دائرة المعارف جامع اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف جامع اسلامی - نسخه متنی

عباس به نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كابُوس

آنچه به شب و در حالت خواب آدمى رافرا گيرد و او در آن حال نتواند جنبش كرد، و گويند: آن مقدمه صرع است "منتهىالارب و صحاح جوهرى"

كابين

صداق نِحلَة مهريّة شيربها

كاتِب

نويسنده ج: كاتبون، كُتّاب، كَتَبَةيا ايها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين الى اجل مسمّىً فاكتبوه وليكتب بينكم كاتبٌبالعدل و لا يأب كاتبٌ كما علّمه اللَّه : اى مسلمانان چون خواستيد معامله‏اىغير نقدى براى مدتى معيّن انجام دهيد بايستى آن معامله را طىّ سندى مكتوب داريد وبايد نويسنده‏اى به درستى ميان شما بنويسد و نبايد نويسنده از نوشتن چنين سند دريغدارد "بقرة: 282"

فمن يعمل من الصالحات وهو مؤمن فلا كفرانلسعيه و انّا له كاتبون : هر آن كس رفتارى شايسته داشته و در عين حال مؤمن به خداباشد تلاشش ضايع نگردد و ما آن عمل را نويسنده خواهيم بود "انبياء: 94"و انّ عليكم لحافظين كراماً كاتبين : همانانگهبانانى مراقب شما خواهند بود نويسندگانى بزرگوار "انفطار: 11"

كاتِب

مشير پادشاه والاترين منصب دربارگاه سلطان آن كه در عرف كنونى وزير خوانند اين اصطلاح در قرون سالفه از جملهدوران صدر اسلام رائج و متداول بوده، از اين جهت كه مشير سلطان، بر مكاتيب ودواوين و دفاتر گفته مى‏شده: للكاتب على الملك ثلاث: رفع الحجاب عنه، و اتّهامالوشاة عليه، و افشاء السرّ اليه

صاحب السلطان نصفه، و كاتبه كلّه

لا تخف صولة الامير مع رضا الكاتب، ولا تثقنّبرضا الامير مع سخط الكاتب

در نامه اميرالمؤمنين "ع" به حاكم مصر آمدهاست:

ثم انظر فى حال كتّابك، فولّ على اموركخيرهم، و اخصص رسائلك التى تدخل فيها مكائدك و اسرارك باجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممنلا تبطره الكرامة، فيجترى‏ء بها عليك فى خلاف لك بحضرة ملأٍ؛ ولا تقصُرُ به الغفلةعن ايراد مكاتبات عُمّالك عليك، و اصدار جواباتها على الصواب عنك، فيما يأخذ لكويعطى منك و مهما كان فى كُتّابك من عيب فتغابيت عنه الزمته "نهج: نامه 53"

كاتب اسكافى : ابوعلى محمد بن احمد بن جنيدبغدادى مشهور به ابن جنيد از اعاظم فقهاى اماميه و اكابر علماى دينيه و از مشايخشيخ مفيد و مشايخ نجاشى و شيخ طوسى بوده و نخستين كسى است كه باب اجتهاد را مفتوحساخته و احكام شريعت را بر روى آن اساس و اعمال فقهيه مبتنى ساخته و يا آنكه دراين موضوع حسن بن ابى عقيل را اقتفا جسته، اين است كه اين دو فقيه جليل در اغلباحكام فقهيه و فتاوى دينيه موافق هم بوده و از ايشان به قديمين تعبير نمايند، وصاحب ترجمه راه افراط پيموده و قياس را حجت مى‏دانسته است و اين است كه اختلافاتوى در احكام فقهيه به همين جهت محل توجه فقها نبوده و كتابهاى او را متروك داشته وكان لم يكن پنداشته‏اند لكن دور نيست كه استدلالات او با قياسات عقليه در بعضى ازمسائل فقهيه بعد از استدلال به كتاب و سنت محض از راه الزام خصم و اتمام حجت باشدو بس، چنانچه محقق در معتبر و كثيرى از اجله همين رويه را معمول داشته‏اند و تحقيقحق در اين مسئله و صحت نسبت عمل به قياس و عدم صحت آن خارج از موضوع كتاب است وپوشيده نماند كه اسكافى مصنفات بسيارى قريب به چهل يا پنجاه كتاب در فقه و اصول وكلام و علوم ادبية و غيرها داشته و بعضى از آنها را ثبت اوراق مى‏نمايد:

1- احكامالارش

2- احكام الصلوة

3- احكام الطلاق

4- الاحمدى فى الفقه المحمدى

5- الارتياعفى تحريم الفقاع

6- ازالة الران عن قلوب الاخوان

7- استخراج المراد من مختلفالخطاب

8- الاستنفار الى الجهاد

9- الاستيفاء

10- الاسرى

11- الاسفار فى الرد علىالمويدة

12- الاشارات الى ما ينكره العوام

13- اشكال جملة المواريث

14- اظهار ماستره اهل العناد من الرواية عن ائمة العترة فى امر الاجتهاد

15- الافهام لاصولالاحكام

16- الالفه در كلام

17- الفى مسئله

18- امثال القرآن

19- الايناس بائمةالناس

20- البشارة و النذارة

21- تبصرة العارف و نقد الزايف در فقه اثنى عشرى وحاوى احتجاج بر مذهب حق و ردّ معارضات مخالفين در احكام مى‏باشد

22- حدائق القدس

23-قدس الطور و ينبوع النور فى معنى الصلوة على النبى "ص" و غير اينها بارى صاحبترجمه را به جهت مهارتى كه در اصول املا و انشا داشته كاتب هم مى‏گفتند كه دراصطلاح قدما داراى اين صناعت را به همين لقب ملقب مى‏داشته‏اند و در سال سيصد وهشتاد و يك از هجرت "381 ه قمرى" كه سال وفات صدوق است فوت كرد و كلمه شفا مادهتاريخ وفاتش مى‏باشد و در نخبة المقال در باب محمدين كه پدرشان احمد است گويد:




