فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وَهِنَتْ قُواهُ: سُست و ناتوان شد.

وَهَنَ الرَّجُلُ و اَوْهَنَ: در نيمه شب درآمد.

ايهان: سُست كردن.

وَهَّنَ: سُست گردانيد.

فَما وَهَنُوا لِما اصابَهُمْ فى سَبيلِ اللَّهِ )آيه(: در مقابل بلائى كه در راه خدا رسيد روحيه خود را نباختند و سُست نشدند.

تَوَهَّنَ: سُست شد.

وَهْن: سُستى، مرد كوتاه درشت اندام، مقدار نيمه شب، يا ساعتى بعد از آن، شتر انبوه.

لاتَهِن: ضعف ناپذير.

وَهَن: سُستى، ضعف.

اَوْهَن: سُست تر.

وَهين: آنكه با اجير هنگام كار مى باشد تا او را برانگيزاند به كار و در اصطلاح امروز سركارگر.

واهِن - واهِنَة مؤنث - وُهْن، ج: مرد سُست.

)و فى حَديث عَلىّ )ع( وَلا واهِناً فى عَزْمٍ اَى ضَعيفاً فى رَأىٍ: سُستى نكنيد در اراده خود.

واهِنَة: استخوان كوتاه پهلو، مُهره گردن، استخوان بازو، استخوان سخت پهلوى اسب متصل به سينه، بادى كه در وقت پيرى به دست و پا عرض شود، زن سُست.

وَهْنانَة: زنى كه در او اندكى سُستى باشد وقت برخاستن و رفتن.

مَوْهِن: مقدار نيم شب يا ساعتى پس از آن.

مُوهِن: سُست كننده، خواركننده.

مَوْهُون - مَوْهُونَة مؤنث: مرد سُست.

)وَهْوَهَ( فى صَوْتِهِ وَهْوَهَةً: برگردانيد صدا را، در گلو از اندوه يا از ترس، شيون كرد، فرياد كشيد، نعره زد.

وَهْوَهَ الْاَسَدُ و تَوَهْوَهَ: غريد شير، وَهْواه، ص.

وَهْوَهَ الْاَتانُ: مايل شد ماده خر به نر.

وَهّ: اندوه.

فَرَسٌ وَهْوَه و وَهْواه: اسب شادمان تيزرو.

وَهْوَهَة: آواز گلوى اسب كه بعد صهيل آيد، برگردانيدن سگ آواز را در گلو از ترس، بانگ كردن خر نر نزد ماده خر از شفقت، به اندوه و ناله بانگ كردن زن، غريدن شير، فرياد مرد از ترس.

مُوَهْوِهَة: زنى كه از پُرى گوشت لرزد.

)وَهَى( الثَّوْبُ وَهْياً، م ف: كهنه و شكافته شد جامه.

وَهَىَ الشَّىْ ءُ: بند آن سُست و ضعيف و فروهشته شد.

وَهَىَ الْحائِطُ: نزديك گرديد ديوار ساقط گردد.

وَهَىَ الرَّجُلُ: احمق گرديد.

وَهَىَ السَّحابُ: ريخته شد ابر، سخت پاره پاره شد ابر.

وَهى، وَهِىَ: ناتوان شد، ضعيف شد.

اَوْهى: سُست تر و ضعيف تر كرد.

اَوْهى فُلاناً: شكست و سُست گردانيد آن را.

ضَرَبَهُ فَاَوْهى يَدَهُ: زد او را پس دست او شكست يا قريب به شكستگى رسانيد.

ايهاء: شكستن، دريده گردانيدن.

وَهْى - وُهِىّ و اَوْهِيَة، ج: شكافت چيزى، دريدگى آن.

وَهْيَة: كشيدگى پوست و غير آن.

وَهِيَّة: مرواريد، شتر نر گُشنى ضخيم فربه.

واهى - واهُون و وُهاة، ج واهِيَة مؤنث: سُست و فروهشته و دريده.

واهٍ: سُست، پوچ، بى دوام، جزئى، سبك، ناچيز، شُل و وِل.

سَبَبٌ واهٍ: علت جزئى.

عُذْرٌ واهٍ: عذر بدتر از گناه.

اَلْمُؤْمِنٌ واهٍ راقِعٌ اَى مُذْنِبٌ تائِبٌ )حديث(: مؤمن گناه كه كند توبه مى كند.

واهٍ، واهاً، واهاً لَهُ و بِهِ: چقدر حيرت انگيز است.

/ 5263