كابُوس
آنچه به شب و در حالت خواب آدمى رافرا گيرد و او در آن حال نتواند جنبش كرد، و گويند: آن مقدمه صرع است "منتهىالارب و صحاح جوهرى"كابين
صداق نِحلَة مهريّة شيربهاكاتِب
نويسنده ج: كاتبون، كُتّاب، كَتَبَةيا ايها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين الى اجل مسمّىً فاكتبوه وليكتب بينكم كاتبٌبالعدل و لا يأب كاتبٌ كما علّمه اللَّه : اى مسلمانان چون خواستيد معاملهاىغير نقدى براى مدتى معيّن انجام دهيد بايستى آن معامله را طىّ سندى مكتوب داريد وبايد نويسندهاى به درستى ميان شما بنويسد و نبايد نويسنده از نوشتن چنين سند دريغدارد "بقرة: 282"فمن يعمل من الصالحات وهو مؤمن فلا كفرانلسعيه و انّا له كاتبون : هر آن كس رفتارى شايسته داشته و در عين حال مؤمن به خداباشد تلاشش ضايع نگردد و ما آن عمل را نويسنده خواهيم بود "انبياء: 94"و انّ عليكم لحافظين كراماً كاتبين : همانانگهبانانى مراقب شما خواهند بود نويسندگانى بزرگوار "انفطار: 11"كاتِب
مشير پادشاه والاترين منصب دربارگاه سلطان آن كه در عرف كنونى وزير خوانند اين اصطلاح در قرون سالفه از جملهدوران صدر اسلام رائج و متداول بوده، از اين جهت كه مشير سلطان، بر مكاتيب ودواوين و دفاتر گفته مىشده: للكاتب على الملك ثلاث: رفع الحجاب عنه، و اتّهامالوشاة عليه، و افشاء السرّ اليهصاحب السلطان نصفه، و كاتبه كلّهلا تخف صولة الامير مع رضا الكاتب، ولا تثقنّبرضا الامير مع سخط الكاتبدر نامه اميرالمؤمنين "ع" به حاكم مصر آمدهاست:ثم انظر فى حال كتّابك، فولّ على اموركخيرهم، و اخصص رسائلك التى تدخل فيها مكائدك و اسرارك باجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممنلا تبطره الكرامة، فيجترىء بها عليك فى خلاف لك بحضرة ملأٍ؛ ولا تقصُرُ به الغفلةعن ايراد مكاتبات عُمّالك عليك، و اصدار جواباتها على الصواب عنك، فيما يأخذ لكويعطى منك و مهما كان فى كُتّابك من عيب فتغابيت عنه الزمته "نهج: نامه 53"كاتب اسكافى : ابوعلى محمد بن احمد بن جنيدبغدادى مشهور به ابن جنيد از اعاظم فقهاى اماميه و اكابر علماى دينيه و از مشايخشيخ مفيد و مشايخ نجاشى و شيخ طوسى بوده و نخستين كسى است كه باب اجتهاد را مفتوحساخته و احكام شريعت را بر روى آن اساس و اعمال فقهيه مبتنى ساخته و يا آنكه دراين موضوع حسن بن ابى عقيل را اقتفا جسته، اين است كه اين دو فقيه جليل در اغلباحكام فقهيه و فتاوى دينيه موافق هم بوده و از ايشان به قديمين تعبير نمايند، وصاحب ترجمه راه افراط پيموده و قياس را حجت مىدانسته است و اين است كه اختلافاتوى در احكام فقهيه به همين جهت محل توجه فقها نبوده و كتابهاى او را متروك داشته وكان لم يكن پنداشتهاند لكن دور نيست كه استدلالات او با قياسات عقليه در بعضى ازمسائل فقهيه بعد از استدلال به كتاب و سنت محض از راه الزام خصم و اتمام حجت باشدو بس، چنانچه محقق در معتبر و كثيرى از اجله همين رويه را