آثار فردى و اجتماعى ايمان
أيت الله مجتبى تهرانى آثار فردى و اجتماعى ايمان
ايمان آثار فردى و درونى، و اجتماعى و برونى بسيارى دارد كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مىكنيم: آثار فردى ايمان
1. لذت معنوى و انبساط روحى: ايمان در وجود انسان، لذتى وصف ناپذير ايجاد مىكند البته هر مرتبه از ايمان با چنين لذتى همراه نيست. لذات انسان در عالم دنيا دو دسته است: الف: لذاتى كه اعضا و جوارح ظاهرى از ارتباط با عالم ماده كسب مىكنند. چشم از ديدن زيباييها، گوش از شنيدن صداى خوش و شامه از رايحه دل انگيز لذت مىبرد. ب: لذاتى كه مادى نيستند و ابزار و آلاتشان نيز اعضاى محسوس نيست. مانند لذت شهرت و مقام، احساس موفقيت و در بعد انسانى خدمت به همنوع. گاه دلبستگى به خدا و رسول (ص) و اولياى الهى به مرتبهاى مىرسد كه در انسان لذت شعف انگيز و ويژهاى پديد مىآورد. اين لذت با لذتهاى بالا متفاوت است. ميان لذتهاى مادى و معنوى از دو جهت اختلاف است: 1. لذات معنوى قوىتر و ژرفتر از لذايذ مادى هستند. 2. لذتهاى معنوى پايدارترند. در روايات از اين لذات گاهى به «طعم ايمان يا حلاوت ايمان» تعبير كردهاند و اين البته از باب تشبيه معقول به محسوس است و الا حقيقت آن، فوق اين معانى است. طعم و شيرينى ناشى از ايمان براى هر كسى قابل ادراك نيست. اين لذت از آن كسانى است كه هم به لحاظ درونى و نفسانى و هم به لحاظ اعمال بيرونى شرايط خاصى دارند. امام صادق (ع) فرمودهاند: حرام على قلوبكم ان تعرف حلاوة الايمان حتى تزهد فى الدنيا [1] بر دلهاى شما درك حلاوت ايمان حرام شده است مگر آنكه نسبت به دنيا زهد بورزيد. زهد امرى درونى است. در روايتى ديگر، نمونهاى از اعمال بيرونى ذكر شده است: قال على عليه السلام: لا يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب، هزله و جده. [2] بنده طعم ايمان را نمىچشد مگر آنكه از دروغ، به صورت شوخى و جديش احتراز كند. اما ما چرا طعم ايمان را نمىچشيم؟ پاسخ، يك كلمه است: «دلبستگى به دنيا!» و كسى كه حلاوت ايمان را درك كرد، با گرايش به دنيا به تدريج طعم ايمان در ذائقهاش محو مىشود . نمونه اين افراد مؤمنانى هستند كه با پوشش شرعى، به نحو گستردهاى به خواستههاى نفسانى پاسخ مىدهند. رسول الله (ص) فرمودند: من كان اكثر همه ميل الشهوات نزع من قلبه حلاوة الايمان كسى كه بيشترين همتش اطفاى شهوات است، حلاوت ايمان از دلش كنده مىشود. از ظاهر روايت مىتوان دريافت كه «ميل به شهوات» ناظر به امر حرام نيست، شهوات حلال نيز درك طعم ايمان را از بين مىبرد. آنكه وقتش در اغلب موارد صرف خوشگذرانيهاى حلال و مباح مىشود، در نهايت نعمت درك طعم و لذت معنويات را از كف مىدهد. 2. تغيير نگرش: انسانى كه به مراتبى از ايمان دست مىيابد، نگرش به اشيا و اشخاص با نگرش اهل دنيا متفاوت مىشود. نفع و ضرر در نزد او غير آن است كه در نزد اهل دنيا است. اهل دنيا، رسيدن به class=aa فرمودند: (ع) صادق امام مىبيند. محض ضرر را آن مؤمن آنكه حال مىشمارند، نفع راهى هر از قدرت ان من حقيقة الايمان ان تؤثر الحق، و ان اضرك، على الباطل و ان نفعك [3] بدرستيكه از حقيقت ايمان آن است كه مقدم بدارى حق را بر باطل اگر حق تو را ضرر رساند و باطل تو را نفع رساند. امير المؤمنين (ع) فرمود: لا يجد عبد طعم الايمان حتى يعلم. . . و أن الضار النافع هو الله عز و جل [4] مؤمن طعم ايمان را نمىچشد. . . به درستى كه ضار و نافع را حضرت حق تعالى بداند. 