دائرة المعارف جامع اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف جامع اسلامی - نسخه متنی

عباس به نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يازيدن

اراده كردن و قصد نمودن دست درازكردن

ياس

مخفف ياسمن و آن گلى است معروف ازاميرالمؤمنين "ع" روايت شده كه روزى پيغمبر "ص" با هر دو دست خويش گل "محمدى" بهمن داد و چون به بينى خود نزديك بردم كه ببويم فرمود: اين گل بعد از گل ياس سرگلهاى بهشت است "بحار: 146/76"

ياسر

قمارباز كشنده شتر كه گوشت قسمت كنداز معنى نخست: الصادق "ع" فى حديث: انّ المرء المسلم ما لم يغش دناءةً تظهر، ويخشع لها اذا ذكرت و يُغرى بها لئامُ الناس، كان كالياسر الفالج الذى ينتظر احدىفوزة من قداحه توجب له المغنم، و يدفع عنه بها المغرم : يك مسلمان تا وقتى كهدست به عمل پستى نزده كه از آشكار شدنش شرمنده شود و فرومايگان آن را وسيله هتكحرمتش قرار دهند، به مسابقه دهنده ماهرى مى‏ماند كه منتظر است در همان دور نخستبرنده شود و زيانى نبيند "بحار: 73/100"

ياسِر

بن عامر بن مالك بن كنانة بن قيس بنحصين بن ود يا "وذين" بن ثعلبة بن عوف بن حارثة بن عامر بن يام بن عنس بن مالك بنادد بن زيد عنسى مذحجى هم‏پيمان مخزوم مكنى به ابوعمار وى از يمن به مكه آمد و باابوحذيفه مخزومى پيمان جوار بست و ابوحذيفه كنيز خود به نام سميه را به كابين وىبست پس عمار از او بزاد و ابوحذيفه عمار را آزاد ساخت و همچنان ياسر و فرزندشعمار به نزد ابوحذيفه مى‏زيستند تا وى بمرد و اسلام ظاهر شد و ياسر و همسرش سميه ودو فرزندش عمار و عبداللَّه در آغاز طلوع خورشيد اسلام به اين دين قويم پيوستند وهمه اعضاء اين خانواده در اين راه شكنجه‏ها ديدند و شدائد هولناكى را جهت نيل بهرضاى پروردگار تحمل نمودند كه روزى پيغمبر اكرم بر صحنه تعذيب آنها عبور مى‏كردفرمود: صبرا يا آل ياسر اللهم اغفر لآل ياسر و به نقل ديگر فرمود: صبرا يا آلياسر صبرا يا آل ياسر فان موعدكم الجنة "استيعاب" و سرانجام وى در شكنجه درگذشت وهمسرش سميّه به دست ابوجهل به شهادت رسيد "الاصابة"

ياسين

نام سى و ششمين سوره قرآن كريم، مكيهو مشتمل بر 83 آيه است نزد بعضى يس از اسماء پيغمبر اسلام است به شهادت آيه بعد: انك لمن المرسلين و بعضى گفته‏اند يس به لغت طى يا انسان است در كيفيت قرائتاين كلمه ميان قراء اختلاف است: حمزه و كسائى و خلف و عاصم در بيشتر روايات بهاماله الف ياسين خوانده‏اند و برخى اماله نكرده به ياء مفتوح تلفظ كرده‏اند ابوعمروو حمزه و ابوجعفر و عاصم در بيشتر روايات اظهار نون كردند از ياسين و نون ساكنخواندند، و در برخى قراآت شاذه نون را به حركات ثلاثه خوانده‏اند "تفسيرابوالفتوح"

سوره يس از قوارع قرآن كريم است و آنهاعبارتند از آياتى كه هر كه آنها را بخواند از شياطين و انس و جن مصون و مأمون شوداز قبيل آية الكرسى و آيات آخر سوره بقره "تاج العروس ذيل ق ر ع"

