فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ثَوْبٌ مُنَيَّر: جامه بافته با دو پود.

نِيْرَةُ الْاَسْنان: لثه دندانها.

)نَيْرَبَ( الرَّجُلُ: سخن چينى و نمامى كرد )در نرب مذكور گرديد(.

)نَيْرَج(: )در نرج مذكور شد(.

)نَيْرُوز(: روز اول سال خورشيدى عيد مشهور نوروز.

)نَيْزَك( نَيازِك، ج: نيزه كوتاه، شعله هاى دراز شبيه نيزه كه شب در آسمان ديده مى شود و از جائى برمى خيزد و به جائى ديگر فرو مى نشيند.

)نَيْسان(: آوريل ماه چهارم.

نَيْسان: نام يكى از ماههاى فرس قديم كه آب باران در آن ماه خواص بسيار دارد مطابق اخبار وارده.

)نَيْسَب(: در نسب مذكور شده.

)نَيْزَك(: تير شهاب.

نَيْزَك - نَيازِك، ج: نيزه كوتاه.

)نَيْشان(: نشان.

)نَيْص(: خارپشت، حركت سُست و ضعيف.

نَيْص: جوجه تيغى بزرگ.

)ناضَ( الْعِرقُ نَيْضاً، ض: لرزيد و جنبيد رگ.

)ناطَ( نَيْطاً و اِنْتاطاً: دور شد.

نَيْط: مرگ يا مُردن يا نهايت زمان سختى.

)ناعَ( نَيْعاً، ض: خميد، نائِع، ص.

نَوائِع: خميده.

)ناكَ( الْمَراَةَ نَيْكاً، ض: جماع كرد او را، نائِك، ص.

تَنايَكُوا: خواب آلود شدند، غالب شد ايشان را خواب.

تَنايَكَ الْاَجْفانِ: فرونشست پلكها بر همديگر.

نَيَّاك: بسيار جماع كننده.

نيكَل: نيكل فلز.

نيكُوتين: توتون.

)نالَ( الْمَطْلُوبَ نَيْلاً و نالاً و نالَةً، ف ض: رسيد او را و يافت نائِل، ص والْمَطْلُوبُ مَنيلٌ والْاَمْرُ نِلْ و نَلْ.

لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْ ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ اَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ )آيه(: خداوند شما را امتحان مى كند به شكارى كه دستها و نيزه هاتان به آن مى رسد.

نَيْل، نَوال: ادراك، حصول.

نالَ مَطْلُوبَهُ: به دست آورد، پيدا كرد.

نالَ: يافت، نائل شد، سود برد.

نالَ مِنْهُ: در او اثر كرد.

نالَ رِضاهُ: رضايتش را به دست آورد.

نالَ خُظْوَةً لَدَيْهِ: نزد او گرامى شد.

نالَ مِنْ عِرضِهِ: بد گفت، دشنام داد.

نالَهُ كَذا: دريافت، تحصيل كرد.

نالَ، اَنالَ: رسانيد، داد، بخشيد.

نالَ مِنْ فُلانٍ: دشنام داد او را.

اَنَلْتُهُ اِيَّاهُ: دادم من او را از آن چيز.

نَيْل و نَيْلَة: عطيه و دهش.

يُقال ما اَصابَ مِنْهُ نَيْلاً و نَيْلَةً و لانُولَةً: نرسيد از او عطائى.

نيل: ابر، نام رودخانه معروف مصر كه هر سال دو بار طغيان دارد، گياهى است كه به عصاره آن رنگ كنند.

نِيْل: رنگ پرطاوسى، آبى سير.

عَرائِسُ النِّيْل: نيلوفر آبى.

نالَ الرَّحيلُ: نزديك شد كاروان.

اَما نالَ لَهُمْ اَنْ يَفْقَهُوا: هنوز وقت آن نشده كه بدانند.

نائِل: برنده.

مَنال: به دست آورى، حصول.

بَعيد اَو صَعْبُ الْمَنال: نايافتنى، به دست نيامدنى.

قَريب او سَهْلُ الْمَنال: به دست آمدنى.

اِسْتَنالَهُ اِسْتِنالَةً: از او خواهش بخشش و عطائى كرد.

اَنالَ فُلاناً الشَّىْ ءَ و لِفُلانٍ: چنان گردانيد او را كه بدان برسد.

نالَةُ الدَّار: فضا و وسعت ميان سراى.

نائِلَة: نام بُتى.

/ 5263