بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
خَيَّالَة: اسب سواران (نقيض رجاله). رَجُلٌ خائِل و اَخائِل و خالٍ - خالَة، ج: مرد متكبر. اَخْيَل - خِيْل، ج: مرغى است بدفال و شوم، كبر و بزرگ منشى. رَجُلٌ اَخْيَل و مَخيل و مَخْيُول - خَيْلاء مؤنث: مرد خال دار. خُيَلاء و خِيَلاء و مَخيلَة: كبر و بزرگ منشى. سَحابةٌ مَخيلَة و مَخيل و مُخيلَة و مُخْتالَة: ابرى كه بارنده پندارند. بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ تَخَيَّلَ و اِخْتالَ (ح): بد بنده ايست آنكه گمان كند بهتر از ديگرانست و تكبر نمايد. كَلامٌ مُخيل: سخن مشتبه و مبهم. اَرضٌ مُتَخَيَّلَة و مُتَخايَلَة: زمينى كه گياه آن رشد كند و گل آورد. تَخَيُّلى: تصورى. مُخيل: حيرت انگيز. مُخَيَّلَة: قوه تصورات. مُخْتال: خودخواه، خودپسند، خودبين. (خامَ) عَنْهُ خَيْماً و خَيَماناً و خُيُوماً و خَيْمُومَةً و خِياماً، ض: ترسيد و مكر و حيله نمود پس رجوع كرد بر آن، خائِم، ص. خَيَّمَ: خيمه افراشت. خَيَّمَ عَلَيْهِ: پرده نادانى و جهالت او را فرا گرفت. اَخَذَ خِيْمَةً: استمزاج كرد. خامَ رِجْلَهُ: برداشت پا را. خامَ الْقَوْمُ فِى الْقِتالِ: گروه در نبرد به خوبى غلبه نيافتند. اَخامَ الْخِيْمَةَ و اَخْيَمَها: خيمه ساخت. اَخامَ اِخامَةً و اَخْيَمَ اِخْياماً: ايستاد اسب بر سه پاى و نوك سم چهارم را سبك بر زمين نهاد. خَيَّمَ الشَّىْ ءَ: پوشيد آن را به چيزى. خَيَّمُوا: داخل شدند به خيمه. خَيَّمُوا بِالْمَكانِ: اقامت گرفتند در جاى. تَخَيَّمَ هُنا: خيمه زد آنجا.