دائرة المعارف جامع اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف جامع اسلامی - نسخه متنی

عباس به نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ظَأم

با زنى آرميدن باجناق شدن باجناق،هم زلف غوغا

ظِباء

جِ ظبى بمعنى آهوان

ظُبة

دم شمشير يا طرف تيزى آن ج: ظُبىواظبّ

از سخنان امير المؤمنين "ع" در مقام تشويقوتحريك ياران خود به نبرد در صفين - ونافحوا بالظُبى وصلوا السيوف بالخُطى "نهج: كلام65"

ظَبى

آهو ج: اَظُبّ چون افلس، وظبىّ چونفلوس مؤنث آن ظبية مثل سجدة ج: ظَبَيا وظباء جمع است مر مذكر ومؤنث را

ظِرّ

سنگ يا سنگ گرد تيز اطراف سنگى كهلبه تيزى چون كارد دارد ج : ظرّان و ظِرّان و ظِرار

ظَرافت

زيركى خوش طبعى سبكروحى

ظَرباء

جانورى مانند گربه، گنده بوى انگورخوار ظربان نيز گويند

ظَرف

جاى چيزى آنچه در آن چيزى نهند آوندج: ظروف بيشتر در تداول عرب اناء و وعاء گويند

استعمال ظروف طلا و نقره در شرع اسلام حراماست

از امام كاظم "ع" روايت شده كه فرمود : ظرفطلا و نقره زيور كسانى مى‏باشد كه "به خدا و روز جزا" يقين ندارند

از امام صادق"ع" نقل است كه پيغمبر"ص" در قدحهاىشامى كه از آنجا جهت آن حضرت به هديه مى‏آوردند آب مى‏نوشيد

ابوالمقدام گويد : امام باقر "ع" را ديدم كهدر ظرفى سفالين آب مى‏نوشيد در حديث امام صادق "ع" آمده كه فرمود : هرگز ظرفغذاى خود را سر باز رها مسازيد

ابن بزيع گويد : روزى به خدمت امام باقر "ع" رفتمآن حضرت مشغول صرف طعام بود و كاسه‏اى سياه محتوى سركه و زيتون پيش روى حضرت نهادهبود و در آن كاسه به خطى زرد نوشته بود قل هواللَّه احد "سفينةالبحار و بحار:
527- 409/66 و 297/46"

از اميرالمؤمنين "ع" روايت شده كه فرمود : هرظرف چون چيزى در آن بريزى ظرفيتش كمتر شود جز ظرف علم كه هر چه دانش در آن جاى دهىوسيع‏تر گردد "بحار:183/1"

هشام گويد : به امام كاظم "ع" گفتم : اگر بهكسى برخوردم كه خواهان و جوياى علم باشد ولى عقل و خردى در آن حد ندارد كه گنجايشهمه‏گونه مطالب را داشته باشد ؟ فرمود : با وى آرام آرام "و با رعايت احتياط" سخنبگو و خود را در معرض تهمت قرار مده "بحار:155/1"

ظرفهاى يهود و نصارى و مجوس از حيث طهارت ونجاست ، به اهل كتاب رجوع شود

ظَرف "اصطلاح ادبى": لفظى است كه به مفهومهفعل در آن واقع شود، خواه زمان باشد يا مكان، وهر يك از اين دو بر دو قسم منقسمميگردند: مبهم ومعين، معين را محدود وموقت نيز گويند، ظرف زمان محدود مانند جمعة ونامعينمانند حين مكان معين مانند مسجد، محراب نامعين مانند امام، يمين، يسار

ظَرف "مصدر" : ظرافت كياست، زيركى وهوشيارىج: ظُرَفاء ، ظِراف ، ظُرُف ، ظُرُوف و ظَريفون

ظرف در زبان: بلاغت ورسائى گفتار، ودر چهره: زيبائى،ودر قلب: ذكاوت وهشيارى

در حديث آمده: آفة الظّرف الصلف يعنى عيبظرف "بمعنى جامع" زياده روى وتجاوز از حدّ است "نهايه ابن اثير"

