دائرة المعارف جامع اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف جامع اسلامی - نسخه متنی

عباس به نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قادسيه

يكى از بلاد عراق است كه تا كوفه 15ميل فاصله دارد اين شهر همان بانقيا است كه موطن اصلى حضرت ابراهيم "ع" بوده

جنگ معروف قادسيه به سال 14 هجرى در عهد عمربن خطاب بين سپاه ايران و مسلمانان در اين سرزمين واقع شد عده‏اى از سوى عمرمأمور شدند كه يزدگرد شاه ايران را كه آن روز در مدائن بود به اسلام دعوت كنند،اين عده چون به مدائن وارد شدند مردم آنجا به هيئت لباس آنها استهزاء كردند چهآنان با لباسى مندرس و كهنه و در عين حال با زبانى تند و لحنى خشن وارد شدند و بهنظر مردم آن وضع لباس با آن لحن نظامى از مقام قدرت، ناسازگار بود ولى خود يزدگردبا احترام آنها را پذيرفت و از مقصودشان پرسيد آنها گفتند: يا بايد اسلام بپذيريديا جزيه بدهيد شاه با حقارت در آنها نگريست و گفت: شما همان مردمى نيستيد كهسوسمار مى‏خوريد و اطفالتان را زنده به گور مى‏كنيد؟ گفتند آرى در گذشته چنينبوديم ولى اكنون وضعمان دگرگون گشته و به بركت پيغمبر اوضاع ما به كلى عوض شده شاهدعوت آنان را رد كرد و آنها گفتند: اكنون كه تو شمشير را اختيار كردى حكم بين ما وتو همان خواهد بود در سال بعد يزدگرد لشكرى را مشتمل بر يكصد و بيست هزار نفر بهسركردگى رستم فرخ زاد فراهم ساخت و از آن سوى لشكر اسلام از مدينه و شام بسيج شد لشكررستم از فرات عبور كرد و در سواد كوفه دو لشكر تلاقى نمودند اين جنگ چهار روز بهطول كشيد: در روز اول اسبهاى عرب از فيلان كه پيشاپيش لشكر فارس بودند فرار كردند،چنين به نظر مى‏رسيد كه فتح با لشكر ايران است اما بعد كه دسته تيراندازان بهفيلان حمله بردند سواران عرب از خطر جسته و ايرانيان را عقب نشاندند و بالاخرهاعراب سواره سپاه ايران را شكست دادند و روز سوم بار دگر فيلها ظاهر شدند ولىقعقاع بن عمرو رئيس نيروى امدادى شام به نيزه چشم يكى از فيلان سفيد و ديگرى چشمفيل ديگر را كور كرد و در نتيجه فيلها برگشتند و در لشكر ايران تزلزل بوجود آمد ومسلمانان قوى شدند و شب چهارم دو لشكر به هم ريختند و جنگ سختى درگرفت، در اين حالتندبادى بوزيد وشن زيادى به سر و روى لشكر ايران بپاشيد ولى مسلمانان كه پشت بهباد بودند صدمه‏اى نديدند، رستم چون خود را در معرض خطر ديد ميان بار و بنه استرهاپناه برد در اين گير و دار يكى از بارها به زمين افتاد و او را مجروح ساخت، او خودرا در نهر بيفكند كه جان به در برد لكن بلال بن علقمه پشت سر او در آب جست و وى رابه قتل رسانيد اين واقعه لشكريان ايران را به هراس افكند، خود را باختند و هزارانتن خود را به آب انداختند و غرق شدند وسرانجام مسلمانان به پيروزى كامل رسيدند "خلاصه‏اىاز حبيب السير:474/1"

قادِم

از سفر باز آينده وارد بر كسى يا برچيزى يا در جائى ج: قُدُم و قدّام

رسول خدا "ص": اعلموا انّ كلّ امرء على ماقدّم قادم و على ما خلّف نادم : بدانيد كه هر كسى بر آن عملى كه پيش فرستاده استوارد مى‏شود، وبر آنچه بجاى نهاده "از آثار بدكردار خويش" پشيمان است "بحار: 184/77"