روايات در فضيلت اين سوره بسيار آمده از جمله:از امام صادق "ع" حديث شده كه هر چيزى را قلبى است و قلب قرآن سوره يس است، هر كهآن را در روز تلاوت نمايد آن روز روزى دار و محفوظ باشد و هر آنكس آن را در شب پيشاز رفتن به بستر بخواند هزار ملك بر او گماشته شوند كه تا بامداد وى را از هرشيطان رجيم و از هر آفت مصون دارند و اگر در آن خواب بميرد خداوند وى را به بهشتدرآورد "مجمع البيان"

ياسين

صاحب ياسين كنايه از مردى از بنىاسرائيل كه داستان او در سوره ياسين آمده است به حبيب و مؤمن رجوع شود

ياغى "تركى" : نافرمان سركش طاغى عاصى

يافتن

جِدَة وُجد وجدان قرآن كريم: چونماههاى حرام به سرآمد، مشركان را در هر جا كه يافتيد بكشيد "توبة: 5"

اگر بيمار يا مسافر بوديد و يا قضاء حاجتىدست داده بود و يا با زنان نزديك شديد و آبى نيافتيد "كه وضو بسازيد يا غسل كنيد" پسبه سراغ زمينى پاكيزه رفته صورت و دستانتان را بدان مسح كنيد "نساء: 43"

معادلات اين واژه در السنه روايات مكرّر آمدهاست، به واژه‏هاى مربوطه رجوع شود

يافِث

سومين پسر نوح "ع" پس از سام و حام وىپدر اقوام مختلف هند و ژرمن است و نيز جدّ صقالبه و يأجوج و مأجوج و ترك "توراةانساب سمعانى"

يافِع

كودك باليده نزديك بلوغ رسيده

يافعى

عبداللَّه بن اسعد بن على مكنّى بهابوالسعادات و ملقب به عفيف الدين، و موصّف به نزيل الحرمين، تاريخ‏نگار و دانشمندو متصوف، از شافعيان يمن نسبتش به قبيله يافع است از حمير، زادگاه و محل نشو ونمايش عدن بوده متولد به سال 698 و متوفّى به سال 768 در سال 712 ه به حج خانهشرفياب گشت و سپس به يمن بازگشت و در سال 718 باز به مكه رفت و در آنجا مقيم گرديدو تا آخر عمر در آن بلده مقدسه بود از تأليفات او است:

مرآة الجنان و عبرة اليقظان فى معرفة حوادثالزمان در چهار مجلّد و نشر المحاسن الغالية فى فضل مشايخ الصوفية و الدرّالنظيم فى خواصّ القرآن العظيم و روض الرياحين فى مناقب الصالحين و چند كتابديگر "اعلام زركلى"

يافعى

قاضى ابوبكر يافعى يمنى، قاضى عسكر،متوفى به سال 952

او را كتابى است به نام المفتاح در نحو وديوانى به نام ديوان يافعى، وى را شعر نيكو و شگفت‏آور و محتوى بر جدّ و هزل است

يافوخ

محل التقاى استخوان مؤخّر سر نرمهسر كه در حالت شيرخوارگى متحرك باشد، و آن را جاندانه كودك نيز گويند، و يافوخنگويند مگر وقتى كه صلب و سخت باشد ج: يوافيخ و يآفيخ يافوخ الليل: ميانه شب ومعظم شب "ناظم الاطباء"

در حديث است كه چون كافر به قبر درآيد، آن دوملك فيضربان يافوخه بمرزبةٍ معهما ضربة ما خلق اللَّه عزّوجلّ من دابّة الاّتذعر لها ما خلا الثقلين : آن‏چنان ضربتى با گرز به فرق سر او مى‏كوبند كه هرجنبده‏اى جز جن و انس به وحشت مى‏افتند "اربعين شيخ بهائى: 482"و فى الحديث ان رسول اللَّه"ص" قال لعلىّ "ع":من اشقى الاولين؟ قال: عاقر الناقة، قال: صدقت، فمن اشقى الآخرين؟ قال: قلت: لااعلم يا رسول اللَّه، قال: الذى يضربك على هذا، و اشار الى يافوخه : رسول خدا"ص" بهعلى"ع" فرمود: چه كسى شقاوتمندترين پيشينيان است؟ عرض كرد: آن كه شتر پيغمبر صالحرا پى كرد فرمود: چه كسى شقاوتمندترين پسينيان است؟ گفت: نمى‏دانم فرمود: آن كهضربتى به اينجاى تو - و اشاره به فرق سرش كرد - وارد كند "بحار: 376/11"

