دائرة المعارف جامع اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف جامع اسلامی - نسخه متنی

عباس به نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غاضِريّة

روستائى ازنواحى كوفه نزديك كربلا "معجم البلدان"

از امام باقر "ع" روايتشده كه فرمود: غاضريه همان بقعه‏اى است كه خداوند در آن با موسى "ع" سخن گفت وبانوح "ع" راز كرد ونزد خداوند گرامى‏ترين بقاع زمين است واگر چنين نبود خداونددوستان وفرزندان پيغمبرش را به آن نمى‏سپرد، پس قبور ما را در آنجا زيارت نمائيد "بحار:108/101"

غافِر

آمرزنده گناه نامىاز نامهاى خداى متعال نام چهلمين سوره قرآن كريم، مكيه است و85 آيه دارد فضيلتآن در حم گذشت

غافل

اسم فاعل ازغفلت بى خبر، ناآگاه، گول، بى توجّه

از سخنان اميرالمؤمنين "ع":وغافل وليس بمفعول عنه "نهج : خطبه 98" فالحذر الحذر ايها المستمع والجدّوالجدّ ايها الغافل "نهج : خطبه 152"

غالِب

پيروز، چيره،قاهر يكى از نامهاى خداوند متعال

غالِب

نام هشتمين جدّپيغمبر اسلام وپدر كعب، وچون يكى از اين تبار خواستى افراد قبيله را بر سر غيرتآرى بنام او شعار دادى ويا آل غالب سر دادى مادرش ليلى بنت حارث بن تيم بود

غالِب

بن عبداللَّه بنمسعر كلبى ليثى قائدى صحابى واز ولاة است پيغمبر "ص" او را در سال فتح مكه جلوفرستاد تا راه را بر او سهل سازد در سال هشتم هجرت حضرت رسول "ص" او را در رأسسپاهى بقبيله بنى ملوح اعزام داشت، در بين راه يكى از افراد قبيله را بنام حارث بنبرصاء دستگير نمودند وى گفت: من آمده بودم كه اسلام اختيار كنم آنها گفتند: اگرتو راست گوئى يك شب در بند ما بمانى ترا زيانى نباشد واگر دروغ گوئى ما از شرتايمن باشيم پس غالب يكى از ياران خويش را بر او گماشت واو را گفت: در اينجا وى رانگه‏دار اگر تكانى خورد او را گردن بزن، وخود براهش ادامه داد تا بعد از عصر بكديدرسيدند وغالب يكى از سپاهيان خود را بنام جندب جهنى دستور داد برو وبه پنهانى ازنزديك وضع قبيله را ديده‏بانى كن وبما گزارش ده جندب گويد: من بر فراز تپه‏اى كهمشرف بر جايگاه قبيله بود بر رو بخفتم واز آنجا ديده‏بانى ميكردم يكى از افرادقبيله كه كمانى ودو تير با خود داشت مرا ديد وتيرى بسويم رها ساخت، تير به پهلوىمن اصابت نمود، من بى‏آنكه خود را حركت دهم تير از پهلوى خود كشيدم، تير دوم آمدبه كتفم رسيد آن را نيز بهمان گونه بيرون كشيدم وى مطمئن شد كه كسى نيست وخود بهآبادى رفت، در آنجا بماندم تا همه حيواناتشان را دوشيدند وآرام گرفتند، ياران راخبردار نمودم ويكباره بر آنها حمله غافل گيرانه كرديم وجمعى از آنها را كشتيم واحشامشانرا بغنيمت گرفته بسوى مدينه سوق داديم، ناگهان افراد قبيله مجهز شده از پى ماتاختند تا جائى كه بين ما وآنها دره‏اى فاصله بود در اين حال خداوند بارانى فرستادوسيل دره را پر كرد نتوانستند از دره عبور كنند، آنها همى بما مينگريستند وبمادسترسى نداشتند تا بسلامت بمدينه رسيديم "بحار:48/21"

غالى

گرانبها، مقابلرخيص از حد گذرنده، افراطى ج : غلاة، آنكه در حق على"ع" يا يكى از ائمه غلو كندوآن حضرات را از حدّ بندگى فراتر داند نحن النمرقة الوسطى بها يلحق التالىواليها يرجع الغالى "نهج : حكمت 106" به غلاة نيز رجوع شود

غالِيَة

مؤنث غالى،گران مركّبى است از عطريات، ج : غوالى

غامِد

چاه انباشته كشتىپر از بار نام پدر قبيله‏اى از جُهَينة

غامِدِىّ

منسوب بهغامد است

غامِدِيّة

مؤنث غامدىنسبت به قبيله بنى غامد

غامِدِيّه

زنى كه درعهد رسول خدا "ص" بجرم زنا سنگسار شد واين واقعه در اوائل سال نهم هجرت اتفاقافتاد بشير بن مهاجر از پدرش نقل ميكند كه من در حضور پيغمبر "ص" نشسته بودمناگهان زنى از بنى غامد وارد شد وگفت: يا رسول اللَّه من مرتكب زنا شده‏ام مرا پاكساز