علىّ "ع": انّما المرء مجزىّ بما اسلف، وقادم على ما قدّم : همانا آدمى بدانچه از پيش فرستاده پاداش داده مى‏شود، وبرآنچهقبلا براى خود به نزد خداوند ذخيره كرده وارد مى‏شود "نهج: نامه 21"

قادِمة

مقدم پالان پر دراز بال مرغ ج: قوادمو قُدامى اين واژه در سخنان حضرت صديقه كبرى فاطمه زهراء "ع" آمده موقعى كه آنحضرت از نزد ابى بكر بازگشت، رو به اميرالمؤمنين "ع" نمود و فرمود: يابن ابى طالب!اشتملت شملة الجنين و قعدت حجرة الظنين، فنقضت قادمة الاجدل فخانك ريش الاعزل "بحار:148/43"

قاديانيه

"يا احمديه" يكى از فرق مبتدعه كهميرزا غلام احمد قاديانى اهل روستاى قاديان از شهرستان گرداس پور پنجاب آن رابنيان نهاد، وى كه مردى روحانى بود در پنجاه سالگى با استفاده از توجيه و تفسيربرخى احاديث شيعه - كه زمان ظهور مهدى "ع" را در قرن چهاردهم هجرى پيش بينى كردهاست - مدعى شد كه وى مهدى موعود و مظهر رجعت مسيح است، سپس در روز چهارم مارس 1889م ادعا نمود كه وحى بر او نازل شد و پيامبر است، چون مردى عالم و زباندار بود جمعىاز مردم قاديان بدو گرويدند و با او بيعت كردند، پيروان اين مسلك تازه را قديانىيا ميرزائى و به طورى كه خودشان مى‏نويسند احمدى نام دارند

غلام احمد در اثبات دعوى خويش كتابهائى چندتاليف نمود كه اهم آنها قصيده احمديه "المسيح الموعود و المهدى الموعود"؛ مواهبالرحمن؛ حمامة البشرى الى اهل مكه و صلحاء ام القرى است بعلاوه يك مجله ماهيانهبه زبان انگليسى از سال 1902 در قاديان منتشر نمود كه ارگان رسمى قاديانيها است وهنوز هم برقرار است

پس از فوت غلام احمد به سال 1326 ه ميرزانورالدين به عنوان خليفه اول او انتخاب گرديد و پس از او به سال 1914 م ميرزابشيرالدين محمد احمد پسر غلام احمد به نام خليفه دوم برگزيده شد

عقايد غلام احمد كلاّ مبتنى بر اصول اسلام وتشيع بود تنها در مورد مسيح و مهدى با ساير مسلمانان اختلاف داشت، درباره مسيحمعتقد است پس از آنكه به دار آويخته شد نمرد بلكه او را به هندوستان و ايالت كشميربردند ودر آنجا به تبليغ كيش خود پرداخت تا به سن صد و بيست سالگى درگذشت و در شهر سرينگر مدفون گشت

درباره مهدى گويد وى مظهر مسيح و محمد "ص" وجلوه‏اى از كريشتا يكى از اله‏هاى هندوان است و خود او همان مهدى موعود است كهظهور كرده است

پس از مرگ نورالدين در اين فرقه انشعاب پديدآمد و گروهى به رياست مولوى محمد على بر اين عقيده شدند كه غلام احمد نبى يا مهدىيا مسيح نبوده بلكه مبشر و مجدّد اسلام بوده است اين گروه انجمنى به نام انجمناشاعت اسلامى احمديه تشكيل دادند و به اعضاى انجمن لاهو ومجددى معروف گشتند، ليكناكثريت قاديانيها به رياست ميرزا بشيرالدين بر عقيده نبوت و مهدويت و مسيحيت غلاماحمد باقى ماندند مركز اين فرقه قاديان بود وپس از تشكيل دولت پاكستان به اينكشور منتقل شده در روستاى ربوه مستقر گشتند هر دو گروه مساجدى در نقاط مختلفبنا كرده تبليغات دامنه دارى را دنبال مى‏كنند مولانا محمد على قرآن را با سبكىبديع به انگليسى ترجمه و تفسير كرده و كتابى تحت عنوان آئين اسلام به انگليسى برمبناى عقايد مجدديه تاليف نموده كه به زبانهاى مختلف ترجمه شده است به علاوههيئتهاى مذهبى از هر دو دسته با پشتكار به نشر عقايد خود ادامه مى‏دهند جمعپيروان مذهب احمديه از هر دو گروه از يك ميليون متجاوز است كه بيشتر در پنجاب وبمبئى و افغانستان و عربستان و ايران و مصر سكونت دارند دسته مجددى از سوىمسلمانان به خصوص شيعيان پذيرفته شده‏اند لكن قاديانيها هم از سوى مسلمانها و هممسيحيان و هندوان ملحد و مطرود تلقى مى‏شوند و در پاكستان با اينكه بعضى رجال بزرگآن كشور قاديانى بوده‏اند چندين بار به آنها حمله مسلحانه شده است "دايرة المعارفاسلامى"