ياقوت

نام جوهرى معروف از سنگهاى كانىزينتى گران‏بها، معرّب فارسى ياكند، و آن ماخوذ است از هياكينتس يونانى ج: يواقيتو آن سرخ و كبود و زرد مى‏باشد اين كلمه يك بار در قرآن كريم و در وصف حورانبهشتى "در صفا و طراوت" آمده است: كانّهنّ الياقوت و المرجان : آنان به ياقوت ومرجان مى‏مانند "رحمن: 58"

ياقوت حموى : رومىّ الجنس حموىّ المولدبغدادىّ الدار ملقب به شهاب‏الدين وى در خردى به اسارت رفت و در بغداد مرد تجارتپيشه‏اى موسوم به عسكر بن ابى نصر وى را بخريد و او را به مكتب فرستاد تا پس ازفرا گرفتن خواندن و نوشتن در ضبط كارهاى بازرگانى خويش از وى سودمند شود چه مالكاو عسكر خطى نيكو داشت و بجز امور بازرگانى چيزى نمى‏دانست چون ياقوت به سن رشدرسيد به نحو و لغت تا حدى آشنا شده بود و مالكش وى را به سفرهاى بازرگانى مى‏فرستاد،وى به كيش و عمان و آن نواحى رفت و آمد مى‏كرد، سپس ميان او و خداوند او ناسازگارىرخ داد كه آزادى او را ايجاب كرد و ياقوت را از وى دور ساخت و اين حادثه به سال 596بوده است آنگاه جهت كسب معاش به استنساخ كتب پرداخت و از اين رو فوائد بسيارى هماز مطالعه كتب برداشت سپس سفر كرد و ضمن كارهاى بازرگانى كتاب هم خريد و فروش مى‏كردياقوت به سبب مطالعه بعضى از كتب خوارج نسبت به على بن ابى طالب "ع" كينه تعصبآميزى داشت و از خواندن اينگونه كتب در ذهن او مطالب بسيارى نقش بسته بود

وى بهسال 613 به دمشق رفت و در بعضى بازارهاى آن شهر به بازرگانى پرداخت و در آنجا باكسانى كه به دوستى على "ع" تعصب داشتند مناظره كرد و ميان او و ياران على سخنان ردو بدل شد در نتيجه درباره على سخنان ناروائى به زبان آورد و آن مردم را سخت بر ضدخود برانگيخت بدان سان كه نزديك بود وى را بكشند ولى ياقوت از اين ماجرا جان سالمبه در برد و از دمشق بگريخت و هراسان به سوى حلب رفت و از آنجا نيز بيرون شد و بهموصل رسيد آنگاه به اربل رهسپار شد و سپس عازم خراسان گرديد و آنجا اقامت گزيد ودر شهرهاى آن ناحيه بازرگانى مى‏كرد و مدتى هم در مرو متوطن شد و به كتابخانه‏هاىآن شهر مى‏رفت و استفاده مى‏كرد سپس به خوارزم متوجه شد و ورود وى بدان شهر به سال616 مصادف با خروج و طغيان تاتار گرديد و ناچار از خوارزم هراسان و گريزان آوارهشد و در راه رنج و تنگدستى بسيار كشيد تا سرانجام به موصل رسيد و در آن شهر مدتىاقامت كرد و در خارج آن شهر روزگارى بسر برد تا وفات يافتو ى هنگام اقامت در مرو معلومات بسيارى براىكتاب معجم البلدان كه مايه شهرت وى شده است فراهم آورد و آن را در شهر حلب بهمساعدت وزير جمال الدين قفطى به پايان رسانيد ياقوت اندكى پيش از مرگ خود بهمقامى رسيده بود كه مردم او را مى‏ستودند و فضل و ادب او زبان‏زد همگان بود