ظرفيّت

گنجايش، وسع چنان كه هر ظرفى راگنجايش معين وظرفيتى محدود است، تنزيلا آحاد انسان نيز از حيث استعداد فراگيرىمطالب، داراى ظرفيتهاى متفاوت ميباشد به حديث هشام ذيل واژه ظرف"شماره1" رجوع شود

ظُروف

جِ ظرف آوندها

عن ابى قتادة، قال: قال ابو عبد اللَّه "ع": اتتهادون ؟قلت: نعم يا ابن رسول اللَّه قال: فاستديموا الهدايا بردّ الظروف الى اهلها

يعنى ابو قتاده از امام صادق "ع" روايت كردهكه بمن فرمود: آيا بيكديگر هديه ميدهيد؟ گفتم: آرى اى فرزند رسول خدا فرمود: پسبا برگردانيدن ظرفهاى آن، اين سنت را بر قرار بداريد"چه اگر ظرف هديه بصاحبشبرگردانيده شد، وى بار ديگر نيز اين كار را تكرار ميكند بخلاف اين كه اگر ظرفبرگردانيده نشود" "بحار:45/75"

ظَريف

سبك روح خوش طبع زيرك خوش روىوزيبا از معنى اخير: عن جميل بن دراج، قال: كنت عند ابى عبداللَّه"ع" فدخل عليهبكير بن اعين وهو ارمد، فقال له ابو عبد اللَّه "ع" : الظريف يرمد فقال: وكيفيصنع؟ قال: اذا غسل يده من الخمر مسحها على عينيه قال: ففعلت ذلك فلم ارمد "بحار:148/62"

بليغ وگويا از اين معنى است سخن ابن سيرين: الكلاماكثر من ان يكذب ظريف يعنى لغت وسيع تر از آنست كه شخص بليغ بدروغ دچار گردد، چهوى ميتواند از مجاز ومانند آن استفاده كند "نهايه ابن اثير"

ظَعن

كوچ كردن از جائى بجائى شدن سير وسفر وجعل لكم من جلود الانعام بيوتا تستخفونها يوم ظعنكم ويوم اقامتكم ؛ و "خداوند" ازپوست چهار پايان خانه و خيمه ها فراهم آورد كه از آنها هنگام كوچ وسفر ونيز دراوقاتى كه در جائى استقرار مى‏يابيد بجهت سبكيشان بهره بردارى كنيد "نحل:80"

اميرالمؤمنين "ع" : الا وانكم قد أُمرتمبالظعن و دُللتم على الزاد : اى مردم، بدانيد كه شما را به كوچ كردن "ازاين جهان"امر كرده اند"نه به ماندن وجاخوش كردن" وبه فراهم نمودن زاد وتوشه راهنمائى كردهاند "نهج : خطبه28"

ظُعُن

جِ ظعينة زنان اصل ظعينة به معنىمركب سوارى است كه بر آن سوار شوند جهت ظعن يعنى سفر كردن وكوچ نمودن از جائىبجائى؛ زن را بدين جهت ظعينة گويند كه با همسر خود كوچ كند بهر جا كه وى كوچ كند وبقولىظعينه زنى را گويند كه در هودج سوار باشد، سپس به هودج نيز ظعينة گفتند "نهايةابن اثير"

ظَعينة

زن زن كه در هودج باشد كجاوه

ظَفار

نوعى از بوى خوش است برشكل ناخن بركنده ودر حديث است: و عليها عقد من جزع ظفار كه مراد همان نوع عطر است كه آنرا سوراخ ميكرده ودر گردنبند بكار ميبرده اند

ظَفَر

پيروزى وهو الذي كفّ ايديهم عنكمو ايديكم عنهم ببطن مكة من بعد ان اظفركم عليهم "فتح: 24"