قاذِف

سنگ انداز آن كه كسى را به ارتكابزنا يا لواط متهم مى‏سازد عن ابى عبداللَّه"ع": القاذف يُجَلَّدُ ثمانين جلدة، ولاتقبل له شهادة ابدا الاّ بعد التوبة : تهمت زننده به زنا يا لواط، هشتادتازيانه زده شود و هرگز گواهى او در محاكم قبول نگردد جز اين كه توبه كند "بحار:35/79"

ابوبصير

سألت ابا عبداللَّه "ع" عن القاذف،اتقبل شهادته بعد الحدّ اذا تاب؟ قال: نعم، قلت: وما توبته؟ قال: يكذّب نفسه عندالامام فيما افتراه، و يندم و يتوب مما قال : از امام صادق "ع" راجع به قاذفپرسيدم، كه آيا پس از آن كه حد بر او جارى گرديد شهادتش قبول مى‏شود؟ فرمود: آرى گفتم:توبه‏اش چگونه است؟ فرمود: خويشتن را به نزد حاكم، دروغگو معرفى مى‏كند و از گفته‏اشپشيمان مى‏گردد و توبه مى‏كند "بحار: 308/104"

قاذورات

جِ قاذورة پليديها

قاذورة

مرد بد خوى كه باكى ندارد از اين كهچه بگويد و چه بكند رسول خدا "ص": انّ اللَّه يبغض الرجل القاذورة فقيل له: وماالقاذورة؟ قال: الذى يتأنّف به جليسه : خداوند مرد قاذوره را دشمن مى‏دارد عرضشد: قاذوره چه كسى است؟ فرمود: آن كه همنشينش از او در عذاب باشد "بحار: 106/80"

كار زشت و گفتار بد در حديث است كه چوناميرالمؤمنين "ع" حدّ زنا بر مردى جارى نمود، در جمع مردم كه وى را سنگسار كردهبودند فرمود: يا ايها الناس! من اتى هذه القاذورة فليتب الى اللَّه فيما بينه وبين اللَّه، فواللَّه لتوبته الى اللَّه فى السرّ افضل من ان يفضح نفسه و يهتكستره : اى مردم! هر كسى كه مرتكب چنين عمل زشتى شود به پنهانى بين خود و خدا توبهكند، كه به خدا سوگند، آن توبه پنهانى به نزد خدا افضل است از اين كه خويشتن رامفتضح سازد و آبروى خود را ببرد "بحار: 35/79"

قارّ

قرار گيرنده ثابت قارّ الذات، بهاين واژه رجوع شود

قارّالذات

يكى از دو قسم كم متصل كم متصلدو قسم بود: يا قارالذات بود يا غير قارالذات قارالذات آن بود كه اجزائى كه او رافرض كنند با هم موجود توان يافت و غير قارالذات آن بود كه هرگاه او را اجزاء فرضكنند در حال وجود يك جزء، ديگر اجزاء موجود نبود كم متصل قارالذات سه نوع بود: خط،واو طول تنها بود و عرض و عمقش نبود، و سطح، واو را طول و عرض بود و عمق نبود، وجسم، واو را طول و عرض و عمق بود و اين جسم را جسم تعليمى گويند و كم متصل غيرقارالذات يك نوع بود و آن زمان است "اساس الاقتباس چاپ دانشگاه: 40 و 41"