  • سبط الجنيد لكاتب الاسكافى
    عنه المفيد افقه الاشراف



  • عنه المفيد افقه الاشراف
    عنه المفيد افقه الاشراف



"رجوع به ابن جنيد در همين كتاب و خانداننوبختى:117 و ريحانة الادب:330/3 و :70/1 شود"

كاتب اسكافى : محمد بن همام بن سهل يا سهيلكاتب مكنى به ابو على شيخ اجل اقدم ثقه و جليل القدر و كثير الروايه و از مشايخشيعه و در هر فنى از فنون علميه مقدم بوده و از معاصرين محمد بن يعقوب كلينى مى‏باشدو كتاب الانوار فى تاريخ الائمة الاطهار از اوست و در سال سيصد و سى و دويم يا ششماز هجرت "332 يا 336 ه ق" در بغداد عازم گلزار جنت گرديده و در مقابر قريش مدفون وجد وى از مجوسيت به اسلام آمده بوده است "ريحانة الادب :330/3 و :71/1"

كاتب اصفهانى : محمد بن صفى الدين ابى الفرجمحمد بن نفيس الدين ابى الرجاء حامد بن محمد بن عبداللَّه بن على بن محمود اصفهانىمكنى به ابو عبداللَّه و ملقب به كاتب و معروف به كاتب اصفهانى و عماد كاتب و ابناخى العزيز از اكابر فقها و ادباى شافعيه اواخر قرن ششم هجرت كه در سال پانصد ونوزدهم هجرت در اصفهان تولد يافته و در بغداد نشو و نما كرده و در مدرسه نظاميهآنجا فقه و حديث و ادبيات را فرا گرفته، پس به بلاد متفرقه مسافرتها كرده و عاقبتدر شام به وزارت صلاح الدين ايوبى نايل گرديده تا در روز دوشنبه اول رمضان سالپانصد و نود و هفتم هجرت در دمشق در گذشته و در مقابر صوفيه مدفون شد، و ازتأليفات او است:

1- البرق الشامى در تاريخ و هفت مجلد است

2- خريدة القصر و جريدة اهل العصر كه مشهوراست و شامل شرح حال و آثار بعضى از ادبا و شعراى قرن ششم هجرت مى‏باشد

3- ديوان دو بيت "رباعى" كه كوچك است

4- ديوان الرسائل

5- ديوان شعر كه چهار مجلد است

6- زبدة النصرة و نخبة العصرة كه ملخص كتابنصرة الفتره مذكور در ذيل است و در پاريس و ليدن چاپ شده

7- العتبى و العقبى كه عتبى الزمان نيزگويند

8- الفتح القسى فى الفتح القدسى كه در مصر وليدن چاپ شده و اين كتاب را بعد از تأليف به نظر قاضى فاضل رسانده و او نيز بهتبديل نام اصلى آن كتاب "القدح القسى فى الفتح القدسى" كه خود عمادالدين بدانموسومش داشته بوده امر كرد كه به همين اسم فتح القسى‏اش مسمى دارد

9- القدح القسى كه مذكور شده

10- نحلة الرحلة

11- نصرة الفترة و عصرة القطره در تاريخسلجوقيان و وزرا و اكابر آن دولت و ظهور ترك بوده كتاب زبدة النصرة مذكور فوق نيزملخص همين كتاب است؛ و از اشعار عمادالدين است:




  • اقنع ولا تطمع فان الغنى
    فانه ينقص بدر الدجى
    لاخذه الضوء من الشمس



  • كماله فى عزة النفس
    لاخذه الضوء من الشمس
    لاخذه الضوء من الشمس



"ريحانة الادب :330/3 و 129- 128"

كاتب بغدادى : حسين بن احمد بن حجاج يا احمدبن محمد بن جعفر بن حجاج بغدادى نيلى معروف به ابن الحجاج شيعى امامى اديبى فاضل وشاعرى ماهر و معاصر سيد مرتضى و سيد رضى بوده و در عهد ديالمه از اكابر و از شعراىصميمى اهلبيت رسالت و مدافع از حريم مقدس ولايت بوده شعرى روان و خالى از تصنعداشته و گويند وى با امرء القيس در فن شعر در يك درجه بوده‏اند و هر يك مخترع طريقخاصى بوده‏اند و ثالثى ندارند، و ابن حجاج در هجو اعداء دين هم اشعارى گفته و لكنغالب اشعارش در هزل و مطايبه بوده و در جد نيز اشعار بسيار دارد روزى به اتفاقجمعى به دعوت شخصى به مهمانى رفته بود احضار غذا در خانه ميزبان قدرى دير شد ابنالحجاج اين دو شعر را انشاء نمود:




  • يا ذاهبا فى داره جائيا
    قد جن اضيافك من جوعهم
    فاقرء عليهم سورة المائدة



  • من غير معنى لا ولا فائدة
    فاقرء عليهم سورة المائدة
    فاقرء عليهم سورة المائدة



قصيده فائيه او كه مشتمل بر شصت و چهار بيتاست و در مدح حضرت اميرالمؤمنين "ع" سروده مشهور و از لطايف قصايد بوده و بعضى ازابيات آن را محض تبرك و تيمن زينت بخش اوراق مى‏نمايد:




  • يا صاحب القبة البيضا على النجف
    زوروا ابا الحسن الهادى لعلكم
    اذا وصلت فاحرم قبل مدخله
    ملبّيا واسع سعيا حوله و طف



  • من زار قبرك واستشفى لديك شفى
    تحظون بالاجر و الاقبال و الزلف
    ملبّيا واسع سعيا حوله و طف
    ملبّيا واسع سعيا حوله و طف