معمول داشتهاند و تحقيقحق در اين مسئله و صحت نسبت عمل به قياس و عدم صحت آن خارج از موضوع كتاب است وپوشيده نماند كه اسكافى مصنفات بسيارى قريب به چهل يا پنجاه كتاب در فقه و اصول وكلام و علوم ادبية و غيرها داشته و بعضى از آنها را ثبت اوراق مىنمايد: 1- احكامالارش 2- احكام الصلوة 3- احكام الطلاق 4- الاحمدى فى الفقه المحمدى 5- الارتياعفى تحريم الفقاع 6- ازالة الران عن قلوب الاخوان 7- استخراج المراد من مختلفالخطاب 8- الاستنفار الى الجهاد 9- الاستيفاء 10- الاسرى 11- الاسفار فى الرد علىالمويدة 12- الاشارات الى ما ينكره العوام 13- اشكال جملة المواريث 14- اظهار ماستره اهل العناد من الرواية عن ائمة العترة فى امر الاجتهاد 15- الافهام لاصولالاحكام 16- الالفه در كلام 17- الفى مسئله 18- امثال القرآن 19- الايناس بائمةالناس 20- البشارة و النذارة 21- تبصرة العارف و نقد الزايف در فقه اثنى عشرى وحاوى احتجاج بر مذهب حق و ردّ معارضات مخالفين در احكام مىباشد 22- حدائق القدس 23-قدس الطور و ينبوع النور فى معنى الصلوة على النبى "ص" و غير اينها بارى صاحبترجمه را به جهت مهارتى كه در اصول املا و انشا داشته كاتب هم مىگفتند كه دراصطلاح قدما داراى اين صناعت را به همين لقب ملقب مىداشتهاند و در سال سيصد وهشتاد و يك از هجرت "381 ه قمرى" كه سال وفات صدوق است فوت كرد و كلمه شفا مادهتاريخ وفاتش مىباشد و در نخبة المقال در باب محمدين كه پدرشان احمد است گويد:
سبط الجنيد لكاتب الاسكافى
عنه المفيد افقه الاشراف
عنه المفيد افقه الاشراف
عنه المفيد افقه الاشراف
اقنع ولا تطمع فان الغنى
فانه ينقص بدر الدجى
لاخذه الضوء من الشمس
كماله فى عزة النفس
لاخذه الضوء من الشمس
لاخذه الضوء من الشمس
يا ذاهبا فى داره جائيا
قد جن اضيافك من جوعهم
فاقرء عليهم سورة المائدة
من غير معنى لا ولا فائدة
فاقرء عليهم سورة المائدة
فاقرء عليهم سورة المائدة
يا صاحب القبة البيضا على النجف
زوروا ابا الحسن الهادى لعلكم
اذا وصلت فاحرم قبل مدخله
ملبّيا واسع سعيا حوله و طف
من زار قبرك واستشفى لديك شفى
تحظون بالاجر و الاقبال و الزلف
ملبّيا واسع سعيا حوله و طف
ملبّيا واسع سعيا حوله و طف
كاتِم
پوشنده پنهان كننده درز دوز امامصادق "ع": انّ العالم الكاتِمَ علمه يُبعَثُ انتن اهل القيامة ريحاً، تلعنه كلّدابّةٍ حتّى دوابّ الارض الصغار : دانشمندى كه علم خويش را بر مردم پنهان دارد "ودر معرض آگاهى ديگران ننهد" در روز قيامت بدبوترين مردم در صحنه حضور يابد، هرجنبنده حتى جنبندگان ريز زمين او را لعنت كنند "بحار: 72/2"كاتوزى "فارسى" : زاهد و عابد كاتوزيان: جمعآن يا نسبت به آنكاتوليك "يونانى" : عامّ و جامع پيشواىاسقفان فرقهاى از مسيحيان كه پاپ را پيشواى دين خود دانندكاخ
كوشك صَرحكادَ
