فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مَيْعَةُ الْفَرَس: اول راه رفتن و رفتار اسب.

مَيْعَة: سيلان، روانى، عطرى است خوش بوى يا صمغ درختى است يا درختى است شبيه سيب ميوه اش سفيد و بزرگتر از گردو است و هسته آن را ميعه سائِلَة گويند و پوستش را ميعه يابِسَة نامند، شادمانى، اول روز.

مَيْع، مَيْعَة، مَياعَة: آبگونه به شكل آب.

مَيْعَةُ الصِّبا: ابتداى كودكى.

مَيْعَةُ الشَّباب: اول جوانى.

ماعَ: پراكنده و منتشر شد.

مائِع: روان، احمق، سبك، آبكى، گِل و شل.

مائِعَة - مؤنث: موى پيشانى اسب كه آويزان و دراز باشد.

(مالَ) اِلَيْهِ مَيْلاً و تَمْيالاً و مَيَلاناً و مَيْلُولَةً و مَمالاً و مَميلاً، ض: برگرديد به سوى او خميد.

مالَ اِلَى الشَّىْ ءِ اَوالشَّخْصِ: ميل كرد به سوى آن و دوست داشت آن را.

مالَ: سرازير شد.

مالَ اِلى: تمايل داشت، يارى كرد.

مالَ اِلَى الْمَكانِ: راهش را كج كرد.

مالَ عَنْ: منحرف شد، برگشت، منصرف شد، تغيير فكر داد.

مالَ عَلَى الْحائِطِ: به ديوار تكيه داد.

مالَ عَلَى الرَّجُلِ: مخالفت و ناسازگارى كرد به آن مرد تكيه داد.

مالَ عَنِ الطَّريقِ: دور شد از راه.

مالَ الْحائِطُ: كج شد ديوار.

مالَ الْحاكِمُ فى حُكْمِهِ: جور و ظلم كرد حاكم در حُكمِ خود.

مالَ عَلَيْهِمُ الدَّهْرُ: رسيد ايشان را سختى روزگار.

مالَ بِفُلانٍ: غلبه كرد به او.

مالَ الشَّىْ ءَ: كج گردانيد آن را.

مالَتِ الشَّمْسُ مُيُولاً: خورشيد به غروب مائل شد.

يُقال فُلانٌ لاتَميلُ عَلَيْهِ الْمِربَعَةُ: او تواناتر و قوى تر است از مربعه (مربعه آلتى است كه با آن بار بردارند و بر پشت چهارپايان نهند).

مَيِلَ مَيَلاً، ف: كج گرديد خِلقةً، اميل، ص (گاه هم در بناء استعمال شود).

مَيَّلَ، اَمالَ: كج و خم كرد، شيب داد.

مَيَّلَ، اَمالَ عَنْ: بيزار كرد، بى ميل كرد.

مَيَّلَ، اَمالَ الْوِعاءَ: ظرف را كج و يك وَر كرد.

اَمالَ الشَّىْ ءَ: برگردانيد آن را، يُقال اَمالَهُ اِلَيْهِ.

اَمالَ يَدَهُ بِالْفَرَسِ: عنان اسب را سُست گردانيد و به سر خود گذارد.

اَمالَتِ الْمَراَةُ: كنار برد زن پوشش روى را.

اَمالَ الْقارى: استعمال اِماله كرد در قرائت.

اِمالَة: گياه شيرين چرانيدن شتر را.

مَيَّلَ الشَّىْ ءَ: برگردانيد آن را و خمانيد.

مَيَّلَ فِى الْاَمْرِ: شكايت كرد در كار.

مَيَّلَ بَيْنَ الْاَمْرَيْنِ: متردد بود و رفت و آمد كرد ميان دو چيز.

مايَلَهُ مُمايَلَةً: يارى كردند يكديگر را، غارت آوردن به هم يُقال مايَلَنَا الْمَلِكُ فَما يَلْناهُ: پادشاه ما را يارى كرد و ما نيز او را يارى كرديم.

تَمَيَّلَ فى مَشْيِهِ و تَمايَلَ: با تبختر و تكبر رفت.

يُقال بَيْنَ الْقَوْمِ تَمايُلٌ: بين آنان جنگ است.

تَمايَلَ الْجُلُّ عَنِ الْفَرَسِ: كج گرديد جل از پشت اسب.

تَمايَلَ، تَمَيَّلَ: از اين طرف به آن طرف حركت كرد، تلوتلو خورد و روى پا بند نمى شد.

اِسْتَمالَ: سرازير و مائل كرد.

اِسْتَمالَ اِلى: از اين سوى به آن سوى كج كرد.

اِسْتَمالَ: مجذوب كرد.

اِسْتَمالَ قَلْبَهُ: دلش را ربود.

اِسْتَمالَ: مائل شد، (يُقال مَيَّلَهُ فَاسْتَمالَ).

اِسْتَمالَ ما فِى الْوِعاءِ: گرفت آنچه در ظرف بود.

/ 5263