غذايى رنج مى برند و سالهاست كه در اين منطقه قحطى بروز كرده است. مقايسه نقشه افريقا در ادوار مختلف نشان مى دهد كه در از اواخر قرن نوزدهم به اين طرف صحراى افريقا مرتباً در حال گسترش بوده است.(3)يكى از علل عقب ماندگى و گرفتارى هاى افريقائيان ظلم و ستمى بوده است كه در طول قرون گذشته از سوى كشورهاى استعمارگر بر آن اعمال گرديده و اين قارّه را به صحنه رقابت ايشان بمنظور چپاول ثروتهاى ان و استثمار ساكنينش مبدّل ساخته است. در سال 1945 فقط كشورهاى مصر، لپريا، اتحّاديه جنوب افريقا و اتيوپى مستقل بودند و بقيّه كشورهاى تحت استعمار كشورهاى قدرتمند اروپايى قرار داشتند و يكى از مهمّترين حوادث نيمه دوّم قرن بيستم براى قارّه افريقا دستيابى كشورهاى آن به استقلال و نيز تأسيس سازمان وحدت افريقا مى باشد.
2- سير تاريخى و ادوار مختلف حضور قدرتهاى استعمارى در كشورهاى افريقائى:
2-1 استعمار قبل از قرن نوزدهم:
از قرن ها پيش سران كشورهاى مسيحى اروپا آرزو داشتند كه آئينشان را در مناطق نزديك كشورهايشان از جمله در قارّه افريقا كه فقط درياى مديترانه آن را از اروپا جدا مى سازد تبليغ كنند و توسعه دهند. امّا فتوحات مسلمانان در اين مناطق و گسترش دين اسلام در ميان ساكنان اين قارّه باعث شد كه دست ايشان قرن ها از منابع سرشار و موقعيّت ممتاز آن كوتاه شود و اين آرزو قرنها در دلهايشان باقى بماند. مدّت زيادى از شروع يورش مسيحيان به افريقا نگذشته بود كه جنگ هاى پى در پى با مسلمانان آغاز شد. هدف مسلمانان از اين مبارزات فقط بدست آوردن سرزمين هاى جديد نبوده بلكه مردم آن سرزمين را به پيروى از آئين الهيشان دعوت مى كردند. هنوز نيم قرن نگذشته بود كه اين فتوحات ثمرات خود را به بار آورد و مردم با شوق دين اسلام را پذيرفتند و بانگ اللَّه اكبر بر فراز شهرها بلند شد و تكبير مسلمانان لريكه قدرت پادشاهان مسيحى را به لرزه درآورد. لذا تمايل ايشان به جهانگشائى در روزگار رونق اسلام بناچار فروكش كرد، امّا پس از اينكه ضعف و ناتوانى كشورهاى اسلامى را فراگرفت. حسّ انتقام در ايشان بيدار شد كه نخست بصورت حملات صليبى متجلّى گرديد و سپس به يورشهاى استعمارگرانه همراه با تبليغات فرهنگى جهت مسيحى كرده مردم بدل شد. مسيحيان در حملات بيشترى و تبليغى خود از ابزارهاى گوناگون استفاده كردند كه از جمله آنها خدشه دار كرده حقايق اسلام و شعله ور كردن كشمكشهاى ملّى و منطقه اى و يافتن راههايى براى تبليغ افكار مسيحى از طريق مدرسه ها، دانشگاه ها، سمينارهاى مختلف، كمك هاى پزشكى و عامّ المنفعه و حتّى ورزش بود.اروپائى پس از قرنها تجربه روياروئى با مسلمانان باين نتيجه رسيدند كه دين اسلام قويتر و محكمتر از آنستكه بتوان با يك روش ساده آن را شكست داد.(4) گفته مى شود كه اوّلين مشخّص كننده نقش و وظيفه مبلّغان مسيحى بطور دقيق و تعيين كننده استراترژى داز مدّت مقابله مسيحيان با مسلمانان لويى نهم پادشاه فرانسه بود كه اين كار را هنگامى انجام داد كه دوران اسارت خود را در آخرين حملات صليبى در زندان بسر مى برد. يك مورّخ فرانسوى بنام ژان د ژان فيل كه لويى نهم پادشاه فرانسه را در جنگ هاى صليبى همراهى مى كرد مى نويسد: «تنهايى لويى در زندان المنصوره اين فرصت را براى وى فراهم كرد تا در مورد بهترين سياستى كه غرب بايد در قبال مسلمانان اتخّاذ بينديشد... او به اين نتيجه رسيد كه كليسا يا دولت فرانسه ديگر نمى توانند به تنهايى با اسلام روبرو شوند و اين مهّم بايد توسّط تمام اروپا صورت گيرد. باين ترتيب كه نخست اسلام را تحت فشار قرار دهد و سپس آن را نابود سازد. از اين طريق مانع اصلى تسلّط اروپا بر آسيا و افريقا از سر راه برداشته خواهد شد».اروپا از جنگ هاى صليبى خسته و ناتوان خارج شد. اين جنگها نيروهاى انسانى و مالى غرب را به نابودى كشاند و نيروهاى صليبى در شرق به حالت سقوط درآمدند. از اين رو براى نيل به هدف علاوه بر نيزه و شمشير، مجبور به استفاده از سلاح احساسات و عواطف گرديدند و با اظهارات مودّت و دوستى و ارسال كمك هاى مختلف با اسلام جنگيدند تا جلوى گسترش مستمر آن بگيرند. يورش آنان اين بار در سكوت و با نقابها و شعارهاى مزوّرانه صورت گرفت.