از افعال مقاربه است كه رفع اسم و نصبخبر مىدهد و به معنى نزديك است مىباشد من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم "توبه:117"رسول اللَّه "ص": كاد الحليم ان يكون نبيّاً "بحار: 70/43" عن الصادق "ع": كاد الفقر ان يكون كفراً و كاد الحسد ان يغلبالقدر "بحار: 29/72"كادّ
سخت كوش در طلب روزى رسول خدا "ص": الكادّعلى عياله كالمجاهد فى سبيل اللَّه : كسى كه در كسب معاش جهت خانواده خويش سختكوش و پر تلاش بود به منزله كسى است كه در راه خدا جهاد نمايد "بحار: 324/96"در حديث ديگر از معصوم "ع" آمده: الكادّ علىعياله من حلال كالمجاهد فى سبيل اللَّه "بحار: 7/100"كادُو
هديه تحفه كه به دوستان دهند به هديه و تحفه رجوع شودكاذِب
دروغزن دروغگوى انّ اللَّه لايهدى من هو كاذب كفّار : خداوند هيچ دروغگوى ناسپاس را دوست ندارد "زمر: 3" اميرالمؤمنين"ع": الكاذب على شفا مهواةٍ و مهانةٍ : دروغگوى بر لب پرتگاه هلاكت و خوارى قراردارد "نهج: خطبه 86"رسول خدا "ص": لا يكذب الكاذب الاّ من مهانةنفسه : هيچ دروغگوى دروغ نگويد جز آن كه اين صفت ناشى از پستى روح و روان او باشد"بحار: 262/72"كار
آنچه كه شخص خود را بدان مشغول سازد،عمل و كردار حضرات معصومين و پيشوايان دين قولا و عملا به كار و اشتغال تاكيدداشته و از بيكارى به شدت نهى نمودهاند: على بن ابى حمزه گويد: روزى امام موسى بنجعفر "ع" را ديدم كه در مزرعهاش كار مىكرد و از سختى كار تا پا در عرق فرو رفتهبود عرض كردم: مگر كارگران كجايند كه شما خود كار مىكنيد؟ فرمود: آن كس كه از منو از پدرم بهتر بود به دست خويش در مزرعهاش كار مىكرد! گفتم: آن كه بود؟ فرمود: پيغمبر"ص" و اميرالمؤمنين "ع" و نيز همه پدرانم به دست خود كار مىكردند و اين روشپيامبران و اوصياى آنان و بندگان شايسته خدا استمحمد بن منكدر گويد: امام باقر "ع" را ديدمكه "از خستگى كار در باغ خود و ضمناً بدن حضرت هم سنگين بوده" به دو تن از غلامانخود تكيه زده "از باغ برمىگشت" بر او سلام كردم، حضرت نفس زنان و عرق ريزان سلاممرا پاسخ داد عرض كردم: خدا شما را سلامت دارد اگر بدين حال كه در طلب مال دنيامىباشيد مرگتان فرا رسد چه خواهى كرد؟ حضرت دستش را از دست غلامان به در آورد وتكيه داد و فرمود: اگر در اين حال بميرم در حالى مردهام كه به عبادتى از عباداتخدا مشغولم زيرا بدين عمل خويشتن را از تو و از مردم بى نياز مىسازم، آرى از آنبيم دارم كه خداوند مرا در حال معصيتى ببيند گفتم: خدا ترا رحمت كند خواستم تراپندى دهم ولى تو مرا موعظه نمودىاز امام صادق "ع" نقل است كه: يكى از اصحابپيغمبر "ص" سخت دچار فقر و تنگدستى شد همسرش به وى گفت: خوب است به نزد پيغمبر "ص"رفته و از حضرتش مساعدتى بخواهى وى به نزد حضرت رفت چون پيغمبر وى را بديد پيشاز آنكه وى اظهار حاجت خويش كند فرمود: هر كه از ما چيزى طلب كند به وى مىدهيمولى اگر مناعت طبع داشته باشد و خود را محتاج ما نداند خداوند او را بى نياز سازدوى نزد خود گفت: منظور پيغمبر جز من كسى نيست لذا چيزى اظهار نكرده برخاست و بهخانه