ياقوت كه به سياحت علاقه وافر داشت به ايرانو شام و مصر و ديگر بلاد سفر كرد و به كتابخانه‏ها و منابع علمى آنجا مراجعه ومطالعه كرده و به علم جغرافيا و رجال خدمتى بزرگ كرد كه اگر خدمات او نبود كسىبدان مطالب آگهى نمى‏داشت لويس معلوف سال فوت او را 1229 ميلادى ذكر كرده است اوراست: معجم البلدان، معجم الادبا و كتب ديگر "لغت نامه دهخدا و منجد"

يال

گردن عنق بيخ گردن موى گردن ستور بهعربى عُرف

يا لَهُ، يا لَها : شگفتا از ! عجب شيئى! واژهتركيبى مركّب از يا حرف تنبيه يا حرف ندا ولام اختصاص يا لام تعجب مانند يا للماءو ضمير "مذكر يا مؤنث" كه به مماثل اسمى كه بعد از اين تركيب ذكر مى‏شود برمى‏گردد،كه گاه سبق ذكر دارد لفظا و گاه معنى، و يا به مدلول عليه به قرائن وبه قولى آنضمير مبهم است و اسم واقع بعد، مفسر آن است، و به هر دو قول آن اسم منصوب است برتميزيت، لفظا اگر مجرد از من باشد، و تقديرا اگر با من ذكر شود اين واژه تركيبىدر تعجب توأم با تفخيم بكار مى‏رود:

عن ابى عبداللَّه "ع" عن آبائه عن علىّ "ع" انهكان اذا خرج من الخلاء قال: الحمدللَّه الذى رزقنى لذته وابقى قوّته فى جسدى واخرج عنّى اذاه، يا لها نعمة ثلاثاً: از امام صادق "ع" از پدرانش "عليهم‏السلام" ازاميرالمؤمنين "ع" كه آن حضرت هرگاه از بيت الخلا بيرون مى‏شد مى‏گفت: سپاس مرخداوندى كه لذت طعام روزى من كرد و نيرويش را در بدنم به جاى گذاشت و آن بخش از آنرا كه مايه آزار من بود از من بيرون راند سپس سه بار مى‏فرمود: شگفتا از ايننعمت "تهذيب شيخ طوسى:29/1"

يا ليتنى كنت معهم : كاش من با آنها بودم منادىدر اين جمله محذوف است، يعنى: يا قوم ليتنى در حديث حضرت رضا "ع" به ريّان بنشبيب آمده كه اى پسر شبيب اگر بخواهى به اندازه ثوابى كه براى ياران امام حسين "ع"بوده نصيب تو گردد هرگاه به ياد آن حضرت افتادى بگو: يا ليتنى كنت معهم فافوزفوزا عظيما "بحار: 103/101"

ياليل

نام بتى بوده است عرب جاهلى را

يام

نام پسر نوح "ع" كه در طوفان غرق شد اورا كنعان نيز گفته‏اند

يانِع

ثمر سيده مؤنث آن يانعة سرخ از هرچيز اميرالمؤمنين "ع" در وصف قرآن: قدحت له من قضبانها النيران المضيئة، وآتتاُكُلَها بكلماته الثمار اليانعة "نهج: خطبه 133"

ياور

يارى دهنده و مددكار ناصِر نصير ولىّظهير

ياوه

سخنان سر در گم و هرزه هذيان هُجر بهاين دو واژه رجوع شود

يا هو : اى او، خدا! از اميرالمؤمنين "ع" نقلشده كه فرمود: يك شب پيش از جنگ بدر خضر را به خواب ديدم، به وى گفتم: مرا چيزىبياموز كه بر دشمن پيروز گردم گفت بگو: يا هو يا من لا هو الاّ هو بامداد اينماجرا را به پيغمبر "ص" باز گفتم فرمود: اسم اعظم را فرا گرفتى "بحار: 222/3"

يأجوج و مأجوج "به همزه و گاه به الف خواندهشود" : دو امّت وسيع كه به گفته اكثر دانشمندان از نسل آدم و حوا و به نقلى از نسلآدمند ولى مادرشان حوا نبوده و گويند آنان به يافث بن نوح منتهى مى‏شوند و زجّاجگفته آنها تيره‏اى از تركند "مجمع البيان"