قارِب

در شب جوينده آب را كشتى خرد كه درجنب كشتى بزرگ دارند

قارب

بن عبداللَّه دئلى غلام امام حسين "ع"مادرش يكى از كنيزان حضرت بود كه عبداللَّه دئلى با وى ازدواج نمود و از آن دوقارب متولد شد وى از مدينه تا مكه و از آنجا تا كربلا ملازم ركاب امام بود و درحمله اول كه ساعتى پيش از ظهر عاشورا شد به شهادت رسيد "ابصارالعين"

قارچ

رستنى معروف كه بدون تخم از زمين مى‏رويدو انواعى دارد و به عربى كمأ و كمأة گويند

امامه بنت ابى العاص بن ربيع گويد: يكى ازشبهاى ماه رمضان كه على "ع" به خانه من بود شاممان خرما بود و قارچ، حضرت از آنميل كرد و او قارچ را دوست مى‏داشت "بحار: 158/41"

در حديث شيعه و سنى از قارچ ستايش شده و آمدهكه آن از بهشت است و در رواياتى آب آن جهت علاج بيماريهاى چشم توصيف شده و درحديثى آمده كه آن بخشى از منّ بود كه بر بنى اسرائيل نازل مى‏شده "سفينة البحار"

قارِص

شيرترش زبان گز

قارِض

خاينده و جاينده مانند موش

قارِظ

چيننده برگ درخت سلم

قارِع

كوبنده در فال زننده به قرعة قرعهكشنده

قارِعة

مؤنث قارع كوبنده سختى روزگار حادثةيكى از نامهاى قيامت است القارعة ما القارعة : قارعة، كدام قارعة چه مى‏دانىقارعه چيست روزى كه مردمان بسان ملخ از هر سو پراكنده باشند "قارعة:

4 1"

قارعة

نام صد و يكمين سوره قرآن كريم،مكيّه و داراى 11 آيه است

از امام باقر "ع" روايت شده كه هر كه اينسوره را تلاوت نمايد خداوند او را از فتنه دجال در دنيا و از ريم دوزخ در قيامتايمن دارد "مجمع البيان"

قارِن

بند كننده چيزى را به چيزى پيوستهكننده آن كه حج قران كند، در قبال مُفرد و مُتمتّع

قارورة

شيشه ج: قوارير قال انه صرح ممردمن قوارير : گفت آن غرفه‏اى "كاخى" است صاف و مشفى شده از شيشه‏ها "نمل: 44" قواريرمن فضة : شيشه‏هائى در سفيدى نقره و در صفاى بلور "انسان: 16"

شيشه كوچك مدور كه به صورت مثانه سازند و درآن بول پر كنند جهت آزمايش

قارون

يكى از قوم موسى "ع" وبه نقل ابنعباس پسر عم او بوده وى صورتى زيبا داشت و در حفظ تورات از همه بنى اسرائيل پيش‏تربود ولى در جاه طلبى افراط مى‏كرد و از بخل و حسد سهمى سرشار داشت و همواره كاربنى‏اسرائيل را آشفته مى‏ساخت خداوند ثروتى عظيم به وى داده بود آنچنان كه چنديننفر زورمند زير بار كليدهاى مخازن و دفترهاى حساب ثروتش زانو مى‏زدند ولى او بهجاى اينكه خدا را بر اين نعمت سپاس نهد ثروت خود را به رخ بنى اسرائيل مى‏كشيد روشندلان بنى اسرائيل از سر نصيحت به وى گفتند: اى قارون به مال دنيا دلشاد و مغرورمباش زيرا خداوند دلباختگان به مال دنيا را دوست ندارد، اين مال را در راه كمك بهقوم خود صرف كن و بهره خود را از دنيا نيز از ياد مبر، درباره خلق خدا احسان كنهمچنان كه خدا درباره تو كرد اما قارون به سخن آنها گوش نداد و در پاسخ آنان گفت:من اين مال فراوان را به نيروى علم خود "كه گويند به علم كيميا آشنا بوده" بدستآورده‏ام و خدا تنها مرا سزاوار اين نعمت شناخته و كسى را در مال من نصيبى و حقنظرى نيست وى در حجاب غرور خود بماند و دگر روز خود را در زيباترين لباس و نفيس‏ترينجواهر بياراست و در موكبى عظيم با كوكبه‏اى از جلال و جبروت به راه افتاد تا حشمتخود را در ديد بنى اسرائيل به نمايش نهد، چون چشم مردم به وى افتاد آنان كه شيفتهجواهر بودند بى اختيار گفتند اى كاش ما نيز دستگاهى چون قارون داشتيم كه وى را بختو بهره‏اى عظيم است ولى دانشمندان و روشن دلان قوم كه به حقايق حيات آگاه بودند درجواب آنها گفتند: واى بر شما ثروت معنوى كه نزد خدا اندوخته گردد و با تقوى و صلاحتوام باشد از ثروت قارون كه موجب غرور و سركشى شود بهتر است ولى اين دخائر معنوىجز به صبر و تقوى بدست نيايد