بازگشت و ماجرى را به همسر گفت زن گفت: پيغمبر بشر است و علم غيب ندارد بروو خواستهات را بگوى وى دوباره رفت و چون حضرت او را ديد همان را تكرار نمود شدتفقر وى را بار سوم نيز به نزد پيغمبر بازگرداند ولى چون اين بار همان را از حضرتشنيد برخاست و تبرى از دوستى به عاريت گرفت و به كوه رفت و مقدارى هيزم فراهم ساختو به شهر آمد و هيزمها را به نيم مد "حدود نيم كيلو" آرد فروخت و به خانه برد و باخانوادهاش مصرف نمود، روز بعد هيزم بيشترى آورد و به يك مد فروخت و همچنان بهكارش ادامه داد تا توانست تبرى بخرد دير زمانى نگذشت كه وى توانست دو شتر جهت حملهيزم و غلامى كه وى را مدد كند بخرد و تدريجاً يكى از ثروتمندان شد آنگاه به خدمتپيغمبر "ص" آمد و ماجراى سه بار آمدنش به نزد حضرت به منظور مساعدت معروض داشت پيغمبرفرمود: آرى من گفتم: اگر مناعت طبع به خرج دهى و چيزى طلب نكنى خداوند بى نيازتسازدمجاهد از اميرالمؤمنين "ع" نقل كرد كه فرمود:روزى در مدينه سخت گرسنه بودم از شهر بيرون شدم، باشد كه كارى و مزدى بدست آرم،رفتم تا به عوالى "چهار ميلى مدينه" رسيدم كنار خانه زنى مقدارى گل خشك انباشتهديدم دانستم وى مىخواهد آن گلها را "جهت ساختمان" تر كند، به نزد او رفتم و با وىقرار بستم در ازاء هر دلو بزرگ آب كه بر آن گلها بريزم يك دانه خرما مزد بستانم شانزدهدلو كشيدم "از سنگينى دلو" دستم تاول زد، وى شانزده دانه خرما به من داد و منخرماها را به نزد پيغمبر "ص" بردم و دو نفرى آن را خورديمامام صادق "ع" فرمود: اميرالمؤمنين "ع" بيلمىزد و زمين احياء مىكرد و از درآمد رنج دست خويش هزار برده آزاد نمودعلى بن عبدالعزيز گويد: روزى امام صادق "ع" حاليكى از دوستانش به نام عمر بن مسلم از من پرسيد كه وى چه مىكند؟ گفتم: فدايت گردموى چندى است كه از كسب و كار دست برداشته و به عبادت پرداخته است فرمود: واى براو مگر نمىداند كه دعاى كسى كه در پى كسب و كار نباشد به اجابت نمىرسد؟! سپسحضرت فرمود: گروهى از اصحاب پيغمبر "ص" هنگامى كه آيه ومن يتّق اللَّه يجعل لهمخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب نازل شد دست از كسب و كار برداشته درب خانه به روىخود بستند و به عبادت پرداختند و مىگفتند: خداوند روزى ما را به عهده گرفته دگرنيازى به كار نيست پيغمبر "ص" چون شنيد به دنبال آنها فرستاد و به آنها فرمود: چراچنين كرديد؟! گفتند: چون ديديم خداوند خود روزى بندگان را عهدهدار گشته نيازى بهكار نديديم حضرت فرمود: خير، چنين نيست كه شما فهميدهايد "فكر آدمى و اعضاء بدنشكه جهت كسب روزى به كار مىافتد وسيلهاى است از جانب خداوند كه چون او بخواهد كاربه نتيجه مىرسد و روزى به دست مىآيد"؛ هر آنكس كسب و كار را رها سازد هرگز دعايشمستجاب نگرددابو عمرو شيبانى گويد: امام صادق "ع" را ديدمكه بيلى بدست داشت و روپوشى زبر و خشن پوشيده بود و در باغ خود كار مىكرد و ازپشتش عرق همى ريخت گفتم: