فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مَكانٌ مَصيف و مَصيُوف، اَرضٌ مَصيفَة و مَصيُوفَة: زمين و جاى تابستانى، بارانى تابستانى رسيده.
ناقَةٌ مَصيف و مَصيفَة: ماده شتر بچه دار.
رَجُلٌ مِصياف: مردى كه ازدواج نپذيرد.
اَرضٌ مِصياف - مَصاييف، ج: زمين باران تابستانى رسيده.
ناقَةٌ مَصيف و مَصيفَة: ماده شتر بچه دار.
مَصيف و مُتَصَيِّف و مُصطاف: جاى تابستانى، ييلاق.
(صيق) - صيقان، ج: گنجشك، عرق و خوى و بوى بد چهارپايان، چيز سرخ است داخل درخت خرما، گرد و غبار بالا رفته، بسيارى و كثافت، غبار، بانگ و فرياد.
صائِق: چسبنده.
(صاكَ) بِهِ الطّيبُ صيكاً،ض:بوى خوش گرفت جامه در بدن.
(صالَ) عَلَيْهِ صَيْلاً، ض: حمله كرد بر او.
صيلَ لَهُ كَذا: براى او اينچنين تقدير شده.
(صِيَّم): سخت استوار، گرد اندام.
(صين): معرب چين كشور معروف.
اُطلبُوا العِلمِ وَلَوبِالصين(حديث):علم بياموزيد اگرچه در چين باشد.
صَوانى - صينِيَّه واحد: ظروف چينى.
(صينِىّ): اهل و ظروف چين.
صينِيَّة - صَوانى، ج: سينى، سوزن در راه آهن.