ص - دائرة المعارف جامع اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف جامع اسلامی - نسخه متنی

عباس به نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ص

ص

حرف چهاردهم از الفباى عرب وهفدهم ازالفباى فارسى ، در حساب جمل آن را به نود گيرند اين حرف در لغت فرس نيامده لكنگاه جهت رفع اشتباه با كلمات مشابه "س" را "ص" نويسند و"س" خوانند ، مانند : "صد" و"شصت"، از حروف مهموسه ومصمته ومطبقه ومستعليه وشمسيه است

ص

سى و هشتمين سوره قرآن ، مكيه ومشتمل بر 88آيه است

از امام باقر "ع" آمده كه هر كه اين سوره رادر شب جمعه بخواند آنقدر از خير دنيا وآخرت به وى عطا شود كه جز به پيامبر مرسلوملك مقرب آنچنان موهبتى نشده باشد وخداوند او را به بهشت برد واز وحشت عظيم قيامتايمن دارد "مجمع البيان"

صائب

اسم فاعل از صواب راست ودرست ، نقيضخاطى‏ء فكر صائب : انديشه‏اى كه خطا نكرده است

صائب

ابن مالك اشعرى از رؤساى لشكريانمختار بن ابى عبيده ثقفى است

خواندمير گويد : در روضة الصفا مسطور است : درآن ايام كه عبداللَّه مطيع به فرمان ابن زبير به كوفه رسيد مردم را در مسجد جامعگرد آورد وخطبه خواند ودر اثناى سخن ، بر زبان راند كه من در ميان شما به سيرت عمربن خطاب وعثمان بن عفان سلوك خواهم كرد ، در آن انجمن صائب بن مالك اشعرى به اشارتمختار كه يكى از حضار بود گفت : ايهاالامير در سير عمر وعثمان سخنى نيست مگر خيرلكن مطلوب آن است كه در ميان ما به سنن سنيه اميرالمؤمنين على "ع" زندگانى كنى ،وعامه خلايق زبان به تحسين صائب گشاده گفتند : بر سخن او مزيدى نيست عبداللَّهبن مطيع گفت : خاطر جمع داريد كه بر وفق رضاى شما معاش خواهم كرد واز منبر فرودآمد وبعد از آن اياس عجلى كه از جانب عبداللَّه المطيع العدوى شحنه كوفه بود بعرضرسانيد شخصى كه سخن تو را رد كرد از رؤساء مختار است وجمعى كثير با مختار بيعتكرده‏اند وداعيه خروج دارند "حبيب السير جزء دوم از جلد دوم ص 50"

صائب تبريزى : سلسه نسب مولانا سيد محمد علىصائب تبريزى به شمس الدين تبريزى معروف مى‏رسد والد ماجد وى ميرزا عبدالرحيم كهيكى از تجار معتبر تبارزه عباس آباد اصفهان بود از جمله اشخاصى است كه به امر شاهعباس اول از تبريز كوچيده ودر عراق متوطن شده وپسرش صائب در بلده اصفهان نشو ونماكرده ودر آن شهر شهرت يافته است وبيت ذيل مشعر به وطن اصلى اوست : صائب ازخاك پاكتبريز ا ست

هست سعدى گر از گل شيراز

مولانا بعد از وصول به سن تميز به زيارت بيتاللَّه مشرف شده ودر حين عبور قصيده‏اى در منقبت حضرت رضا عليه السلام انشاء كردهواين بيت از آن است :




  • للَّه الحمد كه بعد از سفر حج صائب
    عهد خود تازه بسلطان خراسان كردم



  • عهد خود تازه بسلطان خراسان كردم
    عهد خود تازه بسلطان خراسان كردم



از بعض غزلهاى صائب چنين مفهوم مى‏شود كه بعداز مراجعت به اصفهان از وضع ايران دلگير ورنجيده خاطر گرديده است ولذا به خيال سفرهند افتاده ودر شهور سنه 1036 از اصفهان خارج شده است وغزل ذيل از آن جمله است




  • طلايى شد چمن ساقى بگردان جام زرين را
    دلم هر لحظه از داغى بداغ ديگر آويزد
    بجاى لعل وگوهر از زمين اصفهان صائب
    بملك هند خواهد برد اين اشعاررنگين را



