حرف پانزدهم از الفباى عرب ونام آن ضاد است ودر حساب جمل آن را به هشتصد دارند ، وآن يكى از حروف مختص به عرب است ودرفارسى اين حرف نباشد ، واز حروف هفتگانه مستعليه وشجريه ومصمته و روادف ومجهورهومطبقه و شمسيه است ، وچون اين حرف منحصر به زبان عرب است عرب را ناطق بالضادخوانند چنان كه در حديث رسول "ص" آمده : انا افصح من نطق بالضاد اى العرب ودرمخرج اين حرف اختلاف زياد است : احمد بن مطرف بن اسحاق مصرى لغوى را در تمييز مخرجض از ظ رسالتى است ، واز ابى عمرو بن علاء يكى از قراء سبعه آرند كه گفته است :مخرج ض و ظ يكى باشد ، وشيخ بهائى را همين عقيده است
ضائِر
زيان رساننده زيان كننده اميرالمؤمنين"ع" درباره بنىاميّه : ايم اللَّه لتجدنّ بنى اميّة لكم ارباب سوء بعدى ، كالنابالضروس : تعذم بفيها وتخبط بيدها و تزبن برجلها وتمنع درّها ، لايزالون بكم حتىلايتركوا منكم الّا نافعا لهم او غير ضائر بهم به خدا سوگند كه بنىاميه پس ازمن براى شما زمامداران بدى خواهند بود ، آنها به شتر بدخوئى مىمانند كه صاحب خودرا دندان مىگزد وبا دستش بر سر او مىكوبد و با پا وى را به دور مىافكند وشيرخود را از او دريغ مىدارد ، همواره با شما اين چنين رفتار كنند تا آن كه از شمابجا نگذارند جز آنچه كه آنها را سودى باشد ويا لااقل به آنها زيانى نرساند "نهج:خطبه 93"
ضائِق
تنگ فلعلّك تارك بعض ما يوحى اليكوضائق به صدرك ان يقولوا لولا انزل عليه كنز ؛ اى رسول ما ! گوئى كه بخشى ازآنچه را كه به تو وحى مىشود از اين جهت به مردم ابلاغ ننموده كه دل تنگ گشتهاىاز سخن آنان كه مىگويند : چرا گنج ومالى ندارد وچرا فرشتهاى با او نيامده است تنهاوظيفه تو بيم دادن است ونگهبان همه چيز خدا است "هود:12"
ضائِك
ماده شتر گرمازدهاى كه از سختى گرماپايش برگشته ، نتواند ران خود را با پستان خود جمع سازد
ضائِن
ستور پشمدار ميش نر ، خلاف ماعز
ضابِط
نگاهدارنده ، مرد هشيار وداراى قوهحافظه ضابط بودن از صفات معتبر در قاضى است
ضابِطة
حكمى كلى كه منطبق بر جزئيات باشد وفرق بين ضابطه وقاعده آن است كه قاعده را فروعى از ابواب مختلفه است وضابطه را جزاز يك باب فروعى نباشد
ضابِع
فرس ضابع : اسب تيز رفتار ، يا بسياررو ، يا گردن پيچان يكجانب رونده
ضابى
خاكستر خلواره
ضاجّ
خروشنده ضجّه زننده در حديث است :عبروا ضاجّين ؛ أى رافعين اصواتهم بالتلبية "منتهى الارب"
ضاجِر
دلتنگ بى آرام از غم مضطرب
ضاجِع
مرد بر پهلو خفته كاهل بسيارخسبنده وملازم خانه
ضاحِك
خندان فتبسّم ضاحكا من قولها ؛ پس سليمان "ع" از سخن آن مورچه خندان گشت "نمل:19"رسول اللَّه "ص" : من اذنب ذنبا وهو ضاحك ،دخل النار وهو باك ؛ هر كه خندان گناه كند ، گريان به دوزخ درآيد "بحار:36/6"على "ع" : ضاحك معترف بذنبه خير من باكٍمدلٍّ على ربّه ؛ آن خندان كه به گناه خويش اعتراف دارد به از گريانى كه بر خداىخود ناز مىكند "بحار: 420/77"
ضاحى
پيدا مكان ضاح : جاى ظاهر وبارز دربرابر خور قرار گرفته اميرالمؤمنين "ع" در مقام تعجب از غفلت مردمان : اماترحم من نفسك ما ترحم من غيرك ؟ ! فلربّما ترى الضاحى من حرّ الشمس فتظلّه ؛چرا همان گونه كه بر ديگرى رحم مىكنى به خود رحم نمىآورى ؟ ! چه بسا شده كه يكىرا در آفتاب سوزان بيابى ، بر او سايه مىافكنى "نهج: خطبه 223"