مرحوم سيد جليل القدر زين الدين على بنعبدالحميد نجفى حسينى صاحب كتاب الانوار المضيئة نقل كرده: پس از آنكه سلطان مسعودبن بويه ديلمى در نجف حصار صحن مقدس مرتضوى را بنا نهاد و از تعميرات قبه مباركهفراغت يافت داخل حرم مبارك شد با كمال ادب نشست و در آن حال ابن الحجاج در مقابلدم در مبارك ايستاد و به خواندن همين قصيده فائيه پرداخت تا به اشعارى كه در هجوبعضى از معاندين گفته بود رسيد سيد مرتضى كه نيز حضور داشت به خشم آمد و از خواندنآنها در حضور مبارك اميرالمؤمنين صريحاً نهى نمود ابن الحجاج نيز در همانجا قطعكلام نمود، شب آن حضرت را به خواب ديد كه تسليت خاطرش داد و فرمود: دلتنگ مباش كهسيد مرتضى را امر كرديم جهت اعتذار به خانه تو آيد و هنگام ورود او را استقبال مكنتصادفاً همان شب سيد مرتضى نيز حضرت رسالت و ائمه اطهار را در خواب ديد و سلام كردو توجهى نديد، سيد افسرده شده و عرض كرد: اى سرورانم! من بنده و فرزند شما مى‏باشمبه چه سبب مستوجب اين بى مهرى و بى لطفى شده‏ام؟ فرمودند: به جهت اينكه خاطر شاعرما ابن الحجاج را شكستى، اينك به منزلش رو و از او اعتذار بجوى و او را به نزد ابنبويه ببر و او را از اين عنايتى كه ما به ابن الحجاج داريم مستحضر دار پس سيد ازخواب بيدار شد و حسب‏الامر در دم برخاست و به حجره ابن الحجاج رفت، در زد، ابنالحجاج او را بخواند كه يا سيدى همان كس كه ترا نزد من فرستاده مرا فرموده كهاستقبالت نكنم سيد گفت: آرى اطاعت امر ايشان واجب است پس سيد وارد شد و عذرخواهىنمود و او را به نزد ابن بويه برده داستان خواب را به وى نقل كردند و به امر اوهمان قصيده را از اول تا به آخر بخواند

ابن حجاج در سال 391 در شهر نيل بين كوفه وبغداد درگذشت و حسب وصيتش جنازه او را به بغداد كنار مرقد امامين كاظميين و پائينپاى آن دو بزگوار به خاك سپرده شد و چنانكه وصيت نموده بود بر قبر او نوشتند: وكلبهمباسط ذراعيه بالوصيد و سيد رضى در مرثيه او قصيده‏اى سرود "ريحانة الادب"

كاتبى قزوينى : على ابن عمر بن على شافعىملقب به نجم الدين و مكنى به ابوالحسن و ابوالمعالى و معروف به دبيران و كاتبىقزوينى و موصوف به علامه از اكابر علما و حكما و دانشمندان رصد و رياضيات شافعيهكه به منطق و هندسه و فنون حكمت عارف و در آلات رصديه ماهر و متبحر بود و ازاساتيد معقولى علامه حلى و قطب الدين محمود شيرازى و از تلامذه خواجه نصير طوسى واز كسانى بوده كه در سال ششصد و پنجاه و هفتم هجرت به حسب پيشنهاد خواجه به امرهلاكوخان براى كمك و شركت در عمل رصدخانه در مراغه احضار شده بودند و كاتبى درقزوين تدريس كرده و حوزه درس او مجمع افاضل بوده و به تشيع هم رغبتى وافر داشته تاروزى مسائل بسيارى از مشكلات كلاميه از خواجه در حالتى كه مهياى سوارى بوده پرسيدهو خواجه نيز در همان حال همه آنها را جوابى شافى داد پس كاتبى خيال كرد كسى كهفهم و ذكاوت و احاطه وجودت او بدين پايه باشد دور نباشد كه امر مذهب را نيز باامثال اين گونه مطالب عاليه دور از افهام عامه مشتبه سازد، پس بدين خيال فاسد ازآن جزم و رغبت مفرط كه به تشيع داشته منصرف گرديد، و از مصنفات كاتبى است:

1- بحرالفوائد فى شرح عين القواعد كه شرحمزجى كتاب عين القواعد مذكور ذيل است

2- جامع الدقائق فى كشف الحقائق در منطق وكتابى است بزرگ و حاوى تمام اصول و فروع علم منطق است

3- حكمة العين كه مباحث الهيات و طبيعياتحكمت را جامع است و اكابر فريقين حواشى و شروح بسيارى بر آن نوشته‏اند و علامه حلىنيز شرحى به نام ايضاح المقاصد بر آن نوشته

4- الشمسية در منطق كه براى خواجه شمس الدينصاحب ديوان جوينى تأليف كرده و ملا سعد تفتازانى و قطب الدين رازى محمد و ديگراكابر شروح بسيارى بر آن نوشته‏اند و شرح قطب الدين به تحرير القواعد المنطقيه فىشرح الشمسيه موسوم و معروف‏ترين شروح شمسيه است و بارها در ايران و غيره چاپ شده واز كتب درسى طلاب است

5- عين القواعد در منطق و حكمتو وفات كاتبى در سال ششصد و هفتاد و پنجمهجرت واقع گرديد و در قاموس الاعلام كاتبى را كاشى نوشته و آن اشتباه و يا سهوالقلم كاتب است "ريحانة الادب:336/3"

كاتِم

پوشنده پنهان كننده درز دوز امامصادق "ع": انّ العالم الكاتِمَ علمه يُبعَثُ انتن اهل القيامة ريحاً، تلعنه كلّدابّةٍ حتّى دوابّ الارض الصغار : دانشمندى كه علم خويش را بر مردم پنهان دارد "ودر معرض آگاهى ديگران ننهد" در روز قيامت بدبوترين مردم در صحنه حضور يابد، هرجنبنده حتى جنبندگان ريز زمين او را لعنت كنند "بحار: 72/2"