  • بكش بر روى اوراق خزان دست نگارينرا
    چو بيمارى كه گرداند زتاب دردبالين را
    بملك هند خواهد برد اين اشعاررنگين را
    بملك هند خواهد برد اين اشعاررنگين را



مولانا صائب بعد از آنكه به شهر كابل رسيدهظفرخان متخلص به احسن كه به نيابت حكومت پدر خود خواجه ابوالحسن تربتى در آن شهرمقيم بوده است از مولانا حق شناسى كرده ومدتى آن بزرگوار را در نزد خود معززومحترم نگاه داشته ومشار اليه نيز بواسطه مدايح وقصايد او را زنده جاويد ساخته است

ظفرخان مشاراليه نيز در بعضى از مقاطع غزلهاىخود مولانا صائب را بخوبى اسم برده واز آن جمله است :




  • طرز ياران‏پيش‏احسن‏بعدازاين‏مقبول نيست
    تازه گوييهاى او از فيض طبع صائباست



  • تازه گوييهاى او از فيض طبع صائباست
    تازه گوييهاى او از فيض طبع صائباست



در تاريخ 1039 كه ظفرخان به قصد تهنيت شاهجهان پادشاه به طرف دكن حركت مى‏كرد صائب را نيز همراه برد ومولانا بعد از ورودبه حضور سلطان به لقب مستعدخان و به منصب هزاره سرافراز شد

مؤلف تذكره خيرالبيان مى‏نويسد : مولاناقبل از رفتن به هند روزى در مجمعى از دوستان بود و حق آه - نامى از دراويش - درآن ميان حضور داشت واو مولانا صائب را به لقب مستعدخان مخاطب ساخت واز آن به بعدبدين عنوان مشهور شد

در سال 1042 ظفرخان مشاراليه به حكومت كشميرمنصوب شد ودر موقع حركت مولانا صائب نيز به سابقه مودت والفتى كه با او داشت همراهاو به كشمير رفت ودر همان ايام پدر مولانا به جهت برگرداندن پسر از اصفهان به هندآمد وباتفاق فرزند خود به اصفهان باز گشت وبيت ذيل از غزلى است كه در مملكت هندانشاء شده :




  • خوش‏آن‏روزى‏كه‏صائب‏من‏مكان‏دراصفهان‏سازم
    زوصف‏زنده‏رودش‏خامه‏رارطب‏اللسان‏سازم



  • زوصف‏زنده‏رودش‏خامه‏رارطب‏اللسان‏سازم
    زوصف‏زنده‏رودش‏خامه‏رارطب‏اللسان‏سازم



بيت ذيل هم از غزل معروف او است كه بعد ازعودت به اصفهان به نواب جعفر وزير اعظم نوشته وفرستاده ومشاراليه پنجهزار روپيه ازهند در مقابل آن غزل صله وجايزه ارسال كرده است :




  • دوردستان‏رابه‏احسان ياد كردن همت است
    ورنه هر نخلى بپاى خود ثمر مى‏افكند



  • ورنه هر نخلى بپاى خود ثمر مى‏افكند
    ورنه هر نخلى بپاى خود ثمر مى‏افكند



مولانا بعد از آنكه از مملكت هند بر گشته تاآخر حيات در نزد سلاطين صفويه معزز ومحترم زيسته واز طرف شاه عباس ثانى به لقب ملك‏الشعرايىمفتخر شده است ولى در روز جلوس شاه سليمان اشعارى كه منظوم ساخته ومطلع آن اين است:




  • احاطه خط آن آفتاب تابان را
    گرفت خيل پرى در ميان سليمان را



  • گرفت خيل پرى در ميان سليمان را
    گرفت خيل پرى در ميان سليمان را



شاه سليمان را به جهت حسن صورتى كه در جوانىداشت بغيظ آورده وتا آخر عمر با مولانا تكلم نكرده است مولانا سه چهار سال بعداز جلوس وى در شهر اصفهان در گذشت وهم در آنجا مدفون است وعبارت صائب وفات يافت 1081 تاريخ فوت اوست