فدايت گردم بيل را به من ده به جاى شما كار كنم فرمود: مندوست دارم كه شخص در راه معيشت خود رنج حرارت آفتاب تحمل نمايداميرالمؤمنين "ع" فرمود: بهترين كارها كارىاست كه آغازش آسان و انجامش نيكو و فرجام و نتيجهاش پسنديده باشد امام موسى بنجعفر "ع" فرمود: چون در برابر دو كار قرار گرفتى آن يك را انتخاب كن كه برخلافهواى دلت باشد كه در مخالفت هواى نفس سود بسيار است امام باقر "ع" در تفسير آيه وأتواالبيوت من ابوابها فرمود: يعنى به هر كار بايد از راه صحيح آن وارد شد اميرالمؤمنين"ع" فرمود: بهترين كار آن كار است كه مورد رضاى خدا باشد "بحار: 48 و 10 و 22 و 41و 1 و 2 و غررالحكم"به كسب نيز رجوع شودكارِث
غم انگيز آنچه موجب غم و اندوه گرددمشقت زا مؤنث آن كارثة ج: كوارث اميرالمؤمنين "ع" در وصف حالت كسى كه مشرف بهمرگ است فى سكرةٍ ملهثة، و غمرةٍ كارثة "نهج: خطبه 83"كارخانه
سراى كار معمل مصنعكار خير : امر خير كار نيك در حديث است: تامىتوانيد كار خير به پيش فرستيد كه فردا به نتيجه آن دست بيابيد "بحار: 92/10"از رسول خدا "ص" روايت شده كه اتمام كار خيربه از آغاز نمودن به آنست "بحار: 417/74" از امام صادق "ع" روايت شده كه فرمود: هركسى كه عمل خيرى را انجام مىدهد شايسته است كه تا يك سال به آن كار ادامه دهد وكمتر از اين مدت آن را رها نسازد "بحار: 48/78" امام باقر "ع": هر كار خيرى را بهنزد خداوند، وزنى و ثوابى مقرّر و معيّن است جز قطره اشكى كه از خوف خدا ريختهشود، كه خداى تعالى با آن يك قطره، درياهاى آتش را در قيامت فرو مىنشاند "بحار:335/93"كارد
آلت برنده از آهن كه داراى تيغه ودسته است به عربى سكّين گويند قرآن كريم: همسر عزيز مصر چون ملامت زنان مصر درباره خود شنيد آنان را در سراى خويش بخواند و به احترام هر يك بالش و تكيهگاهىبگسترد و سپس به دست هر يك "جهت صرف ميوه" كاردى داد، آنگاه به يوسف گفت بر اينهادرآى، چون يوسف را ديدند آنچنان در برابر وى كوچك و ناچيز شدند كه خود را از يادبرده دستان خويش را "به جاى ميوه" بريدند "يوسف: 31"امام صادق "ع": تاثير كار بد در روح و روانكننده آن سريعتر است از تأثير و نفوذ كارد در گوشت "بحار: 330/73"كاردانى
و قوف و خبرويت و آگاهى به كار اميرالمؤمنين"ع" فرمود: كار به كاردانى سامان يابدامام صادق "ع" فرمود: كسى كه ناسنجيده و بىبصيرت وارد كارى شود به كسى مىماند كه بى راهه به سمت مقصدى رهسپار باشد، هر چهبيشتر رود از مقصد دورتر گردداميرالمؤمنين "ع" فرمود: چون طبيبى مهربانباش كه دارو را در جائى به كار مىبرد كه سودمند بود "بحار: 78 و 2 و غررالحكم"نقل است كه ابوعلى يمامى بر پيغمبر "ص" واردشد هنگامى كه اصحاب به كار ساختمان مسجد مشغول بودند حضرت فرمود: كار گل مسجد رابه آن يمامى واگذار كنيد كه اهل يمامه به كار گل آشناترند "كنزالعمال:108/3"كارزار