حضرت فرمود: اكنونبخانه بازگرد وى برفت وروز بعد بازآمد ودگر بار به زنا اعتراف نمود بازهم حضرت اورا امر ببازگشت نمود، بار سوم كه آمد پس از اعتراف گفت: يا رسول اللَّه نكند مرانيز مانند ماعز بن مالك رد كنى! بخدا سوگند من هم اكنون بار زنا دارم حضرت فرمود: پسبرو وضع حمل بكن آنگاه بيا وى پس از چندى بيامد در حالى كه كودك نوزاد خود را باخود داشت وگفت: اينك وضع حمل نمودم حضرت فرمود: برو وفرزندت را شير بده پس ازمدتى آن زن در حالى كه كودك را بآغوش وتكه نانى به دهان داشت بيامد وگفت: اينكفرزندم را از شير بازگرفته‏ام پس حضرت فرمود گودالى حفر نموده آن زن را تا سينهدر آن دفن كردند وسپس فرمود مردمان به وى سنگ بپرانند خالد بن وليد سنگى بسر اوزد كه خون از سرش پريد وبخالد اصابت نمود خالد ناسزائى به وى گفت: پيغمبر"ص" فرمود:اى خالد ساكت باش كه وى توبه‏اى كرده كه اگر گمركچى چنان توبه‏اى ميكرد آمرزيدهميشد پس حضرت فرمود بر او نماز خواندند وبخاكش سپردند "بحار /366/21"

غامِر

زمين قابلزراعتى كه كنون به علتى نتوان آن را كاشت ، و از اين رو آن را غامر گويند كه اكثرابه علت فراگرفتن آب آن را از انتفاع خارج مى‏شود و آن فاعل به معنى مفعول است ،مانند سرّ كاتِم و ماء دافق، و بناء آن بر مفعول براى اين است كه در مقابل عامرباشد "تاج العروس"

غامِض

زمين پست نرم زمين مغاك امر مبهم مشكل سخن دور از فهم ج : غوامض

غانِم

گيرنده غنيمت رسيده به غنيمت، و با تنوين دنبال كلمه سالم استعمال شود ، سالما غانما گويند : سفررا چگونه گذرانيدى ؟ در جواب گويند : سالما غانما ، يعنى تندرست و بهره گيرنده سفررا گذراندم

غاوى

گمراه ج غواةوغاوون وبرزت الجحيم للغاوين "شعراء: 91" ولا تمكّن الغواة من سمعك "نهج :نامه 10"

غايب

ناپيدا، مقابلحاضر اميرالمؤمنين "ع" فرمود: عليه كسى كه "از محكمه" غايب است نتوان قضاوت نمود "بحار:292/21"

در مورد غايبمفقودالاثر از نظر فقهى احكامى است از جمله اينكه ورثه نتوانند در اموال او تصرفكنند وهمچنين اگر غايب خود وارث بود بايستى سهمش را بكنار نهند ومنتظر باشند درمقدار انتظار اختلاف است مشهورترين اقوال آنكه تا وقتى كه بتواتر يا بينه يا خبرمحفوف بقرائن علمى موت او احراز شود يا مدتى بگذرد كه مانند چنين كسى غالبا زندهنمى‏ماند مآخذ اين حكم استصحاب حيواة واستصحاب بقاء مال در ملك مالك است

غايَت

پايان، نهايت،سرانجام الاول الذى لا غاية له "نهج : خطبه 92" فالجنة غاية السابقين والنارغاية المفرطين "نهج : خطبه 155"

غايِض

فرو رونده، آبفرو رونده در زمين

غايِط

زمين پست فراخوكنايه از پليدى آدمى بدان جهت كه هنگام قضاى حاجت بطرف زمين پست روند به غائط رجوعشود

غِبّ

پايان كار روزدر ميان: زر غبّا تزدد حبّا

غُبار

گرد يا احنفكانى به وقد سار بالجيش الذى لا يكون له غبار ولا لجب "نهج : خطبه 128"

غَباوَت

كودنى، كم هوشىارسله على حين فترة من الرسل وهفوة عن العمل وغباوة من الامم "نهج : خطبه 92"

غَبَب

تكه گوشت آويختهزير گلوى خروس

غُبَر ، غُبَّر : بقيهچيزى غُبَّر المرض ، اى بقاياه اميرالمؤمنين "ع" در يكى از خطب خويش : دهمتهفجعات المنيّة فى غُبَّر جماحه و سنن مراحه "نهج : خطبه 83"

غُبَّرالناس

دون رتبه‏هااز مردم

غُبر

جِ غبراء رفتنيها

غَبَر

خاك "المنجد"

غِبر

كينه ، حقد

غَبراء

مؤنث اغبر گردآلود زمين حديث معروف رسول خدا "ص" در باره ابوذر غفارى : ما اظلّت الخضراء ولااقلّت الغبراء من ذى لهجة اصدق من ابى‏ذر "شرح نهج:56/3" كبك ماده

/ 813