مولانا دواوين متعدده دارد مجموعه آثارش قريببه يكصد وبيست هزار بيت است وبيشتر به غزل پرداخته است قصيده ومثنوى نيز دارد بعضىنثرهاى بليغ وخطبه‏هاى ديوانى نيز انشاء كرده است ويكى از دواوين وى به زبان تركىاست كليات وى عبارت است از يك سفينه مملو از مواعظ وآداب كه جُنگى پر از حكمتوامثال است واكثر ابيات او ضرب المثل شده ودر السنه سارى ومتداول است لكن اغلبمردم نظر به عدم اطلاع به كلمه لا ادرى از قائل تعبير مى‏كنند ولى اغلب آنها دردواوين صائب مندرج وموجود است وجاى حيرت است كه چنين شاعرى در مملكت ايران الحالشهرتى ندارد ومجموعه گرانبهاى او در ايران به طبع نرسيده است محتمل است كه عدماطلاع مردم ناشى از نگارش دو نفر تذكره‏نويسان متأخر باشد

لطفعلى‏بك آذر در آتشكده گفته : صائب درمراتب سخن گسترى طرزى خاص دارد كه شباهتى به فصحاى متقدمين ندارد ديوانش يكصدوبيست هزار بيت است ، بعد از مراعات ، اين چند بيت از ديوان او انتخاب شد

رضا قليخان صاحب مجمع الفصحا نيز تقريباًمانند او نوشته است

وجز اين دو نويسنده ساير تذكره نويسانبالاتفاق تمجيد فوق العاده از صائب كرده‏اند طاهر نصير آبادى كه يكى از معاصرينصائب است در تذكره خود شرح مفصلى از وى نوشته ومى‏گويد : ميرزا صائب از علو فطرتونهايت شهرت محتاج به تعريف نيست انوار خورشيد فصاحتش چون ظهور خود عالم‏گير ومكارم اخلاقش چون معانى رنگين دلپذير خامه يگانه دو زبانش به تحريك سه انگشت بهچهار ركن وشش جهة پنج نوبت گرفته

مؤلف تذكره رياض الشعراء مذكور داشته كه صيتسخنورى صائب از قاف تا قاف جهان رسيده وخوان نعم كلامش از شرق تا غرب كشيدهمعاصرين را با وى همسرى محال ودغدغه برابرى چه مجال ؟

ميرزا غلامعلى آزاد در سر وآزاد گويد از آنصبحى كه آفتاب سخن در عالم شهود پرتو انداخته معنى آفرينى به اين اقتدار سپهر دواربهم نرسانيده چنانكه خود او گفته است :




  • ز صدهزار سخنور كه در جهان آيد
    يكى چو صائب شوريده حال برخيزد



  • يكى چو صائب شوريده حال برخيزد
    يكى چو صائب شوريده حال برخيزد



سرخوش در كلمات الشعراء آورده : از زمانىكه زبان به سخن آشنا شده چنين معنى يابى خوش خيال بلند فكر بروى عرصه نيامده درحال حيات ديوانش مشهور آفاق واشعارش عالمگير بود خواندگار روم وسلاطين هند در نامه‏هاىخود از شاه ايران درخواست ديوان او مى‏كرده‏اند و شاه ايران به رسم تحفه وهدايا مى‏فرستادهاست

به عقيده نگارنده مولانا صائب را اگر متنبى ايران بخوانيم سزاست زيرا كه مانند وى مفلق ونكته سنج وباريك بين بود ومعانى بديعدر غزلهاى خود گنجانيده وسخنوران معاصر را تلخ كام گذاشته وخود نيز گفته است :

تلخ كردى زندگى بر آشنايان سخن

اينقدر صائب تلاش معنى بيگانهچيست؟

اين بود آنچه آقاى تربيت از احوال صائب نوشته‏اندبعلاوه از غزليات او اشعارى انتخاب نموده وتعريفى هم از قصائد ومنظومه جنگى اوكرده‏اند كه از آن دو قسمت صرف نظر شد "حيدرعلى كمالى مجله آينده سال يك شماره 12"

