عاتِر
مضطرب باهتزاز دراينده فرج در واكرده از شهوتعاتِق
آزاد دختر نوجوان يا دختر نو بالغ يازن بىنكاح يا زن جوانى كه در خانه پدر مانده دوش وجاى چادر پوشيدن از دوشعاتِك
خالص از هر رنگ واز هر چيز جوانمردعاتِكة
درخت خرمائى كه نر نپذيرد زن آلودهبعطر بسيار چندان كه پوست او به زردى گرايدعاتِكة
دختر زيد بن عمرو بن نفيل قرشى عدوى، زنى شاعره و زيباروى از صحابه رسول و از مهاجرات به مدينه عبداللَّه بن ابىبكربا وى ازدواج نمود ، چون عبداللَّه بمرد ابياتى در سوك او بگفت كه اين بيت از آنجمله است :فآليت لا تنفكّ عينى حزينةعليك ولا ينفكّ خدّى اغبراسپس با پسر عم خود : عمر بن خطاب ازدواج كرد، و چون وى به قتل رسيد بحباله نكاح زبير بن عوام درآمد ، زبير نيز كشته شد وعاتكه او را رثا گفت على بن ابىطالب "ع" وى را خواستگارى نمود ، پاسخ داد : بيمآن دارم كه از شومى ازدواج با من كشته شوى وى همچنان بيوه ماند تا درگذشت "اعلامزركلى"عاتِكة
دختر عبدالمطلب بن هاشم ، شاعره بودو وى را در ديوان حماسه ابياتى انتخاب شده مىباشد عاتكة از عمههاى پيغمبر "ص" است، در اسلام او اختلاف است : گويند : در واقعه بدر با مشركين قريش بوده ابن سعدگفته : در مكه اسلام آورد و به مدينه هجرت نمود "اعلام زركلى"عاتِكة
دختر هلال بن فالج بن ذكوان بنثعلبة بن بهثة بن سليم بن منصور ، مادر عبد مناف ، از جدات پيغمبر "ص" از بنىسُلَيم در حديث است كه آن حضرت در وقعه حنين مىفرمود : انا ابن العواتك من سُلَيم : منفرزند عاتكهها از سُلَيم مىباشم صاحب قاموس گفته : دومين عاتكه از اين گروه : عاتكةبنت مرة بن هلال بن فالج بن ذكوان ، مادر هاشم بن عبد مناف ، و سومين آنها : عاتكةبنت اوقص بن مرّة بن هلال بن فالج ، مادر وهب بن عبد مناف بن زهرة ، پدر آمنه مادرپيغمبر "ص" مىباشد و اصولا ، جدّات پيغمبر "ص" كه عاتكة نام بودهاند نه تن وبه قولى دوازده تن مىباشند كه اين سه نامبرده از آنهايند "اعلام زركلى"عاتِم
مهمان شبانگاه آيندهعاتِن
تواناعاتِى
متكبّر واز حدّ گذرنده عاتية مؤنث آناست، ومعنى ديگرش: سخت وزنده است چنان كه در قرآن آمده: واما عاد فاهلكوا بريحصرصر عاتية "الحاقه:6"عاثِر
لغزنده علىّ "ع" : اقيلوا ذوىالمروءات عثراتهم ، فما يعثر منهم عاثرٌ الاّ و يداللَّه بيده يرفعه : از لغزشجوانمردان چشمپوشى كنيد ، كه هر لغزنده از اين گروه كه بلغزد دست خدا به دستشباشد و او را برخيزاند "نهج : حكمت 20"عاثور
جاى هلاك المهلكة من الارضينعاج
استخوان پشت حيوانى دريائى را گويند ليثگويد: تنها دندان فيل را عاج گويند عبداللَّه بن سليمان گويد: از امام باقر"ع" درباره عاج سؤال نمودم فرمود: اشكالى ندارد، من نيز شانه اى از آن دارم قاسم بنوليد گويد: از امام صادق "ع" حكم استعمال استخوان فيل پرسيدم كه از آن روغن دانوشانه ميسازند؟ فرمود: اشكالى ندارد "بحار:50/66"عاجز
ناتوان، در مانده الغيبة جهد العاجز غيبت كردن كوشش شخص ناتوان است "نهج : حكمت 461"عاجل
آنچه بشتاب آيد، مقابل آجل ومنه : لاتبع العاجل بالآجل قد تصافيتم على رفض الآجل وحب العاجل "نهج : خطبه 112"عاجِن
پيرى كه از ضعف تكيه بر زمين كردهبرخيزدعاد
قومى كه پيغمبر هود "ع" برسالت ايشانآمد وآنان از نسل عاد بن نوح بودند كه بر اثر نافرمانى خدا بطوفان باد هلاك شدند واولين قبيله عرب بائده را عاد گفتهاند ودرعقد الفريد آمده كه آنان از نسل عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوحند ومحل وماواىآنها احقاف از بحرين تا حضرموت بوده "دهخدا"مرحوم طبرسى گفته كه مورخين در باره ارماختلاف كردهاند وچند قول در اين باره نقل شده است، قول اول آنكه ارم نام قبيلهاىاست، ابو عبيده گويد: عاد دو تا است: عاد اولى كه همان ارم باشد وهمانست كه خداوندميفرمايد: وانه اهلك عاد الاولى وگفته شده اين عاد قبيلهاى از قوم عاد ميباشدكه سلاطين در ميان آنها بودند قول دوم در مورد ارم آنست كه ارم نام شهرى ميباشدكه گفته اند دمشق است وبرخى آن را اسكندريه دانند وبعضى گفته اند شهرى بود، كهشداد آن را بنا نهاد وچون به اتمام رسيد خواست وارد آن شود خداوند او را به صيحهآسمانى هلاك كرد قول سوم اينكه ارم نه شهر است ونه قبيله بلكه لقب عاد ميباشد "بحار:366/11"عاد