اميرالمؤمنين "ع" : الظفر بالحزم، والحزمباجالة الرأى، والرأى بتحصين الاسرار "نهج : حكمت48" لايعدم الصبور الظفر وانطال به الزمان "نهج : حكمت153" العفو زكاة الظفر "نهج : حكمت211" خذ علىعدوّك بالفضل، فانه احلى الظفرين "نهج : نامه31"

امام صادق "ع" : شيعتنا اهل الهدى واهلالتقى واهل الخير واهل الايمان واهل الفتح والظفر "بحار: "186/68"

ظُفر

ناخن ج: اظفار واظافير بضم فاء نيزبدين معنى است

ذو ظفر : ناخن دار مرغان چنگال دار وعلىالذين هادوا حرّمنا كلّ ذى ظفر ومن البقر والغنم حرّمنا عليهم شحومهما الاّ ماحملت ظهورهما او الحوايا "انعام:146"

ظَفيرة

پودنه جويبارى

ظِلّ

سايه فى‏ء مقابل ضِحّ وآفتاب وبرخىگفته اند: ظل سايه اول روز است وفى‏ء سايه آخر روز پناه كنف ج: ظلال اظلال ظلول فسقى لهما ثم تولّى الى الظلّ "قصص:24" ودانية عليهم ظلالها ذُلِّلَت قطوفها "انسان:14"

ظلّ ظليل : زندگى لذت بخش لهم فيها ازواجمطهرة وندخلهم ظلّاً ظليلا "نساء57"

اميرالمؤمنين "ع" : فانها "اى الدنيا" عندذوى العقول كفئ الظلّ، بينا تراه سابغا حتى قلص، وزائدا حتى نقص "نهج : خطبه63"

ظَلّ

دوام وپيوستگى وانظر الى الهك الذىظلت عليه عاكفا "طه:97"

ظِلال

سايبان جِ ظِلّ جِ ظُلّة

در حديث رسول آمده: الجنة تحت ظلال السيوف "نهاية"

ظَلام

تاريكى يا تاريكى اول شب

ظِلام

جِ ظُلمة

ظَلّام

بسيار ستم مطلق ظالم: وان اللَّهليس بظلّام للعبيد "آل عمران:182"

ظُلامة

داد مظلمة داد خواهى ستم

ظَلاميّة

فرقه اى كه با سواد شدن عموم مردمرا نپسندند

ظُلَّة

سايبان واذ نتقنا الجبل فوقهم كانهظلّة "اعراف:171" فكذبوه فاخذهم عذاب يوم الظلة "شعراء:189"

يوم الظلة: روز هلاكت ملوك مدين بزمان شعيبپيغمبر، عذاب يوم الظلة، گفته اند: ابرى كه زير آن سموم "بادگرم" بوده ياابرى كهبه آنان سايه افكند وبزير آن گرد آمدند وپناه بردند از حرارت بسيار كه بديشانرسيده بود، وآن ابر بر آنان فرود آمد ودر ميان گرفت

ظلع

شأن، حالت فى المثل: لايربع على ظلعكمن ليس بحزنه امرك يعنى به شأن تو اعتنا نكند آن كه در غم تو نيست اربع علىظلعك: بازدار خود را از كارى كه توان آن را ندارى دريكى از نامه هاى اميرالمؤمنين"ع" به معاويه آمده: الا تربع ايها الانسان على ظَلعك؟ اى انسان آيا به شأن خويشنمى‏ايستى وبحدّ خود قناعت نميكنى؟! "نهج : نامه28"

لنگيدن شتر ومانند آن: وليستأن بالنقبوالظالع "نهج : نامه25"

ظَلف

بازداشتن: وظلف الزهد شهواته يعنىبى رغبتى بدنيا وى را از پيروى از شهوات باز داشته "نهج: خطبه82" باطل: ذهب دمهظلفا : يعنى خونش به هدر رفت

/ 813