در دو سوره قرآن؛ كهف و انبياء از اين واژهياد شده و در سوره كهف در داستان ذوالقرنين چنين آمده كه در راه بازگشت ذوالقرنيناز مشرق زمين به گروهى برخورد كه به زبانى نامأنوس سخن مى‏گفتند، آنان به نزدذوالقرنين از تبهكارى قوم يأجوج و مأجوج شكوه نمودند، وى جهت رفع غائله و دفعشرشان از آن گروه به مدد افراد همان گروه و به مصالح آهن و ملاط سرب يا مس ذوب شدهدر تنها راه ورود آن قوم بين دو منتهى اليه دو كوه سدّى بساخت و بدين وسيله شرّيأجوج و مأجوج را از سر آن مردم دفع نمود و به قول ابن عباس در دو جا دو سدّبساخت كه وى از تعبير قرآن حتى اذا بلغ بين السدين استفاده كرده و گفته معنى آيهاين است كه ذوالقرنين بدانجا رسيد كه اكنون "پس از عمل ذوالقرنين" دو سد وجود داردو گفته: صحيح نيست كه سدين را دو سر كوه معنى كنيم كه چنين چيزى خلاف معنى سداست حال اين قوم كجا بوده و سد در كجا واقع است؟ قرآن اشاره‏اى به اين نكرده جزاينكه مى‏گويد: در مسير بازگشت ذوالقرنين از مشرق زمين بوده مرحوم طبرسى گفته: برخىبراينند كه اين سد پشت درياى روم بين دو كوه كه سلسله آنها به درياى اقيانوس منتهىمى‏شود واقع است و بعضى گفته‏اند: كه آن پشت دربند و خزران در منطقه ارمنستان وآذربايجان قرار دارد

ابوالكلام آزاد از محققين مسلمان هندوستان كهذوالقرنين را كورش كبير و مشرق زمين را مكران و بلوچستان مى‏داند محل سد را منطقه ماد و سلسله جبال منتهى به درياى خزر و درياى سياه و ايالت قفقاز پندارد و گويد: كوهستانقفقاز فعلى در اين سلسله كوهها واقع است، در اين سفر كورش به نزديك رودى رسيد و دركنار آن اردو زد، اقوام اين منطقه از دست قومى به نام يأجوج و مأجوج به وى شكوهنمودند وى دستور داد سدى آهنين در محلى كه غارتگران از آن مى‏گذشتند ساختند و بدينوسيله از تاخت و تاز آنان جلوگيرى شد و اگر به نقشه نگاه كنيم آسياى غربى پائيندرياى خزر و درياى سياه بالاى آنست و كوههاى قفقاز نيز بين دو دريا به منزلهديوارى مرتفع است، اين كوهها كه صدها ميل طول دارند مانع بزرگى از رخنه كردن به دوسوى كوهها است، تنها يك تنگه در ميان آنها قرار دارد كه محل عبور اقوام يأجوج ومأجوج بود، كورش با سدّ آهنين آن تنگه را مسدود ساخت

اين راه را امروز تنگه داريال مى‏خوانند ودر ناحيه ولادى كيوكز و تفليس واقع شده، هم اكنون نيز بقاياى ديوار آهنى در ايننواحى وجود دارد و در آن دره از بقاياى آن سد آهنهاى زيادى به چشم مى‏خورد يأجوجو مأجوج همان اقوامى است كه در اروپا آنها را ميگر و در آسيا تتار ناميده‏اند،معلوم شده كه حدود 600 سال پيش از ميلاد يك دسته از آنان در سواحل درياى سياهپراكنده شده و هنگام پائين آمدن از دامنه كوههاى قفقاز آسياى غربى را مورد هجومقرار دادند اين نقطه در آن روز مغولستان ناميده مى‏شد و قبايل كوچ‏نشين آن منغول يا مغول ناميده مى‏شدند، بنابه منابع چينى اصل كلمه منغول منكول يا منچول بودهاست و اين با كلمه عبرى مأجوج بسيار نزديك است "تفصيل اين اجمال به كتابابوالكلام رجوع شود"