ميدان جنگ جنگ و جدال در اصلمركّب از كار كه به معنى جنگ است و زار كه افاده انبوهى كند مانند مرغزار و لالهزار،يعنى انبوهى جنگبه جنگ رجوع شودكارگر
معروف است و به عربى عامل گويند حنّان بن شبيب گويد: چند نفر كارگر جهت كاردر يكى از باغهاى امام صادق "ع" اجير كرده بوديم كه تا عصر كار كنند چون كارشان بهانجام رسيد حضرت به نماينده خود فرمود: پيش از آنكه عرقشان بخشكد مزدشان را بپردازابن ابى يعفور از امام صادق "ع" روايت كند كه فرمود: هر آن كس گندمى را در زمينىبكارد و آن گندم و آن زمين دچار آفت گردد و "يا" گندمش آميخته به جو برويد خواهناخواه اين زيان بر اثر ظلمى است كه وى در مورد آن زمين يا در باره مزدور و كارگرآن كشت مرتكب گشته زيرا خداوند مىفرمايد: فبظلم من الذين هادوا حرّمنا طيّباتاحلّت لهم پيغمبر اكرم "ص" فرمود: خداوند تبارك و تعالىاز هر گناهى مىگذرد جز اينكه كسى مهر زنى را منكر شود يا اجرت مزدورى را غصب كنديا آزاد مردى را بفروشددر حديث ديگر از آن حضرت آمده كه خداوند آنكارگر را دوست دارد كه چون كارى به وى محول شود آن را نيكو انجام دهد "بحار: 47 و75 و 103 و كنزالعمال:97/3"كارگزار
عامل ج: كارگزاران كارگزاران دولت:كسانى كه متصدى امور عامّه مىباشنددر عهدنامه اميرالمؤمنين على "ع" به استاندارمصر - در اين باره - آمده است: در مورد كارگزارانت نيك توجه كن، آنها را بر معيارصلاحيت و شايستگى و با آزمون دقيق به كار بگمار، زنهار كه از روى ميل و علاقه شخصىو يا ارفاق به آنها به كار وادارى، كه استبداد "كارى را بر مبناى دل خواه و هواىنفس انجام دادن" و دوستانه عمل كردن، كانونى از شعبههاى جور و خيانت است و ازميان آنها افراد با تجربه و پاك، و از خانوادههاى شايسته و با سابقه در اسلامبرگزين، كه اين گروه بيش از هر كسى داراى خويهائى بزرگ منشانه و آبروهائى سالم مىباشند،و چون بر مالى دست بيابند كم طمعتر، و از هر كسى عاقبتانديشتراندسپس آنها را از حيث هزينه زندگى تامين كن وحقوق كافى به آنها بده، كه اين كار در پاك زيستن آنها مؤثر بوده و آنان را ازخيانت و دست برد در اموال زير دستشان بى نياز مىسازدبعلاوه اين كار، بهانه را از سرپيچى از دستورتو، و يا خيانت به امانت از او مىگيرد و عذرى در اين مورد براى آنها به جاى نمىگذاردسپس با فرستادن ماموران مخفى راستگو و باوفا، كارهاى آنها را زير نظر بگير، كه بازرسى مداوم پنهانى، سبب شود كه آنها بهامانتدارى و مدارا كردن به زير دستان ترغيب شوند "نهج: نامه 53"كارگزينى
گزينش و انتخاب شغل در تداول: سازمانىكه متصدى گزينش كار براى كارمند و كارگر و گزينش كارگر و كارمند براى كار مورد نظرباشد و صلاحيت فرد را در اين باره تاييد كنددر نامه اميرالمؤمنين على "ع" به مالك اشتر،استاندار مصر، در اين باره آمده است: ثم انظر فى امور عمالك فاستعملهم اختباراولا تولّهم محاباة و اثرة : سپس اوضاع كارگزارانت را مورد بررسى قرار ده، وآنها را بر اساس آزمون و بر پايه علم و اطلاع به صلاحيتشان، به