صائِبة

مؤنث صائب آراء صائبة : نظرياتدرست وصحيح

اميرالمؤمنين "ع" در يكى از خُطَب خود كهمشتمل بر مواعظ واندرزهاى بليغ است ، در پايان مى فرمايد : فيا لها امثالا صائبةومواعظ شافية ، لو صادفت قلوبا زاكية ، و اسماعا واعية ، وآراء عازمة ، و الباباًحازمة "نهج : خطبه 83"

صائِت

اسم فاعل از صوت ، آوادهنده

صائِح

اسم فاعل از صياح وصيحة صيحه زننده فرياد برآورنده

صائِد

شكارى اسم فاعل از صيد

صائِدِيَّة

فرقه‏اى از غلات ، اصحاب صائدنهدى معاصر امام صادق "ع" ، صائد وبيان يا بنان تبّان از فرقه كربيه بودند وبعقيدهآنان محمد بن حنفيه مهدى منتظر است "خاندان نوبختى"

صائِر

اسم فاعل صير رونده به جائى منتقلشونده به انّى صائر الى ناحيتكم الامر صائر الى فلان

صائِغ

نعت فاعلى از صوغ ريخته‏گر ج : صاغة

صائِم

اسم فاعل از صوم روزه‏دار اميرالمؤمنين "ع" : المؤمن العالم ، اعظم اجرا من الصائم القائم الغازى في سبيل الله، واذا مات ثلم فى الاسلام ثلمة لا يسدها شئ‏الى يوم القيامة "بحار:17/2"

امام صادق "ع": الطيب تحفة الصائم "بحار:54/47"

رسول الله "ص" : الطاعم الشاكر افضل منالصائم الصامت "بحار:375/66"

صائِن

نگاه دارنده ج : صائنين وصُوّان

صابّ

ريزنده

صابئين

قومى كه حد وسط بين يهود ونصارا مى‏باشند آنان خدا را مى‏پرستند وبه زعم خود به دين نوح زندگى مى‏كنند آنها تا زمانخلفاى عباسى در بغداد وحرّان به مليت خود باقى بودند

خود مدّعيند كه به دين صابى‏ء بن شيث بن آدم "ع"مى‏باشند

صاحب قاموس گويد : صابئين بر اين عقيده‏اندكه به دين نوح باقى مانده‏اند وقبله آنها وزشگاه باد شمال است

در كشاف آمده كه آنان از كيش يهود ونصارىبرگشتند وبه پرستش ملائكه بگرويدند

قتاده گفته : صابئون ملائكه پرستند وبه سوىقبله "خود" نمازگزارند وزبور خوانند "مجمع البحرين"

صابئين

نامى كه به دو فرقه كاملا مشخصاطلاق مى‏شود :

1- ماندائى‏ها يا صبّه ، فرقه يهودى ومسيحى بين النهرين "مسيحيانپيرو يحيى معمد"

2- صابئين حران ، فرقه مشرك كه مدتها در دوره اسلام وجود داشتند صابئين كه در قرآن ذكر آنها آمده ، فرقه واسطه بين يهوديان ومسيحيان‏اند واز اهلكتاب بشمار مى‏روند ، اينان بطور مسلم همان ماندائى‏ها مى‏باشند واين كلمه بايدمشتق از ريشه ص - ب - ع ]عبرى[ "فرو رفتن در آب" باشد كه عين آن ساقط شده وبمعنى "معمدون"است يعنى كسانى كه تعميد را با تغسيل در آب اجرا مى‏كنند صابئين مشرك از اين امرابداً اطلاع ندارند وشايد اين اسم را از جهت احتياط به خود داده‏اند تا از اغماضىكه قرآن درباره آن دسته از صابئين روا داشته بهره‏مند شوند "دائرة المعارفاسلامى:22/4"

صابئين ابتدا در شمال بين النهرين پراكندهبودند ومركز اصلى آنها حران وزبان آنان سريانى بود

مأمون خليفه مى‏خواست اين فرقه را سركوب كندليكن اطلاعات ومعلومات آنان وى را از اجراى اين تصميم بازداشت در حدود سال 259 ه "