بن عوص بن ارم بن سام بن نوح جدى جاهلىاست: گويند وى در بابل بود سپس با عائله خود به يمن رفت ودر احقاف بين يمن وعماناز بحرين تا حضرموت اقامت كرد او وفرزندان او در آن سرزمين تمدنى بوجود آوردند ازآثار آنان اطلال جش وبناهاى سنگى است كه ويرانه هاى آن در حضر موت موجود است "الاعلامزركلى چاپ اول : 458":
در ين دخمه خفتست شداد وعاد
كزو رنگ رونق گرفت اين سواد
كزو رنگ رونق گرفت اين سواد
كزو رنگ رونق گرفت اين سواد
بر انداختم دخمه عاد را
گشادم در قصر شداد را
گشادم در قصر شداد را
گشادم در قصر شداد را
عادّ
شمرنده عددى كه عدد ديگر را تجزيهكننده باشد ، مانند سه كه عادّ نه است، و چهار كه عادّ دوازده استعادات
جِ عادةعادت
كارى يا حالتى كه شخص بطور مكرر بدانبازگردد امير المؤمنين "ع" فرمود: عادت خوى دوم آدمى است وفرمود: عادت دشمنى استكه بر انسان چيره ميگردد وفرمود: كسى كه تسليم عادت شود بدرجات والا نائل نگرددوفرمود همواره خويشتن را برفتار وروشهاىبزرگانه وتحمل بارگران ناتوانان عادت ده تا روانت شريف وآخرتت آباد گرددوستايشگرانت بسيار شوندوفرمود زبان خود را بگفتار نيك عادت ده تااز سرزنش ايمن گردى وفرمود: خويشتن را بهنيت پاك وآهنگ وتصميم زيبا عادت ده تا در كارهايت موفق باشى "غرر الحكم" وفرمود: برترينعبادت آن است كه بر عادت زشت خويش پيروز شوى وفرمود: خود را گرسنه داشتن نيكويارى است ترا بر بدام كشيدن نفس وشكستن عادت آن "مستدرك:81/3"امام عسكرى "ع" فرمود: تربيت نادان ودستكشيدن معتاد از عادت خود بمعجزه نزديك استاميرالمؤمنين "ع" بفرزندش امام حسن"ع" فرمود:خويشتن را بگذشت وبخشش عادت ده واز خلق وخويها بهترين را براى خود برگزين كه نيكىعادت است در حديث ديگر فرمود: اى مردم! خود مباشر ادب خويشتن باشيد وخود را ازعادات بد برگردانيداز معصوم حديث شده كه: پرهيز سَرِ درمان استومعده خانه درد وهر تنى را بدانچه عادت دارد " از حيث هوا وغذا" بداراز امام صادق "ع" روايت شده: هر مؤمن كه خودرا بروش ستوده يا عمل خيرى عادت داده ودورانى مانعى از انجام آن برايش پيش آيدخداوند همان عمل را به استمرار براى او بنويسد "بحار:374/78 و213/77 و142/62 و73/70"عادر
نيك دروغگوىعادل
درست، مستقيم، راست، ميزان عادل: ترازوئىراست فاعلم ان افضل عباد اللّه عند اللّه امام عادل هُدِى وهَدى "نهج كلام 163"مشرك كه غير حق تعالى را بحق برابر وشريك سازد: كذب العادلون بك اذ شبهوكباصنامهم "نهج خطبه 90" داد دهنده: والواجب عليك ان تتذكر ما مضى لمن تقدمك منحكومة عادلة "نهج : نامه 53"عادىّ
منسوب به عاد عادى: قديمى، ديرينه،باستانى، گويند: شجرة عاديّة وبئر عاديّة، چاه عادى چاهى است كه از قدمت معلومنباشد چه كسى آن را حفر نموده در حديث آمده: عادىّ الارض لله ولرسوله مراد،زمينى قديمى است كه مالكى براى آن شناخته نشودعادِيات
جِ عادية تندروان دوندگان شترانسخت دونده والعاديات ضبحا × فالموريات قدحا : سوگند به ستوران دونده "درمسير جهاد يا حج" كه نفَس زنان بوند سپس ستوران كه در تاختن از سمهايشان آتشجرقّه زند "عاديات:2- 1"در شأن نزول اين آيات از اين سوره ميانمفسرين اختلاف است : قولى آن كه رسول خدا "ص" سپاهى را به فرماندهى منذر بن عمروانصارى به بخشى از قبيله كنانه اعزام داشت ، سفر آنها به درازا كشيد ، منافقانشايع نمودند كه همه آنها كشته شدهاند ، خداوند به نزول اين سوره مژده سلامتى وپيروزيشان را به پيغمبر "ص" دادقول ديگر آن كه اين آيات در باره على"ع" نازلگرديده است ، كه رسول خدا"ص" چند بار بعضى از صحابه را به جنگ ذاتالسلاسل فرستادولى بىنتيجه برگشتند ، تا اين كه على "ع" را بدين امر مأمور ساخت ، شب هنگام برآنها هجوم آورده جمعى از كفار را به قتل رسانيده گروهى را به بند اسارت كشيد وپيروزمندانه به مدينه بازگشت قبل از ورود سپاه به مدينه اين سوره برپيغمبر نازل گرديد و آن حضرت در نماز صبح تلاوت نمود ، اصحاب گفتند : ما اين آياترا نشنيده بوديم ! حضرت ، داستان پيروزى على را براى آنها بيان داشت "مجمعالبيان"