كاتوزى "فارسى" : زاهد و عابد كاتوزيان: جمعآن يا نسبت به آن

كاتوليك "يونانى" : عامّ و جامع پيشواىاسقفان فرقه‏اى از مسيحيان كه پاپ را پيشواى دين خود دانند

كاخ

كوشك صَرح

كادَ

از افعال مقاربه است كه رفع اسم و نصبخبر مى‏دهد و به معنى نزديك است مى‏باشد من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم "توبه:117"

رسول اللَّه "ص": كاد الحليم ان يكون نبيّاً "بحار: 70/43" عن الصادق "ع": كاد الفقر ان يكون كفراً و كاد الحسد ان يغلبالقدر "بحار: 29/72"

كادّ

سخت كوش در طلب روزى رسول خدا "ص": الكادّعلى عياله كالمجاهد فى سبيل اللَّه : كسى كه در كسب معاش جهت خانواده خويش سختكوش و پر تلاش بود به منزله كسى است كه در راه خدا جهاد نمايد "بحار: 324/96"

در حديث ديگر از معصوم "ع" آمده: الكادّ علىعياله من حلال كالمجاهد فى سبيل اللَّه "بحار: 7/100"

كادُو

هديه تحفه كه به دوستان دهند به هديه و تحفه رجوع شود

كاذِب

دروغزن دروغگوى انّ اللَّه لايهدى من هو كاذب كفّار : خداوند هيچ دروغگوى ناسپاس را دوست ندارد "زمر: 3" اميرالمؤمنين"ع": الكاذب على شفا مهواةٍ و مهانةٍ : دروغگوى بر لب پرتگاه هلاكت و خوارى قراردارد "نهج: خطبه 86"

رسول خدا "ص": لا يكذب الكاذب الاّ من مهانةنفسه : هيچ دروغگوى دروغ نگويد جز آن كه اين صفت ناشى از پستى روح و روان او باشد"بحار: 262/72"

كار

آنچه كه شخص خود را بدان مشغول سازد،عمل و كردار حضرات معصومين و پيشوايان دين قولا و عملا به كار و اشتغال تاكيدداشته و از بيكارى به شدت نهى نموده‏اند: على بن ابى حمزه گويد: روزى امام موسى بنجعفر "ع" را ديدم كه در مزرعه‏اش كار مى‏كرد و از سختى كار تا پا در عرق فرو رفتهبود عرض كردم: مگر كارگران كجايند كه شما خود كار مى‏كنيد؟ فرمود: آن كس كه از منو از پدرم بهتر بود به دست خويش در مزرعه‏اش كار مى‏كرد! گفتم: آن كه بود؟ فرمود: پيغمبر"ص" و اميرالمؤمنين "ع" و نيز همه پدرانم به دست خود كار مى‏كردند و اين روشپيامبران و اوصياى آنان و بندگان شايسته خدا است

محمد بن منكدر گويد: امام باقر "ع" را ديدمكه "از خستگى كار در باغ خود و ضمناً بدن حضرت هم سنگين بوده" به دو تن از غلامانخود تكيه زده "از باغ برمى‏گشت" بر او سلام كردم، حضرت نفس زنان و عرق ريزان سلاممرا پاسخ داد عرض كردم: خدا شما را سلامت دارد اگر بدين حال كه در طلب مال دنيامى‏باشيد مرگتان فرا رسد چه خواهى كرد؟ حضرت دستش را از دست غلامان به در آورد وتكيه داد و فرمود: اگر در اين حال بميرم در حالى مرده‏ام كه به عبادتى از عباداتخدا مشغولم زيرا بدين عمل خويشتن را از تو و از مردم بى نياز مى‏سازم، آرى از آنبيم دارم كه خداوند مرا در حال معصيتى ببيند گفتم: خدا ترا رحمت كند خواستم تراپندى دهم ولى تو مرا موعظه نمودى

از امام صادق "ع" نقل است كه: يكى از اصحابپيغمبر "ص" سخت دچار فقر و تنگدستى شد همسرش به وى گفت: خوب است به نزد پيغمبر "ص"رفته و از حضرتش مساعدتى بخواهى وى به نزد حضرت رفت چون پيغمبر وى را بديد پيشاز آنكه وى اظهار حاجت خويش كند فرمود: هر كه از ما چيزى طلب كند به وى مى‏دهيمولى اگر مناعت طبع داشته باشد و خود را محتاج ما نداند خداوند او را بى نياز سازدوى نزد خود گفت: منظور پيغمبر جز من كسى نيست لذا چيزى اظهار نكرده برخاست و بهخانه بازگشت و ماجرى را به همسر گفت زن گفت: پيغمبر بشر است و علم غيب ندارد بروو خواسته‏ات را بگوى وى دوباره رفت و چون حضرت او را ديد همان را تكرار نمود شدتفقر وى را بار سوم نيز به نزد پيغمبر بازگرداند ولى چون اين بار همان را از حضرتشنيد برخاست و تبرى از دوستى به عاريت گرفت و به كوه رفت و مقدارى هيزم فراهم ساختو به شهر آمد و هيزمها را به نيم مد "حدود نيم كيلو" آرد فروخت و به خانه برد و باخانواده‏اش مصرف نمود، روز بعد هيزم بيشترى آورد و به يك مد فروخت و همچنان بهكارش ادامه داد تا توانست تبرى بخرد دير زمانى نگذشت كه وى توانست دو شتر جهت حملهيزم و غلامى كه وى را مدد كند بخرد و تدريجاً يكى از ثروتمندان شد آنگاه به خدمتپيغمبر "ص" آمد و ماجراى سه بار آمدنش به نزد حضرت به منظور مساعدت معروض داشت پيغمبرفرمود: آرى من گفتم: اگر مناعت طبع به خرج دهى و چيزى طلب نكنى خداوند بى نيازتسازد

