خطبه 197-منع از دشنام شاميان - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 197-منع از دشنام شاميان

از سخنان على (ع) به هنگامى كه روزهاى جنگ صفين شنيد كه گروهى از يارانش شاميان را دشنام مى دهند

[اين خطبه را نصر بن مزاحم در كتاب صفين و ابوحنيفه دينورى در اخبار الطوال، ص 205، ترجمه ى اين بنده، نشر نى، تهران، 1366 ش آورده اند. براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه و اسانيده، ج 3، ص 102، مراجعه فرماييد. م.
]

اين خطبه با عبارت «انى اكره لكم ان تكونوا سبابين» (بدرستى كه براى شما خوش نمى دارم كه دشنام دهندگان باشيد) شروع مى شود.

ابن ابى الحديد پس از توضيح درباره لغت «سب» و تفاوت آن با لعن و اينكه على عليه السلام از دشنام دادن و بدزبانى ناراحت بوده است بحث زير را ايراد كرده است كه هر چند جنبه تاريخى ندارد ولى ترجمه آن براى خوانندگان سودبخش است.

مى گويم: اين موضوع آن چنان نيست كه برخى از حشويه پنداشته و گفته اند لعن هيچ كس كه بر او مسلمان بگويند جايز نيست

[براى اطلاع به بحث غزالى در كيمياى سعادت ذيل آفت ششم زبان ص 478 و محجه البيضاء فيض (ره)، ج 5، ص 219، مراجعه فرماييد كه پاسخ غزالى داده شده است. م. و بر هر كس كه كسى را لعنت مى كند خرده مى گيرند حتى برخى از ايشان در آن باره چنان تند روى كرده اند كه مى گويند كافر و ابليس را هم لعنت نمى كنم زيرا حق تعالى روز قيامت به هيچ كس نمى گويد چرا لعن نكردى بلكه مى فرمايد چرا لعنت كردى.
]

اين انديشه مخالف با نص كتاب خداوند است كه خدا فرموده است «خداوند كافران را لعنت فرموده و براى آنان آتش دوزخ مهيا كرده است»

[سوره احزاب، آيه 64.
]

همچنين خداوند متعال در مورد كافران فرموده است «آنان را خداوند لعنت مى كند و لعنت كنندگان نيز ايشان را لعنت مى كنند»

[سوره بقره، بخشى از آيه 159. و خداوند متعال درباره ابليس مى فرمايد «همانا لعنت من تا روز دين بر تو خواهد بود» ]

[سوره ص، آيه 78. نيز فرموده است «آنان لعنت شدگان اند هر كجا كه درآيند» ]

[سوره احزاب، بخشى از آيه 61. و در قرآن مجيد از اين نمونه ها بسيار است. وانگهى چگونه ممكن است مسلمان منكر تبرى شود آن هم از كسانى كه تبرى از ايشان واجب است؟ مگر اين قوم اين سخن خداوند متعال را نشنيده اند كه فرموده است «همانا براى شما در ابراهيم و كسانى كه همراه او بودند سرمشقى است كه آنان به قوم خود گفتند ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم، ما به شما كفر مى ورزيم و ميان ما و شما براى هميشه كينه و دشمنى آشكار است». ]

[سوره ممتحنه، آيه 4. بديهى است در مورد كسى كه حالش مشتبه است بايد دقت كرد، اگر مرتكب گناهى كبيره شده باشد به آن وسيله مستحق لعن و بيزارى جستن است و هيچ اشكالى براى كسى كه چنان شخصى را لعنت كند و از او بيزارى جويد نيست. و اگر مرتكب گناه كبيره نشده باشد لعن كردن و تبرى جستن از او جايز نيست.
]

و از آياتى كه دلالت بر آن دارد كه كسى كه نام مسلمانى بر اوست اگر مرتكب گناه كبيره شود لعنت او جايز و گاهى واجب است گفتار خداوند متعال در داستان «لعان» است كه مى فرمايد «گواهى يكى از ايشان چهار مرتبه سوگند به خداوند است كه او از راستگويان است و مرتبه پنجم بگويد لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد»

[سوره نور، آيه 6. خداوند متعال درباره كسى كه به ناحق به ديگران تهمت زند مى فرمايد «كسانى كه بر زنان با ايمان و غافل و پاكدامن تهمت زنند در دنيا و آخرت لعنت شده اند و براى آنان عذابى بزرگ است» ]

[سوره نور، آيه 22. دو آيه فوق درباره مسلمانان مكلف است و آيات پيش از آن دو در مورد كافران و منافقان است. به همين سبب بود كه اميرالمومنين عليه السلام، معاويه و گروهى از ياران او را در قنوت نماز و پس از نماز لعن و نفرين مى كرد.
]

حال اگر بگويى: بنابراين، آن سبى كه على عليه السلام از آن نهى فرموده چيست؟ مى گويم: آنان نسبت به پدر و مادر ناسزا مى گفتند و گاه در نسب آنان طعنه مى زدند و گاه آنان را به پستى نسبت مى دادند يا به ترس و بخل متهم مى ساختند و انواع هجوهاى ديگر كه شاعران آنها را بكار مى برند و اسلوب آن معلوم است. اميرالمومنين عليه السلام آنان را از آن كار نهى كرده و فرموده است «دوست نمى دارم كه شما اين گونه دشنام دهيد، بلكه بهتر آن است كه اعمال واقعى و احوال حقيقى ايشان را بگوييد» و سپس فرموده است «به جاى اينكه آنان را دشنام دهيد بگوييد: بار خدايا خونهاى ما و خونهاى ايشان را حفظ فرماى».

[ابن ابى الحديد سپس مبحثى كلامى كوتاه درباره نيايش آورده است كه خارج از بحث ماست. م.
]

/ 314