بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
عَطْفُ الْبَيان: (در علم نحو) بدل، حالت بدل. غَنِىٌّ عَنِ الْبَيانِ: بى نياز از اثبات. اِسْتَبانَ: پيدا و آشكار گرديد، آشكار كرد. تَبايَنا: جدا شدند از همديگر. بَيْن: جدائى، پيوستگى، دورى، فضيلت و فزونى، ميان، وسط. غُرابُ الْبَيْن: زاغ پيسه يا منقار و پا سرخ. بِيْن - بُيُون، ج: حد فاصله بين دو زمين، كناره، ارتفاع زمينى كه با ريگ و گل و سنگ درآميخته باشد، مسافت مقدار ديدن چشم. وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرعاً (آيه): ميان آندو باغ كِشتَنى قرار داديم. بائِن: كسى كه از چپ درآيد به دوشيدن شتر، (و معلى آن است كه از راست آيد)، كمان نرم كه زه آن دور باشد. اِمْرَاَةٌ بائِن: زنى است كه به طلاق از شوهر جدا گرديده باشد. بائِنَة - بَوائِن، ج: كمان نرم كه زه آن دور باشد، چاه فراخ و گود. تَطْليقَةٌ بائِنَة: طلاقى كه رجوع در آن نباشد. بَيان: فصاحت و بلاغت. اَبْيَن: فصيحتر. بَيُون: چاه فراخ و گود. بَيِّن - اَبْيِناء و بُيَناء، ج: پيدا و آشكار، مرد فصيح. بَيِّنَة - بَيِّنات، ج: حجت و دليل واضح. بَيْتان و تَبْيان: پيدا و آشكار كردن، تِبيان. بَيانات: معلومات، اطلاعات. بَيانى: توضيحى.