مجاهد از اميرالمؤمنين "ع" نقل كرد كه فرمود:روزى در مدينه سخت گرسنه بودم از شهر بيرون شدم، باشد كه كارى و مزدى بدست آرم،رفتم تا به عوالى "چهار ميلى مدينه" رسيدم كنار خانه زنى مقدارى گل خشك انباشتهديدم دانستم وى مى‏خواهد آن گلها را "جهت ساختمان" تر كند، به نزد او رفتم و با وىقرار بستم در ازاء هر دلو بزرگ آب كه بر آن گلها بريزم يك دانه خرما مزد بستانم شانزدهدلو كشيدم "از سنگينى دلو" دستم تاول زد، وى شانزده دانه خرما به من داد و منخرماها را به نزد پيغمبر "ص" بردم و دو نفرى آن را خورديم

امام صادق "ع" فرمود: اميرالمؤمنين "ع" بيلمى‏زد و زمين احياء مى‏كرد و از درآمد رنج دست خويش هزار برده آزاد نمود

على بن عبدالعزيز گويد: روزى امام صادق "ع" حاليكى از دوستانش به نام عمر بن مسلم از من پرسيد كه وى چه مى‏كند؟ گفتم: فدايت گردموى چندى است كه از كسب و كار دست برداشته و به عبادت پرداخته است فرمود: واى براو مگر نمى‏داند كه دعاى كسى كه در پى كسب و كار نباشد به اجابت نمى‏رسد؟! سپسحضرت فرمود: گروهى از اصحاب پيغمبر "ص" هنگامى كه آيه ومن يتّق اللَّه يجعل لهمخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب نازل شد دست از كسب و كار برداشته درب خانه به روىخود بستند و به عبادت پرداختند و مى‏گفتند: خداوند روزى ما را به عهده گرفته دگرنيازى به كار نيست پيغمبر "ص" چون شنيد به دنبال آنها فرستاد و به آنها فرمود: چراچنين كرديد؟! گفتند: چون ديديم خداوند خود روزى بندگان را عهده‏دار گشته نيازى بهكار نديديم حضرت فرمود: خير، چنين نيست كه شما فهميده‏ايد "فكر آدمى و اعضاء بدنشكه جهت كسب روزى به كار مى‏افتد وسيله‏اى است از جانب خداوند كه چون او بخواهد كاربه نتيجه مى‏رسد و روزى به دست مى‏آيد"؛ هر آنكس كسب و كار را رها سازد هرگز دعايشمستجاب نگردد

ابو عمرو شيبانى گويد: امام صادق "ع" را ديدمكه بيلى بدست داشت و روپوشى زبر و خشن پوشيده بود و در باغ خود كار مى‏كرد و ازپشتش عرق همى ريخت گفتم: فدايت گردم بيل را به من ده به جاى شما كار كنم فرمود: مندوست دارم كه شخص در راه معيشت خود رنج حرارت آفتاب تحمل نمايد

اميرالمؤمنين "ع" فرمود: بهترين كارها كارىاست كه آغازش آسان و انجامش نيكو و فرجام و نتيجه‏اش پسنديده باشد امام موسى بنجعفر "ع" فرمود: چون در برابر دو كار قرار گرفتى آن يك را انتخاب كن كه برخلافهواى دلت باشد كه در مخالفت هواى نفس سود بسيار است امام باقر "ع" در تفسير آيه وأتواالبيوت من ابوابها فرمود: يعنى به هر كار بايد از راه صحيح آن وارد شد اميرالمؤمنين"ع" فرمود: بهترين كار آن كار است كه مورد رضاى خدا باشد "بحار: 48 و 10 و 22 و 41و 1 و 2 و غررالحكم"

به كسب نيز رجوع شود

كارِث

غم انگيز آنچه موجب غم و اندوه گرددمشقت زا مؤنث آن كارثة ج: كوارث اميرالمؤمنين "ع" در وصف حالت كسى كه مشرف بهمرگ است فى سكرةٍ ملهثة، و غمرةٍ كارثة "نهج: خطبه 83"

كارخانه

سراى كار معمل مصنع

كار خير : امر خير كار نيك در حديث است: تامى‏توانيد كار خير به پيش فرستيد كه فردا به نتيجه آن دست بيابيد "بحار: 92/10"

از رسول خدا "ص" روايت شده كه اتمام كار خيربه از آغاز نمودن به آنست "بحار: 417/74" از امام صادق "ع" روايت شده كه فرمود: هركسى كه عمل خيرى را انجام مى‏دهد شايسته است كه تا يك سال به آن كار ادامه دهد وكمتر از اين مدت آن را رها نسازد "بحار: 48/78" امام باقر "ع": هر كار خيرى را بهنزد خداوند، وزنى و ثوابى مقرّر و معيّن است جز قطره اشكى كه از خوف خدا ريختهشود، كه خداى تعالى با آن يك قطره، درياهاى آتش را در قيامت فرو مى‏نشاند "بحار:335/93"

كارد

آلت برنده از آهن كه داراى تيغه ودسته است به عربى سكّين گويند قرآن كريم: همسر عزيز مصر چون ملامت زنان مصر درباره خود شنيد آنان را در سراى خويش بخواند و به احترام هر يك بالش و تكيه‏گاهىبگسترد و سپس به دست هر يك "جهت صرف ميوه" كاردى داد، آنگاه به يوسف گفت بر اينهادرآى، چون يوسف را ديدند آنچنان در برابر وى كوچك و ناچيز شدند كه خود را از يادبرده دستان خويش را "به جاى ميوه" بريدند "يوسف: 31"

امام صادق "ع": تاثير كار بد در روح و روانكننده آن سريع‏تر است از تأثير و نفوذ كارد در گوشت "بحار: 330/73"