2-2 استعمار در قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم:
اروپائيان با اهداف و روش جديد از حدود 200 سال پيش وارد قارّه افريقا شوند. ايشان در لفاف اهداف انسان دوستانه توانستند بتدريج وارد اين سرزمين هاى بكر گرديده و اغراض فرهنگى و سپس استعمارگرانه خود را متحقّق سازند. كلمه اى هم كه در فرهنگ كشورهاى اسلامى براى اين حركت هجومى عظيم انتخاب گرديده (كلمه استعمار) براستى نشان دهنده اين سياست مزوّرانه است (استعمار: طلب عمران و آبادانى).تقسيم استعمارى افريقا پس از كاوش آن عمدتاً در قرن نوزدهم انجام گرفت. در آن هنگام هنوز نقشه جغرافيايى مناطق داخلى افريقا ناقص بود و هيچكس از نقشه درياچه ها، سرچشمه رودهاى بزرگ و شكلِ سلسله جبال آن اطلّع نداشت. در نيمه اوّل قرن نوزدهم 20 هيأت اكتشافى به افريقا فرستاده شدند. ابتدا كار اكتشاف و كاوش در سودان غربى آغاز گرديد و سپس مسير رودخانه هاى نيجر، كنگو، نيل و زامبزى مورد كاوش قرار گرفت. در دهه 60-1851 شمار اين هيأتها به 27، در دهه 70-1861 به 29، در دهه 80-1871 به 47 و در دهه 90- 1881 به 84 رسيد. بتوسّط اين هيأتها موقعيّت رودخانه ها، درياچه ها و كوهها در روى نقشه تعيين شد. مسير رفت و آمدها مشخّص گرديد و سپس كاوشگران و پژوهشگران هر چه بيشتر در قالب هيأت هاى مختلف روانه قارّه افريقا شدند. قدرتهاى اروپايى به تقسيم مناطق افريقا تنها دو كشور مستقلّ وجود داشت: لپريا و مصر. لپريا كه از سال 1847 به استقلال رسيده بود، تحت استيلاى شركت فايرستون آمريكا قرار داشت كه كشت و بهره بردارى كائوچو در اين سرزمين را هنوز در انحصار خود دارد. مصر نيز به نوبه خود از مال 1992 از استقلال نسبى برخوردار شد كه پيمان اتحّاد سال 1936 به ميزان قابل توجّهى به تحكيم آن انجاميد، برون آنكه اين پيمان به حذف حضور نظامى بربتانيا در مصر منجر شود. بقيّه افريقا كه زير نوع استعمار، تحت متميومت قرار داشت بين مالكين اروپايى كه تمام قدرتهاى سياسى و اهرمهاى قدرت استعمارى را در دست داشتند تقسيم شده بود. عمده اين كشورها عبارت از فرانسه، بريتانياى كبير (انگلستان) پرتغال، ايتاليا، بلژيك و اسپانيا بودند. اكتشافات بزرگ جغرافيايى، تجارت جهانى را توسعه داد. بازار كالاهاى اروپايى دائماً گسترش پيدا مى كرد. كالاى صنعتى اروپا با نيشكر، پنبه، ادويه، تنباكو و فلزّات قيمتى و ديگر اجناس مبادله مى شدند و براى آنكه سرمايه دارى صنعتى اروپا بسط و توسعه يابد لازم بود از يكسو سرمايه هنگفتى در دست عدّه معدودى متمركز شود و از سوى ديگر بسيارى از كارگران آزاد يعنى كسانى كه سرمايه يا وسيله و زمينى براى امرار معاش ندارند در دسترس باشند. غارت مستعمره ها و به بردگى گرفتن ها آفريقائيان (همچون ساير كشورها) نقش اساس در انباشت اوّليه ثروت داشت. ريشه كن كردن اهالى بومى بسيارى از مناطق آمريكا و توسعه كشتزارهاى بزرگ در مستعمران آمريكايى اسپانيا و همچنين در برزيل ناگزير ورود نيروى كار برده را ايجاب مى كرد. پايان قرون وسطى در اروپا با توسعه تجارت بردگان آفريقائى مقارن بود. در نتيجه اين برده فروشى كه بيش از چهار قرن ادامه داشت، لطمه شديدى به رشد و پيشرفت افريقائى وارد شد. پرتغال نخستين كشورى بود كه شروع به تجارت برده در افريقا كرد. نخستين محموله برده و طلا در سال 1441 وارد ليسبون شده بود و تا سال 1580 ميلادى ديگر دولتهاى اروپايى كه براى تسلّط در دريا مبارزه مى كردند نيز توجّه خود را به افريقا برگرداندند. بريتانيا، هلند، فرانسه، اسپانيا، دانمارك، ايتاليا و سپس ايالات متحّده امريكا وارد كار تجارت برده شدند. عاج و برده توجّه بيگانگان را سخت به خود جلب كرده بود. در اواخر قرن هجدهم ساليانه 100 هزار برده آفريقائى به امريكا حمل مى شد. شكار برد حتّى پس از سال 1815 كه برده فروشى غير قانونى اعلام شده بود همچنان ادامه داشت.بازار عمده برده خليج گينه، خليج بنين، بخشهاى خطّ ساحلى كنگو، آنگولا و برخى از نواحى ديگر بود. در اين دورانِ تلخ، استعمار در افريقا، مانند هر جاى ديگر دنيا، آسايش ملّتها را به غارت برد. از كارگر ارزان و بردگان افريقائى استفاده كرد و بازار سودمندى براى خود پديد آورد و بقيمت استعضاف و فقيرتر شدن هر چه بيشتر آفريقائيان خود را هر چه غنى تر نمود.