هم در سوره كهف و هم در سوره انبياء از شكستناين سدّ و پراكنده شدن قوم يأجوج و مأجوج در روى زمين اشاره شده: فاذا جاء وعدربّى جعله دكّا "كهف: 98"

حتى اذا فتحت يأجوج و مأجوج وهم من كلّ حدبينسلون "انبياء: 96" حال اين مربوط به چه زمانى بوده و هست و چه نوع تحولى نشانمى‏دهد خدا مى‏داند

حذيفة بن اسيد گويد: از پيغمبر "ص" شنيدم مى‏فرمود:ده نشانه پيش از قيامت به وقوع پيوندد، پنج آن در مشرق و پنج آن در مغرب است كه ازآن جمله دابّة الارض و طلوع خورشيد از مغرب و ظهور عيسى بن مريم و يأجوج و مأجوجاست و اينكه عيسى بر آنها پيروز شود و آنان را به دريا غرق كند و حضرت از نشانه‏هاىده‏گانه بيش از اين نفرمود "بحار: 303/6 و قاموس قرآن"

يأس

نوميد گرديدن نوميدى ولا تيأسوا منروح اللَّه انه لا ييأس من روح اللَّه الاّ القوم الكافرون : از نسيم رحمت خدانوميد مگرديد كه جز گروه كافران كسى از رحمت خداوند نااميد نگردد "يوسف: 87"

اميرالمؤمنين "ع": لا تأمننّ على خير هذهالامة عذاب اللَّه، لقوله تعالى: فلا يأمن مكراللَّه الاّ القوم الخاسرون ولاتيأسنّ لشرّ هذه الامة من رَوح اللَّه، لقوله تعالى: انه لا ييأس من روح اللَّهالاّ القوم الكافرون : بر بهترين فرد از اين امت از عذاب خدا ايمن مباش، كهخداوند فرموده: جز گروه زيان‏كاران از مكر خدا ايمن نباشند ، و در باره بدترينفرد از اين امت از رحمت خدا نوميد مباش كه خداوند خود فرموده است: جز قوم كافر كسىاز رحمت خدا نااميد نباشد "نهج: حكمت 377"

مرارة اليأس خير من الطلب الى الناس : تلخىنوميدى به از درخواست حاجت از مردم "نهج:نامه:31"

فى الحديث: من الكبائر اليأس من روح اللَّه : نوميدى از رحمت خدا از گناهان كبيره است "بحار: 229/10"

عنعبدالاعلى ابن اعين، قال: سمعت اباعبداللَّه "ع" يقول: طلب الحوائج الى الناساستلاب للعزّ و مذهبة للحياء، واليأس ممّا فى ايدى الناس عزّ للمؤمن فى دينه،والطمع هو الفقر الحاضر : عرض نياز به مردم موجب زدايش عزت و از ميان رفتن شرم وحيا است، و نوميدى از آنچه در دست مردم است عزّت مسلمان در دينش مى‏باشد، و طمعهمان فقر درونى آدمى است "كافى: 148/2"

عن ابى جعفر "ع": خير المال الثقة باللَّه واليأس عمّا فى ايدى الناس : بهترين ثروت، اعتماد به خدا و نوميدى از آنچه در دستمردم است مى‏باشد "تهذيب:387/6"

يُبس

خشك گرديدن خشكى مقابل ترى

يَبس

گياه خشك خشك شدن پس از ترى

يَبَس

خشك اصلى كه گاهى تر نگرديده باشد وگويند: جاى تر كه خشك شود و منه قوله تعالى: ولقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادىفاضرب لهم طريقا فى البحر يَبَساً : به موسى وحى نموديم كه بندگانم را شب هنگامبيرون ببر و راهى خشك در ميان دريا برايشان پديد آور "طه: 77"

يُبوسة

خشكى ضد رطوبة

يَتامى

جِ يتيم يتيمان انّ الذين يأكلوناموال اليتامى ظلما انّما يأكلون فى بطونهم نارا : كسانى كه اموال يتيمان را بهناروا مى‏خورند، همانا آتشى را به درون خويش در مى‏آورند "نساء: 10"