كاردانى

و قوف و خبرويت و آگاهى به كار اميرالمؤمنين"ع" فرمود: كار به كاردانى سامان يابد

امام صادق "ع" فرمود: كسى كه ناسنجيده و بىبصيرت وارد كارى شود به كسى مى‏ماند كه بى راهه به سمت مقصدى رهسپار باشد، هر چهبيشتر رود از مقصد دورتر گردد

اميرالمؤمنين "ع" فرمود: چون طبيبى مهربانباش كه دارو را در جائى به كار مى‏برد كه سودمند بود "بحار: 78 و 2 و غررالحكم"

نقل است كه ابوعلى يمامى بر پيغمبر "ص" واردشد هنگامى كه اصحاب به كار ساختمان مسجد مشغول بودند حضرت فرمود: كار گل مسجد رابه آن يمامى واگذار كنيد كه اهل يمامه به كار گل آشناترند "كنزالعمال:108/3"

كارزار

ميدان جنگ جنگ و جدال در اصلمركّب از كار كه به معنى جنگ است و زار كه افاده انبوهى كند مانند مرغزار و لاله‏زار،يعنى انبوهى جنگ

به جنگ رجوع شود

كارگر

معروف است و به عربى عامل گويند

حنّان بن شبيب گويد: چند نفر كارگر جهت كاردر يكى از باغهاى امام صادق "ع" اجير كرده بوديم كه تا عصر كار كنند چون كارشان بهانجام رسيد حضرت به نماينده خود فرمود: پيش از آنكه عرقشان بخشكد مزدشان را بپردازابن ابى يعفور از امام صادق "ع" روايت كند كه فرمود: هر آن كس گندمى را در زمينىبكارد و آن گندم و آن زمين دچار آفت گردد و "يا" گندمش آميخته به جو برويد خواهناخواه اين زيان بر اثر ظلمى است كه وى در مورد آن زمين يا در باره مزدور و كارگرآن كشت مرتكب گشته زيرا خداوند مى‏فرمايد: فبظلم من الذين هادوا حرّمنا طيّباتاحلّت لهم

پيغمبر اكرم "ص" فرمود: خداوند تبارك و تعالىاز هر گناهى مى‏گذرد جز اينكه كسى مهر زنى را منكر شود يا اجرت مزدورى را غصب كنديا آزاد مردى را بفروشد

در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه خداوند آنكارگر را دوست دارد كه چون كارى به وى محول شود آن را نيكو انجام دهد "بحار: 47 و75 و 103 و كنزالعمال:97/3"

كارگزار

عامل ج: كارگزاران كارگزاران دولت:كسانى كه متصدى امور عامّه مى‏باشند

در عهدنامه اميرالمؤمنين على "ع" به استاندارمصر - در اين باره - آمده است: در مورد كارگزارانت نيك توجه كن، آنها را بر معيارصلاحيت و شايستگى و با آزمون دقيق به كار بگمار، زنهار كه از روى ميل و علاقه شخصىو يا ارفاق به آنها به كار وادارى، كه استبداد "كارى را بر مبناى دل خواه و هواىنفس انجام دادن" و دوستانه عمل كردن، كانونى از شعبه‏هاى جور و خيانت است و ازميان آنها افراد با تجربه و پاك، و از خانواده‏هاى شايسته و با سابقه در اسلامبرگزين، كه اين گروه بيش از هر كسى داراى خويهائى بزرگ منشانه و آبروهائى سالم مى‏باشند،و چون بر مالى دست بيابند كم طمع‏تر، و از هر كسى عاقبت‏انديش‏تراند

سپس آنها را از حيث هزينه زندگى تامين كن وحقوق كافى به آنها بده، كه اين كار در پاك زيستن آنها مؤثر بوده و آنان را ازخيانت و دست برد در اموال زير دستشان بى نياز مى‏سازد

بعلاوه اين كار، بهانه را از سرپيچى از دستورتو، و يا خيانت به امانت از او مى‏گيرد و عذرى در اين مورد براى آنها به جاى نمى‏گذارد

سپس با فرستادن ماموران مخفى راستگو و باوفا، كارهاى آنها را زير نظر بگير، كه بازرسى مداوم پنهانى، سبب شود كه آنها بهامانت‏دارى و مدارا كردن به زير دستان ترغيب شوند "نهج: نامه 53"

كارگزينى

گزينش و انتخاب شغل در تداول: سازمانىكه متصدى گزينش كار براى كارمند و كارگر و گزينش كارگر و كارمند براى كار مورد نظرباشد و صلاحيت فرد را در اين باره تاييد كند

در نامه اميرالمؤمنين على "ع" به مالك اشتر،استاندار مصر، در اين باره آمده است: ثم انظر فى امور عمالك فاستعملهم اختباراولا تولّهم محاباة و اثرة : سپس اوضاع كارگزارانت را مورد بررسى قرار ده، وآنها را بر اساس آزمون و بر پايه علم و اطلاع به صلاحيتشان، به كار بگمار، مبادامبناى انتخابت دراين‏باره، رعايت جنبه‏هاى دوستى و محبت و يا سرخودانه باشدو در جائى ديگر اين نامه در باره گزينش كتّابو منشيان ادارى چنين آمده:

ثم لا يكن اختيارك ايّاهم على فراستك واستنامتك و حسن الظنّ منك : وآنگهى مبادا در انتخاب وزيران به فراست و خوشبينىو خوش گمانى خويش تكيه كنى، كه اشخاص زرنگ، طريقه جلب نظر و خوش بينى زمامداران رابا ظاهرسازى و تظاهر به خوش خدمتى، نيك مى‏دانند، در حالتى كه وراء اين ظاهر سازى،هيچگونه امانت دارى و خيرخواهى وجود ندارد "نهج: نامه 53"