872- م" ثابت بن قره مشهور كه با همكيشان خود اختلافى پيدا كرد وآنان وى را از جرگهخويش براندند ، به بغداد آمد ودر آنجا تشكيل شعبه ديگرى از صابئين داد فرقهصابئين در بغداد مدتى آسوده بودند تا آنكه خليفه قاهر به آزار ايشان پرداخت وسنانبن ثابت را مجبور به قبول اسلام كرد

در حدود سال 364 ه "

975- م" ابواسحاق ابنهلال صابى كه منشى المطيع خليفه والطائع خليفه بود سبب شد كه فرمان عفو همكيشانخود را كه در رقه وديار مُضر بودند بگيرد وصابئين بغداد را نيز مورد حمايت قرارداد

در قرن يازدهم ميلادى بيشتر صابئين در حرانوبغداد بسر مى‏بردند ودر 424 ه "

1033- م" تنها يك معبد مخصوص ماه داشتند وآن قلعه‏اىدر حرّان بود ودر اين تاريخ اين معبد بوسيله علويان مصر اشغال شد

در اواسط قرن يازدهم آثار صابئين حرّانى بكلىاز ميان رفت اما صابئين بغداد ورسوم آنها هنوز هم باقى است

بزرگانى كه از اين طايفه برخاسته وموجباشتهار اين كيش شده‏اند عبارتند از : ثابت بن قره مهندس عالى مقام ومنجم مبتكرومترجم وفيلسوف سنان بن ثابت پزشك ، عالم طبيعى واطباء ومنجمين ديگر از اينخاندان ثابت بن سنان وهلال بن محسن مورخ ابى اسحاق بن هلال وزير وكسانى ديگراز اين خانواده البتانى منجم مشهور ، ابوجعفر الخازن رياضى‏دان ابن الوحشيةمؤلف فلاحت نبطى هم اگر چه خود را مسلمان معرفى مى‏كنند ، لكن كاملا به مكتبصابئين اختصاص دارند واز جابر بن حيان كيمياوى مشهور هر چند اطلاع دقيقى در دستنيست ولى محتملاً صابى است "دائرة المعارف اسلامى ج 4"

شهرستانى گويد : صبويه در مقابل حنيفيه‏اند ودر لغت گويند : صبا الرجل ، هنگامى كه ميل كند واينان را از آن جهت صابئه گويند، كه از سنن حق وطريق پيمبران منحرف شده‏اند مدار مذهب صابئين بر تعصب بخاطرروحانيات است همچنانكه مدار مذهب حنفا بر تعصب براى بشر جسمانى است

صابئين بر چهار فرقه‏اند : اصحاب روحانيات اصحابهياكل ، اصحاب اشخاص ، خربانيه ومذهب اصحاب روحانيات ، آن است كه عالم را صانعىاست حكيم كه سختى وبلا بر او طارى نشود وبر ما واجب است بدانيم ، كه رسيدن به جلالاو نتوانيم وبايد بوسيله مقربان او كه روحانيات پاك وپاكيزه‏اند ، "جوهراًوفعلاً وحالة" بدو نزديك شويم ؛ ونفوس خود را از پليدى شهوات طبيعى پاك ساختهواخلاق خويش را از علائق قواى شهويه وغضبيه پاكيزه سازيم ، تا ميان ما وروحانياتمناسبت حاصل شود ، آنگاه حاجات خويش از آنان بخواهيم ،تا ايشان ميان ما وخالق شفيعشوند واين تهذيب وپاكيزكى جز با رضايت وانقطاع نفس از شهوات وتضرع وابتهال ونمازوزكات وقربانى وروزه داشتن وبخور كردن وتعزيم عزائم حاصل نشود تا آنگاه كه نفس بهپايه‏اى از قوت وقدرت رسد كه نيازى به واسطه نداشته باشد وبا مدعى وحى مانند شودوگويند كه پيمبران نيز در شكل وصورت ونوع ، مانند ما هستند ودر ماده با ما شريكندوچون ما مى‏خورند ومى‏آشامند پس چرا اطاعت آنان كنيم ؟ وايشان را بر خود برترىدهيم ؟ ولئن اطعتم بشراً مثلكم انكم اذاً لخاسرون وصابئين را با حنفاء مباحثاتىاست وحنفاء بر اصحاب روحانيات طعنه زنند كه شما راهنمايى حس را منكريد ، پس وجوداين روحانيان واسطه را چگونه دانستيد ؟ گويند عاذيمون وهرمس "شيث وادريس" ما راراهنمايى كردند !