يُتم

يكتائى و انفراد بى پدرى در انسان وبى مادرى در بهائم در عهدنامه اميرالمؤمنين "ع" به مالك اشتر آمده: و تعهّد اهلاليتم و ذوى الرقّة فى السنّ ممن لا حيلة له "نهج: نامه 53" عن ابى‏جعفر "ع": الجارية اذا بلغت تسع سنين ذهب عنه اليتم و زُوِّجت و اقيمت عليها الحدود "وسائل:43/1"و عنه "ع": الغلام لا يجوز امره فى الشراء و البيع و لا يخرج من اليتم حتى يبلغخمس عشرة سنة او يحتلم او يشعر او ينبت قبل ذلك "وسائل:360/17"

يتيم

انسانى كه در كودكى پدر را از دستداده، يا حيوانى كه مادر را اين چنين از دست داده باشد جمع آن ايتام و يتامى وجمع يتيمه تنها يتامى است گوهر يتيم آنست كه مانند نداشته باشد "مجمع البحرين"و لا تقربوا مال اليتيم الاّ بالتى هى احسن بهمال يتيم نزديك مشويد جز به بهترين وجه "انعام: 152"و آتو اليتامى اموالهم ولا تتبدّلوا الخبيثبالطيّب ولا تأكلوا اموالهم الى اموالكم انّه كان حوبا كبيرا اموال يتيمان را پساز بلوغ به آنها بپردازيد و مال خوب و مرغوب آنها را به مال زبون و نامرغوب خويشبدل مكنيد و مال آنها را به ضميمه مال خود مخوريد كه اين گناهى بس بزرگ است "نساء:2"و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح فانآنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم يتيمان را بيازمائيد كه چون به حد بلوغرسيدند و قابل ازدواج بودند و سفيه نبودند اموالشان را به آنها باز دهيد و به ناحقمال آنها را مخوريد و نيز از ترس اينكه مبادا بزرگ شوند در خوردن مال آنها شتابمداريد و ولىّ يتيم اگر خود متمول بود به كلى از مصرف مال يتيم خوددارى كند و اگردرويش بود مى‏تواند "در ازاء نگهدارى و نگهبانى" به اندازه متعارف از مال يتيم بخوردو هنگامى كه مالشان را مسترد مى‏داريد بر آن گواه بگيريد "نساء: 6"

خوردن مال يتيم از گناهان كبيره است چنانكهفرمود: انّ الذين يأكلون اموال اليتامى ظلما انّما يأكلون فى بطونهم نارا وسيصلون سعيرا "نساء:10"

از امام سجّاد "ع" روايت است كه خداوند بدينجهت پيغمبرش را يتيم كرد كه حقى از مخلوقى به گردن او نباشد "بحار: 141/16"

از حضرت رسول اكرم "ص" نقل شده كه چون يتيمبگريد عرش به لرزه درآيد و پروردگار تبارك و تعالى بفرمايد: چه كسى بنده مرا كه دركودكى پدر و مادرش را از او گرفته‏ام گريانيد؟ به عزت و جلالم هر كه وى را آرامسازد بهشت برايش واجب كنم امام صادق "ع" فرمود: هنگامى كه آيه انّ الذين يأكلوناموال اليتامى نازل شد هر كسى كه يتيم در خانه داشت از ترس اينكه مباداندانسته مالش را مصرف كند از خانه بيرون كرد ماجرا به سمع پيغمبر"ص" رسيد ومسلمانان مسئله را به حضور آن حضرت مطرح نمودند، در اين حال اين آيه فرود آمد: يسئلونكعن اليتامى قل اصلاح لهم كه به نزول اين آيه غائله برطرف گشت

امام صادق "ع" در توضيح اين آيه فرمود: اشكالىندارد كه اغذيه خود را با اغذيه يتيم مخلوط سازيد چه غذاى خردسال در حدود غذاىبزرگ‏سال است ولى پوشاك و غيره را جدا كنيد

