بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ثَوْبٌ مُنَيَّر: جامه بافته با دو پود. نِيْرَةُ الْاَسْنان: لثه دندانها. )نَيْرَبَ( الرَّجُلُ: سخن چينى و نمامى كرد )در نرب مذكور گرديد(. )نَيْرَج(: )در نرج مذكور شد(. )نَيْرُوز(: روز اول سال خورشيدى عيد مشهور نوروز. )نَيْزَك( نَيازِك، ج: نيزه كوتاه، شعله هاى دراز شبيه نيزه كه شب در آسمان ديده مى شود و از جائى برمى خيزد و به جائى ديگر فرو مى نشيند. )نَيْسان(: آوريل ماه چهارم. نَيْسان: نام يكى از ماههاى فرس قديم كه آب باران در آن ماه خواص بسيار دارد مطابق اخبار وارده. )نَيْسَب(: در نسب مذكور شده. )نَيْزَك(: تير شهاب. نَيْزَك - نَيازِك، ج: نيزه كوتاه. )نَيْشان(: نشان. )نَيْص(: خارپشت، حركت سُست و ضعيف. نَيْص: جوجه تيغى بزرگ. )ناضَ( الْعِرقُ نَيْضاً، ض: لرزيد و جنبيد رگ. )ناطَ( نَيْطاً و اِنْتاطاً: دور شد. نَيْط: مرگ يا مُردن يا نهايت زمان سختى. )ناعَ( نَيْعاً، ض: خميد، نائِع، ص. نَوائِع: خميده. )ناكَ( الْمَراَةَ نَيْكاً، ض: جماع كرد او را، نائِك، ص. تَنايَكُوا: خواب آلود شدند، غالب شد ايشان را خواب. تَنايَكَ الْاَجْفانِ: فرونشست پلكها بر همديگر. نَيَّاك: بسيار جماع كننده. نيكَل: نيكل فلز. نيكُوتين: توتون. )نالَ( الْمَطْلُوبَ نَيْلاً و نالاً و نالَةً، ف ض: رسيد او را و يافت نائِل، ص والْمَطْلُوبُ مَنيلٌ والْاَمْرُ نِلْ و نَلْ. لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْ ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ اَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ )آيه(: خداوند شما را امتحان مى كند به شكارى كه دستها و نيزه هاتان به آن مى رسد. نَيْل، نَوال: ادراك، حصول. نالَ مَطْلُوبَهُ: به دست آورد، پيدا كرد. نالَ: يافت، نائل شد، سود برد. نالَ مِنْهُ: در او اثر كرد. نالَ رِضاهُ: رضايتش را به دست آورد. نالَ خُظْوَةً لَدَيْهِ: نزد او گرامى شد. نالَ مِنْ عِرضِهِ: بد گفت، دشنام داد. نالَهُ كَذا: دريافت، تحصيل كرد. نالَ، اَنالَ: رسانيد، داد، بخشيد. نالَ مِنْ فُلانٍ: دشنام داد او را. اَنَلْتُهُ اِيَّاهُ: دادم من او را از آن چيز. نَيْل و نَيْلَة: عطيه و دهش. يُقال ما اَصابَ مِنْهُ نَيْلاً و نَيْلَةً و لانُولَةً: نرسيد از او عطائى. نيل: ابر، نام رودخانه معروف مصر كه هر سال دو بار طغيان دارد، گياهى است كه به عصاره آن رنگ كنند. نِيْل: رنگ پرطاوسى، آبى سير. عَرائِسُ النِّيْل: نيلوفر آبى. نالَ الرَّحيلُ: نزديك شد كاروان. اَما نالَ لَهُمْ اَنْ يَفْقَهُوا: هنوز وقت آن نشده كه بدانند. نائِل: برنده. مَنال: به دست آورى، حصول. بَعيد اَو صَعْبُ الْمَنال: نايافتنى، به دست نيامدنى. قَريب او سَهْلُ الْمَنال: به دست آمدنى. اِسْتَنالَهُ اِسْتِنالَةً: از او خواهش بخشش و عطائى كرد. اَنالَ فُلاناً الشَّىْ ءَ و لِفُلانٍ: چنان گردانيد او را كه بدان برسد. نالَةُ الدَّار: فضا و وسعت ميان سراى. نائِلَة: نام بُتى.