حنفا گويند شما كه روحانى را بر جسمانى ترجيحمى‏دهيد وواسطه بشرى را نفى مى‏كنيد ، برخلاف عقيده خويش رفته‏ايد وبشرى جسمانى راواسطه ساخته‏ايد

در اين جا مباحثاتى طولانى بين روحانيانوحنفا رفته است كه شهرستانى آن را در ملل ونحل بياورده است ، رجوع به ملل ونحل شهرستانىشود

اما ارباب هياكل از آنجا پيدا شدند كه چونروحانيان وجود واسطه را ضرورى ديدند ، دست به دامن هياكل يعنى سيارات هفتگانه زدند، ونخست منازل وسپس جاى طلوع وغروب آنان را دانستند وبه ختم وعزائم ودعاپرداخته وهر روز را به ستاره‏اى اختصاص دادند ودر ساعتى كه بدان ستاره مخصوص بودانگشترى مخصوص پوشيده ولباسى خاص در بر مى‏كردند ودعاى مخصوص خوانده وحاجتى را كهبر آوردن آن بدان ستاره اختصاص داشت ، از آن مى‏خواستند

بعضى آنان آفتاب را خداى خدايان ورب الأربابقرار دادند وبه هياكل بخاطر روحانيان تقرب مى‏جستند وبه روحانيان بخاطر تقرب بهخدا ، وعقيده داشتند كه هياكل بدنهاى روحانيان است واصحاب اشخاص از آن جهت پيداشدند ، كه گفتند هياكل را همه وقت نتوان ديد چه ، گاه طلوع كنند وگاه غروب وما درهمه حال به آنها تقرب نتوانيم كرد ، پس بايد صورتى از آنها در پيش چشم داشته باشيموبدانصورت به هياكل تقرب جوييم آنگاه بتانى بمثال هياكل هفتگانه با رعايت شرائطزمان ودرجه وجميع اضافات نجومى ساختند

اما خربانيه گويند صانع معبود واحد وكثير است وحدت او بذات واول وازل واصل است وبه سبب مدبرات هفتگانه كه در رأى‏العين‏اندمتكثر نشود وباريتعالى در اشخاص عالم وفاضل وخير ارضى هويدا وبوسيله آنها مشخص شودبا اين تكثر ، وحدت او در ذات وى باطل نگردد

وگويند خدا فلك را با آنچه از اجرام وستارگاندر آن است ابداع كرده ومدبران اين عالم قرار داده وآنها آباء وعناصر وامهات ومركباتمواليدند وآباء زنده‏اند وگويا ، وآثار را به عناصر تحويل دهند وعناصر آن آثاررا در رحم خود بپذيرد واز آن مواليد بوجود آيد

وگاه اتفاق افتد كه از صفو مواليد شخصى مركبشود ومزاجى كامل الاستعداد بوجود آيد آنگاه هست كه خدا در آن مشخص شود

وگويند طبيعت كل در هر اقليم مسكون بفاصله هرسى وششهزار وچهارصد وبيست وپنج سال از نوع جفتى نر وماده بوجود آورد كه در اينمدتبمانند وچون دور به پايان رسد اين نسل برافتد ونسل ديگرى از انسان وحيوان ونباتپديد آيد وقيامت كه پيغمبران گفته‏اند همين است وجز اين جهان، جهان ديگرى نيستوزنده شدن مردگان وبر انگيختن آنان كه در گورها خفته‏اند ، بتصور در نيايد وهمهصابيان سه نماز گزارند وغسل جنابت ومس ميت كنند ، وخوك وسگ و جزور را حرام دانندواز پرندگان آن را كه چنگال داشته باشد وكبوتر را نيز حرام شمارند وشراب را تا آنحد كه مستى آرد نهى كنند وختنه را روا ندارند وطلاق را جز به حكم حاكم جايزندانند وجمع بين دو زن نكنند اما هياكلى كه صابئين بر نامهاى جواهر عقلى روحانىبنا كرده‏اند عبارت است از : هيكل علت اولى ، هيكل عقل ، هيكل سياست ، هيكل ضرورت، هيكل نفس كه شكل آنان مدور است وهيكل زحل مسدس است وهيكل مشترى مثلث وهيكل مريخمربع مستطيل وهيكل آفتاب مربع وهيكل زهره مثلثى است در جوف مربع وهيكل عطارد مثلثىاست كه در جوف آن مربع است وهيكل ماه مثمن است "ملل ونحل شهرستانى"