از حضرت رسول "ص" رسيده كه هر آنكس هزينهيتيمى را به عهده گيرد تا گاهى كه به بى‏نيازى رسد خداوند بهشت را برايش واجبگرداند چنانكه براى خورنده مال يتيم دوزخ واجب كرده است و فرمود: بدترين خوردنىخوردن مال يتيم است كه به ناحق بود امام صادق "ع" فرمود: خوردن مال يتيمان علاوهبر عقوبت اخروى در اين دنيا اثرش در نسل آدمى بجا خواهد ماند

على بن مغيره گويد: به حضرت صادق"ع" عرض كردم:دختر برادرى دارم كه يتيم است و گاه چيزى براى او به هديه مى‏آورند، من از آن مى‏خورمو سپس غذائى از مال خودم به وى مى‏دهم و مى‏گويم خداوندا اين به جاى آن فرمود: اشكالىندارد

شخصى به امام صادق "ع" عرض كرد: يكى ازدوستان به خانه ايتامى مهمان مى‏باشد و ما به ديدن او مى‏رويم، از فرش و ظروف خانهاستفاده مى‏كنيم و خدمتكارشان به ما خدمت مى‏كند و بسا از غذاى آنها نيز مصرف مى‏كنيم،نظر شما در اين باره چيست؟ فرمود: اگر رفتن شما به خانه آنها سودى داشته باشداشكالى ندارد و اگر زيان داشته باشد نه، و خداوند مى‏فرمايد: و ان تخالطوهمفاخوانكم فى الدين : اگر به نزد آنان آمد و شد نمائيد آنها برادران دينىشمايند و خداوند خود مى‏داند چه كسى زيان رسان و چه كسى سود رسان است

از امام باقر "ع" روايت شده كه چهار صفت استكه اگر در وجود هر يك از اهل ايمان بود خداوند وى را به اعلى عليين در غرفه‏هاىفوقانى به جايگاه شرف تمام شرف جاى دهد: كسى كه يتيمى را پناه دهد و به ديده پدرىبه وى بنگرد، و كسى كه به ناتوانى رحم كند و وى را يارى دهد و مشكلاتش را حل سازد،و كسى كه هزينه پدر و مادر خويش را به عهده گيرد و به آنها نيكى كند و آنان رااندوهگين نسازد، و كسى كه به بنده خود تندى و خشونت ننمايد و كارى را كه از عهده‏اشنيايد بر او تحميل نكند "بحار: 2/75 و 269/79 و 74"

از حضرت رسول "ص" روايت شده كه محبوب‏ترينخانه‏ها نزد خداوند آن خانه است كه يتيمى در آن نوازش شود در حديث ديگر فرمود: منو آنكس كه يتيمى را سرپرستى كند در بهشت اين چنين به كنار يكديگر خواهيم بود، وحضرت در آن حال دو انگشت سبابه و وسطاى خويش را به هم جفت نمود و فرمود: سوگند بهآنكه جانم به دست او است هر آن مسلمان كه امور يتيمى را به عهده گيرد و سرپرستى اورا به درستى انجام دهد و دست نوازش به سرش نهد خداوند به شمار موهاى سر آن يتيمدرجه براى آن شخص بالا برد و به شمار موهاى او حسنه در نامه عملش ثبت كند و بهشمار آن موها گناه از او محو سازد "كنزالعمال: 174/3"

يثرب

نام قديم مدينه منوره به نام نخستيناقامت كننده در آن: يثرب بن قانيه از نژاد سام بن نوح ناميده‏اند اما در اينكهاين نام، نام شهر مدينه بوده يا ناحيه‏اى از مدينه بدين نام موسوم بوده يا منطقهرا يثرب مى‏گفته‏اند كه مدينه جزء آن بوده اختلاف است و اذ قالت طائفة منهم يااهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا : آنگاه كه گروهى از منافقان مى‏گفتند: اى اهل يثربدگر ماندن شما در اينجا بى فايده است برگرديد "احزاب: 13" اين آيه مربوط به جنگخندق است كه منافقان مسلمانان را از شوكت مشركان بيم مى‏دادند

يحمور

گورخر ج: يحامير

/ 813