كار بگمار، مبادامبناى انتخابت دراينباره، رعايت جنبههاى دوستى و محبت و يا سرخودانه باشدو در جائى ديگر اين نامه در باره گزينش كتّابو منشيان ادارى چنين آمده:ثم لا يكن اختيارك ايّاهم على فراستك واستنامتك و حسن الظنّ منك : وآنگهى مبادا در انتخاب وزيران به فراست و خوشبينىو خوش گمانى خويش تكيه كنى، كه اشخاص زرنگ، طريقه جلب نظر و خوش بينى زمامداران رابا ظاهرسازى و تظاهر به خوش خدمتى، نيك مىدانند، در حالتى كه وراء اين ظاهر سازى،هيچگونه امانت دارى و خيرخواهى وجود ندارد "نهج: نامه 53"كارمند
خدمتكار كسى كه شغلى در دستگاهىدارد مستخدم ادارى ج: كارمنداندر عهدنامه اميرالمؤمنين "ع" به مالك اشترآمده كه اى مالك در امر كارگزاران و كارمندانت نيك نظر كن و تا آنها را نيازمودهاىبه كار مگمار، مبادا كسى را بدين جهت كه وى مورد علاقه تو است يا بدين منظور كه مىخواهىكمكى به او كرده باشى و كارى به دستش بدهى بر سر كار نهى كه كارمند را به اين دوهدف بر سر كار نهادن سراپا جور و ستم و خيانت "به ملت" استو آنان را از ميان آزمودهشدگان و حيامندن كهاز خانوادههاى شايسته و پيشگام در اسلام برخاسته باشند بگزين كه اين گروه داراىخلق و خوئى بزرگ منشانهتر و آبروئى سالمتر و طمعهائى كمتر و انديشه در عواقبكارها رساترند، وآنگهى حقوق و هزينه زندگى را به قدر كافى در اختيارشان نه كه اينكار، آنان را به اصلاح "و ساختن" خودشان توانا مىنمايد و از اختلاس اموالى كه بهدستشان مىآيد بىنياز مىسازد، و اين "رفاه" سبب مىشود كه اگر امر ترا مخالفتورزند يا در امانتى كه به آنها سپردهاى خيانت نمايند محكوم تو باشندو ديگر اينكه كارهاشان را زير نظر دار و بهاعمالشان وارسى كن و بازرسهاى راستگو و با وفا بر آنان بگمار زيرا خبرگيرى وبازرسى پنهانى تو به كارهاى آنها آنان را به رعايت امانت و مدارائى حسن سلوك بامردم وادار سازددستيارانت را مراقب باش كه اگر يكى از آنهادست خود را به خيانتى باز نمود "و در اين مورد" گزارشهاى بازرسانت گرد آمد به همينگزارشها اكتفا كن و به كردار نابكارش او را به كيفر بدنى كيفر كن و او را به خاكمذلت نشان و داغ خيانت به چهرهاش بنواز و ننگ بدنامى بر او نهامام كاظم "ع" به على بن يقطين فرمود: كفارههمكارى با سلطان جور، نيكى به برادرانست "بحار: 247/10"كاروان
كاربان قطار شتر و اسب و استر و جزآن جمعيت زيادى از مسافران و سوداگران "برهان و ناظم الاطباء"به عربى ركب گويند در سخنان منقول ازاميرالمؤمنين على "ع" آمده: اهل الدنيا كركب يُسار بهم و هم نيام : مردم دنيا بهكاروانى مىمانند كه آنها را مىبرند و خود در خوابند "نهج: حكمت 61"كاروان سرا : سرائى كه كاروانها و مسافران درآن جاى گزينند و اتراق كنند به عربى خان و رباط گويند از پيغمبر اكرم "ص" روايتشده كه هر كس كنار راهى ساختمانى بنا كند كه راهگذران از آن بهرهبردارى نمايندخداوند در قيامت او را با چهرهاى نورافشان بر مركب نور مبعوث سازد و او را دركنار ابراهيم خليل جاى دهد "بحار: 213/7"كارَة