در كشاف اصطلاحات الفنون آرد كه : صابئينفرقه‏اى است كه ، ملائكه را پرستند ، زبور خوانند ، به قبله توجه كنند ، كما فىكنزاللغات ودر جامع الرموز در كتاب نكاح گويد : صابئيه فرقه‏اى از نصارايند كهستارگان را تعظيم كنند ، همچنانكه مسلمانان كعبه را ، ودر غرر گويد صابئيه پرستندهستارگانند وآنان را كتاب نيست ودر شرح اين كتاب "غرر" كه به درر موسوم است گويد :در تفسير صابئيه اختلاف كرده‏اند ، گويند كه آنان بت‏پرستند ، از آن رو كه ستارگانرا پرستش كنند ، وابوحنيفه گويد : آنان ستاره را نپرستند بلكه تعظيم كنند ، همچونمسلمانان كعبه را ودر فتح الغدير آرد : كه به عقيده ابوحنيفه آنان گروهى هستندكه پيغمبرى دارند وكتابى وستارگان را تعظيم كنند ، همچون مسلمانان قبله را

سى سال از سلطنت او ]گشتاسب [گذشته بود كهزردشت بن بورشسب بن اسبنتمان آيين مجوسى را بدو عرضه كرد واو آن را بپذيرفت ومردمملك خويش را بر آن داشت وبراى ترويج آن جنگها كرد تا آن را استوار ساخت ، ومردماين ملك پيش از آن بر مذهب حنفاء بودند وايشان صابئيانند وآن آيينى بود كه بوداسبآن را به زمان طهمورث آورده بود "امثال وحكم ص1666 نقل از التنبيه والاشراف"

در تفسير طبرى صابئيان به كلمه نغوشاكيان ترجمهشده است

اما در حدود العالم نغوشاك نام طائفه مانويهمى‏باشد "ص 66"

وپيش از آن كيش زردشت وكيش صابيان داشتند "فارسنامه : 49" واندروى ]اندر شهر حران بناحيت جزيره [صابئيان‏اند بسيار "حدودالعالم"

صاحب مفاتيح العلوم گويد : اين نام را به زمانمأمون خليفه بدينان داده‏اند

صابئيان اگر خود كلدانيان نباشند بازماندگانيا شاگردان ايشان هستند "تاريخ التمدن الاسلامى جرجى زيدان:11/2"

طبرى وهمه مورخين نوشته‏اند كه در عهد تيمورثبوداسب ظهور كرد كه مذهب صابئين آورد "يشتها:138/2"

وحكماى يونان فلسفه طبيعى اولى را كهفيثاغورث وتاليس ملطى وعوام صابئه بر آن بودند ، از يونانيان ومصريان وانتحال مى‏كردند "تاريخ الحكماء:26"

وعامه مردم يونان صابئى بودند كه ستارگان رابزرگ شمرده وپرستش بتان مى‏كردند "تاريخ الحكماء:27"

صابِر

شكيبا ، آرام ، بردبار ، با استقامت انّا وجدناه صابرا نعم العبد انّه اوّاب "ص:44"

اميرالمؤمنين "ع" در نامه خود به مالك‏اشتر : و الزم الحق من لزمه من القريب والبعيد وكن في ذلك صابرا محتسبا "نهج : نامه 53"

صابون

ماده پاك كننده معروف

در حديث آمده كه روغن نجس را مى‏توان درساختن صابون بكار برد "بحار:71/103"

/ 813