اظليم ان مصابكم رجلا
اهدى السلام تحية ظلمو رجلا
اهدى السلام تحية ظلمو رجلا
اهدى السلام تحية ظلمو رجلا
واثِلَة
بن اسقع بن كعب بن عامر ليثى كنانى ،از صحابه رسول "ص" و از اهل صفّه بود كه پس از رحلت پيغمبر "ص" به جانب شام رفت ودر جنگهاى دمشق به شهادت رسيد وى آخرين صحابى است كه در آنجا كشته شد 56 حديثدر صحاح از او آمده است او يكى از قرّاء است و ابن عامر كه يكى ديگر از قرّاءسبعه است از او اخذ كرده است "اعلام زركلى و نفائس الفنون"واجِب
لازم ، حتمى ، بودنى پيغمبر اكرم "ص"فرمود : واجبات خود را انجام ده كه اگر چنين كنى از پرهيزكارترين مردم خواهى بود اميرالمؤمنين "ع" فرمود : عبادتى چون اداءواجبات نباشد امام سجاد "ع" فرمود : هر كس كه بدانچه خدا بر او واجب نموده عملكند وى از بهترين مردم است "بحار:195/71"و اجب تعبّدى : در اصطلاح فقه واجبى را گويندكه صحت آن مشروط به نيت قربت ، اطاعت و امتثال امر خدا باشد در قبال واجب توصلىمانند تطهير لباس براى نماز كه نيت در آن شرط نباشد البته اين تقابل به نحو منفصله حقيقيه نيستكه واجب خارج از اين دو نوع نباشد و يا با يكديگر جمع نشوند زيرا بسا تعبد كهتوصلى نيز باشد مانند وضوء و بسا غير توصلى كه تعبدى نباشد چون اداى دين و صحيحآنكه گفته شود : تعبدى در قبال غير تعبدى و اجب توصّلى : آنچه مطلوب بالذات نبوده ووسيله براى رسيدن به واجب بالذات باشد اين اصطلاح در مورد واجباتى كه نياز بهنيت قربت نداشته باشند نيز بكار برند هر چند وسيله رسيدن به دگر واجب نباشد درقبال تعبدى و اجب عينى : آنچه بر همه و بر فرد فردمكلّفين واجب باشد و با انجام آن توسط شخص يا اشخاصى از ديگران ساقط نگردد، مقابلواجب كفائى كه چون از شخص يا اشخاصى صورت گيرد از ديگران ساقط شود و اجب غيرى : واجبى كه لنفسه واجب نباشد بلكهمقدمه واجب ديگر باشد و اجب كردن چيزى بر خود : به تكليف رجوع شودو اجب كفائى : واجبى كه مكلّف به "يعنى عملمتعلق وجوب" يكى اما مكلّف متعدد باشد و محض اينكه يكى از مكلفين آن عمل را انجامداد از ديگران ساقط مىشود زيرا بيش از يكى مطلوب نبوده ، مانند غسل ميت كه يك غسلبر همه كسانى كه به انجام آن قادر و به حضور ميت آگاهند واجب است ولى چون يك نفرآن را به نحو صحيح انجام داد از ديگران ساقط مىگردد و همان يك نفر از ديگرانكفايت مىكند ، در قبال واجب عينى كه مكلف به نيز متعدد است و اجب مشروط :واجبى كه فعليت وجوب آن مشروطبه شرطى بود مانند حج نسبت به استطاعت در قبال واجب مطلق كه اين چنين نيست و اجب مضيّق : واجبى كه وقتى براى آن تعيينشده و آن وقت مساوى با فعل باشد مانند روزه ماه رمضان در قبال واجب موسع كه وقتآن اوسع از فعل باشد و اجب معيّن : آن واجب كه امر تنها به خود آنتعلق گرفته و عدلى نداشته باشد مانند نمازهاى پنجگانه يوميه در قبال واجب تخييرىكه امر به متعدد على سبيل البدل تعلق گرفته مانند خصال كفارات و نماز در اماكنتخيير و اجب الوجود : ذات حق ، آنچه در هستيش محتاجبه غير نباشد ، در قبال ممكن الوجود كه در هستى به غير نيازمند بود و ممتنع الوجودكه هستيش محال باشد هرگاه مقسم را امور ذهنى قرار دهيم سه قسمحاصل مىشود : واجب و ممكن و ممتنع و چون مقسم را امور خارجى گيريم بيش از دو قسم :واجب و ممتنع نباشد زيرا ممكن چون وجود يافت واجب گردد "الشىء ما لم يجب لم يوجد"
واجِد
دارا دارنده يابنده محبّ پايندهو باقى بى نياز ، و به همين معنى نامى از نامهاى خداوند است رسول خدا "ص" : لىّ الواجد بالدين يحلّ عرضهو عقوبته ، ما لم يكن دينه فيما يكره اللَّه عزّ و جلّ : اهمال كارى شخص دارا ،در پرداخت بدهى خويش موجب مىگردد كه آبرويش مباح و كيفرش مجاز شود ، اين در صورتىاست كه وامى كه گرفته در راه خلاف رضاى خدا هزينه نشده باشد "و اگر چنين باشد بهطريق اولى" "وسائل:333/18"واجِف