كارمند

خدمتكار كسى كه شغلى در دستگاهىدارد مستخدم ادارى ج: كارمندان

در عهدنامه اميرالمؤمنين "ع" به مالك اشترآمده كه اى مالك در امر كارگزاران و كارمندانت نيك نظر كن و تا آنها را نيازموده‏اىبه كار مگمار، مبادا كسى را بدين جهت كه وى مورد علاقه تو است يا بدين منظور كه مى‏خواهىكمكى به او كرده باشى و كارى به دستش بدهى بر سر كار نهى كه كارمند را به اين دوهدف بر سر كار نهادن سراپا جور و ستم و خيانت "به ملت" استو آنان را از ميان آزموده‏شدگان و حيامندن كهاز خانواده‏هاى شايسته و پيش‏گام در اسلام برخاسته باشند بگزين كه اين گروه داراىخلق و خوئى بزرگ منشانه‏تر و آبروئى سالمتر و طمعهائى كمتر و انديشه در عواقبكارها رساترند، وآنگهى حقوق و هزينه زندگى را به قدر كافى در اختيارشان نه كه اينكار، آنان را به اصلاح "و ساختن" خودشان توانا مى‏نمايد و از اختلاس اموالى كه بهدستشان مى‏آيد بى‏نياز مى‏سازد، و اين "رفاه" سبب مى‏شود كه اگر امر ترا مخالفتورزند يا در امانتى كه به آنها سپرده‏اى خيانت نمايند محكوم تو باشندو ديگر اينكه كارهاشان را زير نظر دار و بهاعمالشان وارسى كن و بازرسهاى راستگو و با وفا بر آنان بگمار زيرا خبرگيرى وبازرسى پنهانى تو به كارهاى آنها آنان را به رعايت امانت و مدارائى حسن سلوك بامردم وادار سازد

دستيارانت را مراقب باش كه اگر يكى از آنهادست خود را به خيانتى باز نمود "و در اين مورد" گزارشهاى بازرسانت گرد آمد به همينگزارشها اكتفا كن و به كردار نابكارش او را به كيفر بدنى كيفر كن و او را به خاكمذلت نشان و داغ خيانت به چهره‏اش بنواز و ننگ بدنامى بر او نه

امام كاظم "ع" به على بن يقطين فرمود: كفارههمكارى با سلطان جور، نيكى به برادرانست "بحار: 247/10"

كاروان

كاربان قطار شتر و اسب و استر و جزآن جمعيت زيادى از مسافران و سوداگران "برهان و ناظم الاطباء"

به عربى ركب گويند در سخنان منقول ازاميرالمؤمنين على "ع" آمده: اهل الدنيا كركب يُسار بهم و هم نيام : مردم دنيا بهكاروانى مى‏مانند كه آنها را مى‏برند و خود در خوابند "نهج: حكمت 61"

كاروان سرا : سرائى كه كاروانها و مسافران درآن جاى گزينند و اتراق كنند به عربى خان و رباط گويند از پيغمبر اكرم "ص" روايتشده كه هر كس كنار راهى ساختمانى بنا كند كه راهگذران از آن بهره‏بردارى نمايندخداوند در قيامت او را با چهره‏اى نورافشان بر مركب نور مبعوث سازد و او را دركنار ابراهيم خليل جاى دهد "بحار: 213/7"

كارَة

كولبار پشتواره بسته كوچك از هيزمو علف و جز آن كه بر پشت بندند عن مُعَتِّب، قال: كان ابوالحسن موسى "ع" فى حائطٍله يصرم، فنظرت الى غلام له قد اخذ كارةً من تمرٍ فرمى بها وراء الحائط، فاتيته واخذته و ذهبت به اليه، فقلت له: جعلت فداك، انّى وجد هذا وهذه الكارة فقال للغلام:فلان ! قال: لبيك قال: اتجوع ؟ قال: لا يا سيّدى قال: فتعرى ؟ قال: لا ياسيّدى قال: فلاىّ شى‏ء اخذت هذه ؟ قال: اشتهيت ذلك قال: اذهب فهى لك و قال: خلّواعنه : معتّب گويد: روزى امام كاظم "ع" در يكى از باغهاى خود مشغول برنامه فراهمنمودن خرماهاى آن باغ بود، ديدم يكى از غلامان آن حضرت مقدار كوله بارى خرما رادزدانه به پشت ديوار باغ افكند، من آن خرماها را برداشته به نزد حضرت بردم و ماجرارا به عرض رسانيدم حضرت، غلام را به نزد خويش خواند و به وى فرمود: مگر گرسنهبودى "كه اين مقدار خرما را جهت غذاى خود دزديدى"؟ گفت: نه اى آقايم فرمود: ازلحاظ پوشاك نيازى داشتى؟ گفت: نه اى سرورم فرمود: پس چرا اين كار كردى؟! گفت: هوسكردم فرمود: برو اين خرماها از آن تو باشد، و سپس فرمود: متعرضش مشويد "بحار: 115/48"

كارِه

ناپسند دارنده ناخوشنود از چيزى يااز كارى ج: كارهين لقد جئناكم بالحقّ و لكنّ اكثركم للحقّ كارهون : ما آئين حقرا براى شما آورديم ولى بيشتر شما از گرفتن راه حق ناخوشنوديد "زخرف: 78"

اميرالمؤمنين "ع": ايم اللَّه لانصفنَّالمظلوم من ظالمه ولاقودنّ الظالم بخزامته حتّى اورده منهل الحق و ان كان كارها : بهخدا سوگند، داد مظلوم را از ظالم مى‏ستانم و افسار ظالم را مى‏كشم تا وى را بهآبخورگاه حق وارد سازم گرچه وى ناخوشنود باشد "نهج: خطبه 136"

نيز از آن حضرت است: اضيق ما يكون الحرجاقرب ما يكون الفرج، مع انّ الكارِهَ تزداد مصيبته، فانّ فوات الاجر مصيبة اخرى : هرچه سختى و فشار بيشتر باشد گشايش نزديكتر خواهد بود، و بايد دانست كه آن كه از رويدادهاىزندگى ناخوشنود است مصيبتش افزون‏تر مى‏باشد، زيرا از دست رفتن اجر و ثواب بر اثربى تابى، خود مصيبت ديگرى خواهد بود "بحار: 74/71"

