بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مُعايَنَة و عِيان: برادر پدر و مادرى، ديدن به چشم. سِقاءٌ مُتَعَيِّن (مبنيّاً للفاعل): مشك كه از آن آب چكد يا مشك نو. مُعْتان: آب و گاه منزل جوينده قوم، رائد قوم. (عاهَ) الْمالُ عَيْهاً، ض: آفت رسيده شد به مال. عائِهَة: فرياد و خروش. عاهَة: آفت. اَرضٌ مَعْيُوهَة: زمين پرآفت. (عَىَّ) بِالْاَمْرِ عِيّاً و عَياءً، ف: درماند در كار يا به مراد خود راه نيافت و مطابقت و استواريش را نتوانست. عَىَّ: عاجز و ناتوان شد. عَىَّ الْمَرَض: بيمار شد. عَىَّ فِى الْكَلامِ: لكنت پيدا كرد. عَيِىَ فى مَنْطِقِهِ: بسته شد بر وى سخن و بيان كردن نتوانست. عَيَيْتُهُ: نتوانستم آن را و درماندم از آن. اَعْيَى الْماشى اِعايَةً: مانده شد چهارپا. اَعْيَى السَّيْرُ الْبَعيرَ: مانده گردانيد راه شتر را (لازم و متعدى). اَعْياهُ الدَّاءُ: مانده كرد او را بيمارى و عاجز نمود، شفا نيافت از بيمارى. اَعْيا: سست و ضعيف شد، خسته كرد. اَعْيا عَلَيْهِ الْاَمْرُ: دشوار شد كار بر او. عَيَّا تَعْيِيَةً و عايا مُعاياةً: سخن دشوار آورد. عايا صاحِبَهُ: سخنى به رفيق خود گفت كه مفهوم او نشد.