بى آرام و مضطرب قلب واجف : دلمضطربواجِفَة
مؤنث واجف مضطرب و بى آرام قلوبيومئذٍ واجفة × ابصارها خاشعة : دلهائى در آن روز "قيامت" مضطرب بوند ديدگانشان"از هيبت و وحشت" خيره باشند "نازعات:9 8"
واجِل
ترسنده بيمناكواحِد
يك نخستين عدد و الهكم اله واحدلا اله الاّ هو الرحمن الرحيم "بقرة:163" و اذ قلتم يا موسى لن نصبر على طعامواحد "بقرة:61"در حديث امام كاظم "ع" در معنى كلمه واحد آمدهكه يك انسان را بدين جهت واحد گويند كه وى يك فرد است و دو تا نيست ولى در حقيقتوى واحد نباشد كه وى داراى اعضاء گوناگون و رنگهاى متنوع بسيار است ، او يكى نيستزيرا اجزائى مجزّا از يكديگر و متفاوت با همديگر دارد ، خونش غير از گوشتش و گوشتشجز خونش مىباشد ، رگش چيزى و پيش چيز ديگرى است ، مو و پوستش متغاير ، سياهيش باسپيديش متمايز است ، همچنين ساير آفريدگان ؛ پس انسان به ظاهر يكى ولى در حقيقتمتعدد است ؛ اما خدا واحدى است كه جز او واحد حقيقى نباشد ، اختلاف ، تفاوت ،زيادت و نقصان در او راه ندارد ، در صورتى كه انسان آفريدهاى است كه از اجزاءمختلف و گوهرهاى پراكنده تركيب گشته جز اينكه او يك مجموعه است "بحار:173/4"واحِدَة
مؤنث واحد كان الناس امة واحدة بقرة:213 قل انّما أعظكم بواحدة ان تقوموا للَّه مثنى و فرادى "سبأ:46"
واحَة
آبادى كه در وسط ريگزار قرار داردواد
صورتى است از وادى ، مانند قاض از قاضىوداع از داعى و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد "فجر:9"و ادار كردن : واداشتن ، ترغيب ، اغراء ، حثّ، تحريكوادِع
ساكن آرميده مستقرّ تن آسا اميرالمؤمنين"ع" در وصيت به فرزند : واعلم يا بنىّ ! انّ من كانت مطيّته الليل و النهار ،فانّه يسار به وان كان واقفا ، و يقطع المسافة و ان كان مقيما وادعا : بدان اىفرزندم ! هر آن كس مركب سواريش شب و روز بود ، وى به سوئى برده مىشود گرچه در جاىخود ايستاده باشد ، و مسافت را طى مىكند هر چند به ظاهر جايباش و ماندگار باشد "نهج : نامه 31"وادِى
اسم فاعل است از ودى به معنى سيلان سائل جارى روان گشادگى ميان دو كوه و دو پشته و جز آن را وادى گويند كه آبدر آن جريان و سيلان دارد درّه رودخانه ج : اوداء و اودية و اواد بر غيرقياس صحراى مطلق را نيز وادى گويند و لا ينفقون نفقة صغيرة و لا كبيرة و لايقطعون وادياً الا كتب لهم ليجزيهم اللَّه احسن ما كانوا يعملون : مجاهدان ، هيچمالى را كم يا زياد انفاق نكنند و هيچ وادى نپيمايند جز آن كه در نامه آنها نوشتهشود ، تا خداوند بهترين اعمال آنها را پاداش دهد "توبه:121"و ادى اَيمَن : وادى مقدس مأخوذ از آيه فلمّااتاها نودى من شاطىء الوادى الايمن : چون موسى به آن آتش نزديك شد از كرانهسمت راست وادى ندا شد كه "قصص:30"و ادى السباع : موضعى است پنج ميلى بصره ازراه آن به مكه ، زبير بن عوّام در آنجا كشته شده استوادىالسلام
قبرستان معروف نجف اشرف كه دراحاديث متعدده بدين نام ياد شده است از امام صادق "ع" روايت شده كه هيچ مؤمن درشرق يا غرب زمين نميرد جز اينكه روح وى را خداوند در وادى السلام محشور سازد يكىاز ياران امام صادق "ع" گويد : به امام عرض كردم برادرى دارم كه هم اكنون در بغدادساكن است و مىترسم در آنجا بميرد حضرت فرمود : از چه مىترسى هر آنجا كه خواهدبميرد ، هر مؤمن كه در شرق يا غرب زمين بميرد خداوند روح او را در وادى السلاممحشور سازد گفتم : وادى السلام كجا است ؟ فرمود : پشت كوفه ، گوئى مىبينم كهآنها حلقه حلقه به دور هم نشسته و با يكديگر سخن مىگويند در حديث اميرالمؤمنين "ع" آمده كه وادىالسلام بقعهاى است از بهشت عدن "بحار:233/100"به نجف نيز رجوع شود و ادى سماوة : باديهاى است بين كوفه و شام كهشب تولّد حضرت ختمى مرتبت ناگهان پر از آب گرديد فلمّا ولد رسولاللَّه"ص" لميبق صنم الاّ سقط ، و غارت بحيرة ساوه و فاض وادى سماوة "بحار:323/15"و ادى القُرى : ناحيهاى است بين مدينه و شام، از توابع مدينه و داراى دهكدههاى بسيار است غزوه وادىالقرى، غزوهاى است كهرسول خدا پس از فتح خيبر و فدك در سال 7 هجرى با يهود آن ديار كرد در امتاعالاسماع "332/1" آمده است : چون پيغمبر "ص" از خيبر بازگشت قصد وادى القرى كرد ،وى شب در صهباء با صفيه بنت حُيَىّ ازدواج كرد و ابو ايّوب انصارى شب تا سحرنگهبان حضرت بود چون بامداد به وادى القرى رسيد گروهى از عرب بر وى گرد آمدندولى يهود آنان را با نيزه پذيره شدند ، و مدعم غلام پيغمبر "ص" به تير آنان كشتهشد پيغمبر لشكر خود را براى جنگ به صف آراست وسعد بن عباده ، حباب بن منذر ، سهل بن حنيف و عبّاد بن بشر ، سران يهود را بهاسلام دعوت كرده ايشان امتناع كردند و به جنگ برخاستند ، يازده تن از آنان كشتهشدند ، اين جنگ يك شبانه روز ادامه داشت ، سرانجام آنجا به قهر و غلبه گشوده شد وغنيمت بسيار بدست آمد يهود ساكن تيماء از در صلح درآمدند ، پيغمبر در برابر جزيهصلح را پذيرفت و آنان را بر اموال خود گماشت و آنگاه به مدينه بازگشت و ادى مُحَسِّر : موضعى است بين منى و مزدلفة، و آن مرز منى است از سمت عرفه امام صادق "ع" : و حدّ منى من العقبة الىوادى محسّر "وسائل:526/13" از آن حضرت است : لا تجوز وادى محسّر حتى تطلعالشمس "وسائل:528/13"ابوجعفر "ع" : حدّها "اى المزدلفة" ما بينالمأزمين الى الجبل الى حياض محسّر "وسائل:17/14"ابوعبداللَّه "ع" : اذا مررت بوادى محسّرفاسع فيه ، فانّ رسول اللَّه "ص" سعى فيه "وسائل:22/14"عن ابى الحسن "ع" : الحركة فى وادى محسرمائة خطوة "وسائل:23/14"ياقوت حموى در منشأ اشتقاق اين كلمه گفته : يااز حسر به معنى اِعياء "از رفتار باز ماندن" است و يا از حسر به معنى برهنهنمودن و يا از حسرت به معنى شدّت ندامت و افسوس خوردن و آن موضعى است بين مكهو عرفة ، و گفته شده : بين منى و عرفة ، و قول ديگر : بين منى و مزدلفة ، و آن جزءمنى و مزدلفة نباشد ، بلكه خود يك وادى مستقل است "معجم البلدان"مرحوم طريحى گفته : مُحَسِّر وادىاى است دربين راه مشعر و منى ، و آن به منى نزديكتر، و آن يكى از مرزهاى منى است ، در وجهتسميه آن گفته شده : ابرهه چون به اينجا رسيد از رفتار بازماند و ياران و همراهانشاز كار او دچار افسوس و حسرت گرديدند "مجمع البحرين"و ادى مُقَدَّس : آن وادى كه خداوند براىنخستين بار در آن با موسى "ع" سخن گفت وادى طوى ، چنان كه در قرآن كريم : سورهطه آيه 12 و نازعات آيه16 جلگهاى است نزديك بيت المقدس كه جائى خوش آب و هوابا درختان زيتون بسيار وبه نقلى : حضرت موسى "ع" در آنجا وفات يافته "بحار:111/90"و ادى النمل : وادى مورچگان موضعى كه درآنجا حضرت سليمان "ع" ، با مور سخن گفت ، متخذ از آيه حتى اذا أتوا على وادىالنمل قالت نملة يا ايّها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنّكم سليمان و جنوده وهم لايشعرون "نمل:18" قولى آن است كه آن وادى در طائف بوده ، قول ديگر آن كه در شام "مجمع البيان" قول ديگر آن كه بين جيرين و عسقلان است "معجم البلدان"در كتاب المعرب جواليقى آمده كه ابن دريدگويد : كبريتى كه بدان آتش مىافروزند به نظر من عربى نيست ، و كبريت احمر از مادهاىاست كه معدنش در وادى النمل ، آن سوى بلاد تبّت است ، و اين همان موضعى است كهسليمان از آن عبور نمود