هنگامى كه قانون زكواة بر موسى "ع" نازل شد واز قارون مطالبه نمود وى تمرد جست و از دادن زكواة امتناع نمود، موسى تا يك هزارمبا وى مصالحه نمود ولى چون حساب كرد و ديد مبلغ هنگفتى مى‏شود سر برتافت، و چونديد موسى در گرفتن زكواة اصرار مى‏ورزد وى در مقام معارضه و مبارزه برآمد وسرانجام مانند همه جباران حيله‏اى انديشيد تا موسى را با سلاح تهمت مورد هجوم قراردهد و آبرويش را بريزد پس شبانه با زنى تبهكار تبانى كرد تا چون روز فرا رسد وى درحضور بنى اسرائيل تظلم كند و موسى را به زنا متهم سازد چون صبح فردا رسيد قاروندر مجمع بنى اسرائيل نزد موسى رفت و گفت آيا در تورات وارد نشده كه زانى را بايدسنگسار كرد؟ موسى گفت: چرا؟! قارون گفت: پس تو به حكم تورات و حكم خودت بايدسنگسار شوى زيرا با فلان زن زنا كرده‏اى موسى زن را احضار كرد و او را به آن كسكه دريا را بر بنى اسرائيل شكافت سوگند داد تا آنچه حقيقت است بگويد زن نزد خودبينديشيده به خود گفت: اگر امروز پيغمبر خدا را از اين تهمت ناروا برهانم توبه‏امپذيرفته شود و تبهكارى مانند مرا به از اين فرصتى نخواهد بود، پس گفت: خير، دروغاست و قارون چنين مبلغى به من داده كه شما را متهم سازم چون زن چنين گفت قارونسرش به زير افتاد و همه سكوت نمودند و دريافتند كه قارون به هلاكت خواهد رسيد وموسى سر به سجده نهاد و بگريست و گفت:


پروردگارا دشمنت مرا به انواع آزارها بيازردتا جائى كه بر اين شد آبروى مرا ببرد اگر من به حقيقت پيغمبر تو باشم محض آبروى منبر او غضب كن و مرا بر او مسلط ساز وحى شد كه سر از سجده بردار كه زمين را دراختيار تو نهادم هر چه خواهى با او كند موسى گفت: اى بنى اسرائيل همچنان كهخداوند مرا بر فرعون مسلط ساخت بر قارون نيز سلطه داد اينك هر كه خواهد با او باشدو هر كه خواهد از او جدا گردد همه ياران از او جدا گشتند جز دو نفر كه در كنارشايستادند در اين حال موسى زمين را فرمود كه ببلع پس زمين تا كمربند آنها را درخود فرو برد باز گفت: اينها را ببلع زمين آنها را تا گلو به خود بلعيد و آنهافرياد مى‏زدند كه اى موسى ترا به آن قرابتمان با تو ما را ببخشاى، و به نقلى تاهفتاد بار از موسى التماس نمودند و موسى از فرط خشمى كه بر او داشت اعتنا نمى‏كردتا آخرين بار كه گفت: اى زمين آنها را بگير آنگاه زمين تمامى بدن آنها را به خودفرو برد در آن حال به موسى وحى آمد كه اى موسى چه سنگين دل بوده‏اى كه هفتاد باربه تو توسل جستند و بر آنها رحم نكردى؟! به عزت و جلالم سوگند اگر يك بار مراخوانده بودند اجابتشان مى‏نمودم "خلاصه‏اى از قرآن و تفسير قمى و قصص الانبياء"