كولبار پشتواره بسته كوچك از هيزمو علف و جز آن كه بر پشت بندند عن مُعَتِّب، قال: كان ابوالحسن موسى "ع" فى حائطٍله يصرم، فنظرت الى غلام له قد اخذ كارةً من تمرٍ فرمى بها وراء الحائط، فاتيته واخذته و ذهبت به اليه، فقلت له: جعلت فداك، انّى وجد هذا وهذه الكارة فقال للغلام:فلان ! قال: لبيك قال: اتجوع ؟ قال: لا يا سيّدى قال: فتعرى ؟ قال: لا ياسيّدى قال: فلاىّ شىء اخذت هذه ؟ قال: اشتهيت ذلك قال: اذهب فهى لك و قال: خلّواعنه : معتّب گويد: روزى امام كاظم "ع" در يكى از باغهاى خود مشغول برنامه فراهمنمودن خرماهاى آن باغ بود، ديدم يكى از غلامان آن حضرت مقدار كوله بارى خرما رادزدانه به پشت ديوار باغ افكند، من آن خرماها را برداشته به نزد حضرت بردم و ماجرارا به عرض رسانيدم حضرت، غلام را به نزد خويش خواند و به وى فرمود: مگر گرسنهبودى "كه اين مقدار خرما را جهت غذاى خود دزديدى"؟ گفت: نه اى آقايم فرمود: ازلحاظ پوشاك نيازى داشتى؟ گفت: نه اى سرورم فرمود: پس چرا اين كار كردى؟! گفت: هوسكردم فرمود: برو اين خرماها از آن تو باشد، و سپس فرمود: متعرضش مشويد "بحار: 115/48"كارِه
ناپسند دارنده ناخوشنود از چيزى يااز كارى ج: كارهين لقد جئناكم بالحقّ و لكنّ اكثركم للحقّ كارهون : ما آئين حقرا براى شما آورديم ولى بيشتر شما از گرفتن راه حق ناخوشنوديد "زخرف: 78"اميرالمؤمنين "ع": ايم اللَّه لانصفنَّالمظلوم من ظالمه ولاقودنّ الظالم بخزامته حتّى اورده منهل الحق و ان كان كارها : بهخدا سوگند، داد مظلوم را از ظالم مىستانم و افسار ظالم را مىكشم تا وى را بهآبخورگاه حق وارد سازم گرچه وى ناخوشنود باشد "نهج: خطبه 136"نيز از آن حضرت است: اضيق ما يكون الحرجاقرب ما يكون الفرج، مع انّ الكارِهَ تزداد مصيبته، فانّ فوات الاجر مصيبة اخرى : هرچه سختى و فشار بيشتر باشد گشايش نزديكتر خواهد بود، و بايد دانست كه آن كه از رويدادهاىزندگى ناخوشنود است مصيبتش افزونتر مىباشد، زيرا از دست رفتن اجر و ثواب بر اثربى تابى، خود مصيبت ديگرى خواهد بود "بحار: 74/71"كارهاى بندگان از خدا است يا از بنده ؟ : مسئلهكلاميّه معروف امام صادق "ع" فرمود: كارهاى بندگان آفريده خدا است به گونه آفرينشتقدير "كه انگيزه و زمينه و اختيار را خداوند به بنده داده" نه به گونه آفرينشتكوين "كه كار را مستقيماً خدا خود انجام دهد و بنده آلت باشد" و خداوند آفرينندههر چيز استاين چند فرد شعر از امام كاظم "ع" در اينباره آمده است:
لم تخل افعالنا اللاتى نذمّ بها
اِمّا تفرد بارينا بصنعتها
او كان يشركنا فيها فيلحقه
او لم يكن لالهى فى جنايتها
ذنب فما الذنب الا ذنب جانيها
احدى ثلاث معان حين نأتيها
فيسقط الذم عنا حين ننشيها
ما سوف يلحقنا من لائم فيها
ذنب فما الذنب الا ذنب جانيها
ذنب فما الذنب الا ذنب جانيها
248- 222/10"به جبر نيز رجوع شود