كارهاى بندگان از خدا است يا از بنده ؟ : مسئلهكلاميّه معروف امام صادق "ع" فرمود: كارهاى بندگان آفريده خدا است به گونه آفرينشتقدير "كه انگيزه و زمينه و اختيار را خداوند به بنده داده" نه به گونه آفرينشتكوين "كه كار را مستقيماً خدا خود انجام دهد و بنده آلت باشد" و خداوند آفرينندههر چيز است

اين چند فرد شعر از امام كاظم "ع" در اينباره آمده است:




  • لم تخل افعالنا اللاتى نذمّ بها
    اِمّا تفرد بارينا بصنعتها
    او كان يشركنا فيها فيلحقه
    او لم يكن لالهى فى جنايتها
    ذنب فما الذنب الا ذنب جانيها



  • احدى ثلاث معان حين نأتيها
    فيسقط الذم عنا حين ننشيها
    ما سوف يلحقنا من لائم فيها
    ذنب فما الذنب الا ذنب جانيها
    ذنب فما الذنب الا ذنب جانيها



كارهاى ناشايستى كه از ما سر مى‏زند از سهحال بيرون نيست: يا منحصراً از خدا است كه در اين صورت نبايد ما بر آن سرزنش شويم،يا اين كه خدا در آن كار با ما شريك است پس همان گونه كه ما در آن امر مورد سرزنشقرار مى‏گيريم بايستى خدا نيز در آن سرزنش شريك باشد، و يا خداى را در آن كاردخالتى نبوده و آن مائيم كه به اختيار خويش مرتكب گناه مى‏شويم پس گناه از ما استپيامد آن نيز به ما مى‏رسد "بحار:
248- 222/10"

به جبر نيز رجوع شود

كاريز

قناة به قناة رجوع شود

كازرونى

ابوالعباس احمد بن منصور بن احمدبن عبداللَّه كازرونى، فقيه شافعى يكى از دانشمندان والا مقام بغداد بود و درآنجا حديث مى‏گفت، سپس به وطن خود، كازرون برگشت و در آنجا متصدى قضاء گرديد، پساز آن به شيراز سكونت جست و در آنجا به سال 586 ه درگذشت

او راست: معجم الشيوخ در هفت مجلّد "اعلامزركلى"

كازرونى

ظهيرالدين على بن محمد بن محمودكازرونى "

697- 611 ه" تاريخدان، عالم به علم حساب و رياضيات، از شخصيتهاى عصرمغول در عراق و از مردم بغداد بود دورانى در ديوان ادارى آنجا خدمت كرد، كتابهائىرا به رشته تاليف در آورد، از جمله: روضة الاديب در تاريخ در هفده جلد و كنزالحسّاب و الملاحة فى الفلاحة و النبراس المضى‏ء در فقه شافعى، و چند كتاب ديگر "اعلامزركلى"

كازرونى

شيخ سعيدالدين محمد بن مسعودكازرونى، وى معاصر امير محمد مظفر بود و در بلده فاخره شيراز به لوازم افاده و نشرعلوم دينيه اشتغال داشت، از مصنفات او است: شرح مشارق الانوار، و سير سيّد الابراركه به سير كازرونى مشهور است وى به سال 758 درگذشت "حبيب السير"

كازرونى

منصور بن حسن بن على بن اختيارالدين فريدون بن على، عماد قرشى عدوى عمرى كازرونى: عالم به تفسير و حديث و علومعقليه از فقهاى شافعى در سال 858 مجاورت حرم مكه گزيد و تا آخر عمر در آنجا بود،پيوسته ملازم خانه بود و كمتر وقتى بيرون مى‏آمد، قريب صد كتاب تاليف نمود، ازجمله: لطائف الالطاف فى تحقيق التفسير و نقد الكشّاف كه آن را تكميل ننمود، و شرحصحيح بخارى كه آن نيز ناتمام ماند، و حجة السفرة البررة على المبتدعة الفجرة درردّ فصوص ابن العربى "اعلام زركلى"

كاسِب

كسى كه با صنعت يا خريد و فروش تحصيلروزى كند ج: كسبة و كاسبون رسول خدا "ص" به سراقة بن مالك: افضل الصدقة علىاختك او ابنتك وهى مردودة عليك، ليس لها كاسب غيرك : بهترين صدقه و فضيلت‏مندترينآن، صدقه‏اى است كه به خواهر يا دختر خود كه به نزد تو بازگردانيده شده باشند مى‏باشد،چه آنان جز تو نان آورى ندارند "بحار: 103/74"

اميرالمؤمنين "ع" چون به بازار مى‏رفتبازاريان را موعظه مى‏كرد و مى‏فرمود: اى گروه بازاريان كار خود را به طلب خير ازخدا آغاز كنيد و به آسان گرفتن و سختگيرى نكردن با مشتريان از خدا بركت بجوئيد وخويشتن را به زيور حلم و بردبارى آراسته سازيد و يكديگر را از سوگند بازداريد و ازدروغ بپرهيزيد و از ظلم و ستم هميشه بيمناك باشيد و به مظلوم انصاف رعايت نمائيد وبه ربا نزديك مشويد و كيل و وزن خود را ناقص مكنيد و به مردم زيان مرسانيد و روىزمين فساد روا مداريد "بحار: 54/78"

امام صادق "ع" فرمود: چه مانع است يك كاسبمسلمان را كه چون از بازار به خانه باز مى‏گردد پيش از آنكه به بستر خواب رود سوره‏اىاز قرآن تلاوت نمايد تا خداوند در ازاء هر آيه كه مى‏خواند ده حسنه در نامه عملشثبت نمايد و ده گناه از او محو سازد؟ "بحار: 202/92" به كسب و بازرگان و وام نيز رجوع شود

/ 813