قارى

از ريشه قرى، ده نشين، روستائى، ضدبادى، جائنى كل قارٍ و بادٍ "منتهى الارب" از مادّه قرء: خواننده خواننده قرآن ج:قَرَأة و قُرّاء و قارئون

اميرالمؤمنين "ع" ضمن خطبه‏اى در تأسّى بهپيامبران الهى: وان شئت ثلّثت بداوود "ع" صاحب المزامير، و قارى‏ء اهل الجنّة :واگر خواهى سوّمين نفر را "جهت الگوى زندگى شما" داوود "ع" صاحب مزامير و خوانندهبهشتيان نمونه آورم، وى با دست خويش از برگ درخت خرما زنبيل مى‏بافت "نهج: خطبه160"

آن حضرت در بيان فساد مردم زمان خود: عالمهممنافق و قارئهم مماذق : دانشمندشان دو چهره، وقرآن خوانشان طمعكار دوست نما است "نهج:خطبه 233"

قاز

پرنده‏اى سفيد و بزرگ از جنس مرغابى،گويند: اين كلمه تركى است به عربى اوز گويند به مرغابى رجوع شود

قاسِط

از راه حق به ديگر سوى شونده، جائر،ستمكار، بيدادگر ج: قُسّاط و قاسطون وامّا القاسطون فكانوا لجهنّم حطباً : واما بيدادگران پس آنان هيزم دوزخ باشند "جنّ:15" از اين معنى است قاسطين لقبصفّينيان: جبهه معاويه كه از راه حق به راه باطل منحرف گرديده بودند

قاسِط

عادِل دادگر شايان ذكر است كه هرچند در لغتنامه‏ها اين واژه به معنى عادل ذكر شده است، امّا در استعمال به اينمعنى مُقسِط آمده، و همين است ضابط ميان قسط به معنى جور و قسط به معنى عدل، كهاوّل مجرداً و دوّم مزيداً استعمال مى‏شود

قاسِطين

لقب آن دسته از اهل صفّين كه در صفمعاويه بودند بدين جهت كه از راه حق عدول وبه ديگر سوى منحرف گرديدند، در برابرناكثين يعنى اصحاب جمل و مارقين يعنى خوارج نهروان

اميرالمؤمنين "ع" در يكى از خطب جمعه خويشفرمود: اى مردم من بنده خدا و برادر رسول خدايم و اين ادعا را پس از من جز كذابىنكند، از روزى كه پيغمبر "ص" از جهان رفت همواره من مظلوم بوده‏ام، پيغمبر مرافرمود كه با ناكثين "پيمان شكنان" طلحه و زبير، و قاسطين: معاويه و مردم شام ومارقين "خارج شدگان از دين" كه اهل نهروان باشند بجنگم و اگر مى‏فرمود با چهارمينفرقه نيز بجنگم مى‏جنگيدم "بحار: 165/8"

قاسِم

بخش كننده، توزيع كننده اميرالمؤمنين"ع": لابدّ من قاضٍ و رزق للقاضى، ولابدّ من قاسمٍ و رزقٍ للقاسِم، ولابدّ منحاسبٍ و رزقٍ للحاسب "مستدرك الوسائل:407/17"

قاسِم

بن ابراهيم طباطبا ابن اسماعيلديباج، حسنى علوى، ابومحمد، معروف به رسى، فقيه و شاعر، يكى از پيشوايان زيديه، درجبال قدس از حوالى مدينه طيبه سكونت داشته؛ پس از مرگ برادرش محمد بن ابراهيم بهسال 199 ه ق دعوت خويش آغاز نمود، و در رس "كوهى است نزديك ذوالحليفة شش ميلى شهرمدينه" به سال 246 وفات يافت وى در فقه و كلام مهارت تمام داشته وى را تاليفاتىاست، از جمله 23 رساله در امامت "مخطوط"، و ردّ بر ابن مقفع، كه با ترجمه آن بهزبان ايتاليائى به چاپ رسيده و سياسة النفس و العدل و التوحيد و الناسخ و المنسوخ

در حبيب السير مرگ او در مصر نوشته شده،زركلى طبق مداركى كه دارد در رس ثبت نموده است "اعلام زركلى و حبيب السير"

/ 813