3. آرامش روح: آنگاه كه مؤمن به درجهاى از ايمان واصل شد، تكاليف و دستورهاى محبوب را با قلبى مطمئن انجام داد، به آرامش روحى خاصى دست مىيابد. قرآن شريف مىفرمايد: «هو الذى انزل السكينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم و لله جنود السماوات و الأرض و كان الله عليما حكيما». [5] اوست كسى كه آرامش را در قلوب مؤمنان نازل فرمود، براى آنكه ايمانى بر ايمانشان بيفزايد و براى خداست سپاه آسمانها و زمين، و خداوند، عليم و حكيم است. مفسران درباره «سكينه» بحث كردهاند كه آيا سكينه غير از روح ايمان است كه خداوند مؤمن را به سبب آن روح تأييد مىكند؟ در سوره مجادله آمده است: «لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الآخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كان آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم، اولئك كتب في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه» [6] . نمىيابى كسانى را كه خدا و روز واپسين را باور كردهاند، دوست داشته باشند كسانى را كه با خدا و رسول او دشمنى مىورزند، هر چند آنان پدران يا فرزندان يا برادران يا عشيره آنها باشند، اينان كسانىاند كه خدا بر دلهايشان ايمان را رقم زده و به روحى از خود تاييدشان فرموده است. مطابق اين آيه، روح، غير از ايمان است. خداوند در قلوب مؤمنان ايمان را نگاشت و آن را تأييد كرد به روحى از ناحيه خودش كه روح ايمانى است. عدهاى گفتهاند سكينه، خلق جديدى است در قلب مؤمن، اين روح جديد، آرامش بخش دل مؤمنان است. در آيه شريفه قبلى فرمود: ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم. معلوم مىشود كه اين آرامش از سنخ ايمان است. اين معنا، در روايات متعدد تأكيد شده است . از امام صادق (ع) درباره سكينه پرسيدند. فرمود: السكينة الايمان [7] . معلوم مىشود كه سكينه ايمان را محكم مىكند به طورى كه اضطرابى باقى نمىماند. ذيل آيه قبلى آمده بود: «و لله جنود السماوات و الارض و كان الله عليما حكيما» [8] . اين قسمت آيه، با قسمت قبلى چه نسبتى دارد؟ (سپاه آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند عليم و حكيم است) جنود، به گروهى گويند كه با يكديگر پيوندى خاص دارند و هدف واحدى دارند. برخى گفتهاند لشكريان آسمانها و زمين مؤيد مومن مىشوند. اين سخن درست است لكن مقصود قرآن بالاتر از اين معناست. هر انسانى مجموعهاى از عوالم وجود است، از ناسوت تا لاهوت. عوالم ارضى و سماوى يا عوالم سفلى و علوى. مقصود از «و لله جنود السماوات و الارض» ، اشاره به اين مطلب است كه «اى انسان تو معجونى از همه عوالم وجود هستى، و براى هر يك از اين عوالم با جنود خود در نسبت با ايمان سكينهاى است» . عالم عقلى سكينهاى متناسب با خود دارد، و عالم روح و قلب و نفس نيز هر يك سكينه متناسب با عالم خويش دارند. مؤمنى كه در مرتبهاى عالى از ايمان قرار دارد در طريق اداى تكاليف الهى نه عقلش انحراف پيدا مىكند و نه در تشخيص دچار اشتباه مىشود و نه قلبش و نه حتى اعصابش دچار كژى و كاستى مىگردد. چون در همه مراتب وجود خود سپاهيانى دارد. «جنود السماوات و الارض» الهى به سراسر وجود انسان مؤمن، آرامش و امنيت مىبخشد. 4. رضامندى از حق و خود مقصر انگارى: مؤمن در مراتب بالاى ايمان، هر آنچه به او مىرسد را خير و به صلاح خويش مىبيند. در طريقت، هر چه پيش سالك آيد خير اوست. اين اثر، حاصل بينش عميق مؤمن در نسبت ميان خالق و مخلوق است. در اين مسير اگر نقصى ديد متوجه خويش مىداند و اگر كمالى مشاهده كرد به خالق بر مىگرداند. به عبارت ديگر، مؤمن در حوادث و سوانح، همواره خويش را محاكمه مىكند كه چه كردهام كه ثمرهاش چنين شد؟ نه اينكه چرا او با من چنين كرد. مؤمن همواره با نظر سوء به نفسش نگاه مىكند و نظر حسن به خداى متعال دارد. رسول خدا (ص) فرمود: اعلموا عباد الله إن المؤمن لا يمسى و لا يصبح الا و نفسه مظنون عنده. [9] بدانيد بندگان خدا كه مؤمن شب را به صبح و صبح را به شب نمىآورد مگر آنكه در باره نفسش بدگمان باشد. در اينجا اشكالى رخ مىنمايد. گاهى اعمال مؤمن زيباست اما ثمرهاى به دنبال ندارد. يعنى وعده الهى را درباره آن عمل متحقق نمىبيند. در اين موارد آيا مؤمن باز حسن ظن به خدا و سوء ظن به خود دارد؟ پاسخ مثبت است. زيرا بسيارى از اعمال ما حسن «فعلى» دارد اما چون حسن فاعلى ندارد نا تمام است. ممكن است از بشر اعمال نيك صادر شود اما بى بهره از حسن فاعلى باشد، شرط قبولى اعمال خلوص نيت است. اخلاص نيت از مراحلى است كه بسيار ظريف و خطير است و شيطان، در اين مرحله حساس و مراقب است و در صدد بر هم زدن نيت خالصانه است . على (ع) مىفرمايد: لن يستكمل العبد حقيقة الايمان حتى يؤثر دينه على شهوته و لن يهلك حتى يؤثر شهوته على دينه. [10] بنده حقيقت ايمان را به كمال نمىرساند مگر آنكه دينش را بر شهوتش مقدمكند. و هلاك نمىشود مگر آنكه شهوات را بر دينش مقدم سازد. در روايات، استقامت مؤمن در دين را فوق تحمل كوه تصوير كردهاند چون كوه را مىتوان كند، اما بر ايمان مؤمن نمىتوان نقصان وارد كرد. المؤمن نفسه اصلب [ من جبل [11] ] نفس مؤمن [ از كوه ] سختتر است. روايات ديگرى، مؤمن را از «زبر الحديد» يعنى پارههاى آهن سختتر دانسته است. چون پارههاى آهن را مىتوان در اثر حرارت نرم كرد اما دين مؤمن را نمىتوان سست نمود. قال الصادق عليه السلام: إن المؤمن اشد من زبر الحديد ان زبر الحديد اذا دخل النار تغير و إن المؤمن لو قتل ثم نشر ثم قتل لم يتغير قلبه. [12] مؤمن از پارههاى آهن سختتر است زيرا پارههاى آهن بر اثر حرارت تغيير مىكند اما اگر مؤمن را بكشند و زنده كنند و باز بكشند، دلش عوض نمىشود. 5. احساس عزت و غلبه: آيا كسى كه دلش با حق تعالى پيوند خورده است، ممكن است كه ترس و بيم داشته باشد؟ پاسخ منفى است. خوف از چه چيز؟ او با همه كاره عالم سروكار دارد، پس، از چه بترسد؟ مؤمن هميشه خود را غالب مىداند، چون با موجودى پيوند دارد كه همه عوالم وجود مسخر او هستند. درآيات قرآن صفت «عزت» اختصاصا براى مؤمن به كار رفته است. عزت حالتى است براى روح كه خويش را غالب مىبيند. چه كسى مىترسد؟ آنكه خود را مغلوب مىنگرد. آنگاه كه از جنود نفس كه دشمنان درونىاند شكست خورد، از همه موجودات بيرونى نيز مىترسد. امام صادق (ع) در اين زمينه فرمودهاند: ان المؤمن من يخافه كل شىء. و ذلك انه عزيز فى دين الله. و لا يخاف من شىء و هو علامة كل مؤمن. [13] همانا همه موجودات از مؤمن مىترسند، زيرا كه او به دين عزت يافته است [ يعنى محكوم هواهاى نفسانى نيست ] و از چيزى نمىهراسد و اين نشانه هر مؤمنى است. آيا ما مؤمنيم؟ ! آيا در مسير دين، بدون هراس هستيم؟ ! در روايتى ديگر، همين مضمون با تعبيرى ديگر آمده است. امام صادق (ع) فرمودند: إن المؤمن يخشع له كل شىء حتى الوحوش و طير السماء. [14] همانا همه موجودات در برابر مؤمن فروتن هستند. حتى درندگان و پرندگان. اين اثر ايمانى موجب مىشود كه اهل دنيا در تاريخ همواره از اولياى الهى در اضطراب و رعب باشند. آثار اجتماعى ايمان
علاوه بر آثار فردى كه بر شمرديم، ايمان آثار اجتماعى بسيارى نيز دارد. 1. تحكيم وحدت: ايمان مىتواند ميان مؤمنان محبت بر قرار سازد. محبت پايه و محور ايمان است. «فضيل بن يسار» از امام صادق (ع) سؤال كرد كه آيا حب و بغض جزو ايمان است. حضرت فرمودند: و هل الايمان الا الحب و البغض. [15] آيا ايمان جز حب و بغض چيز ديگرى است؟! در حقيقت، ايمان تحت جاذبهاى قرار گرفتن و از نفوذ جاذبهاى روى گردان شدن است. سپس، حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند: «و حبب اليكم الايمان». [16] و به اين ترتيب، خواستند استشهاد كنند كه سنخ ايمان از سنخ محبت است. من احب كافرا فقد ابغض الله و من ابغض كافرا فقد احب الله. [17] كسى كه كافرى را دوست بدارد خدا را دشمن داشته است و كسى كه كافرى را به دشمنى برگزيند پس خدا را به دوستى برگزيده است. سپس حضرت اين كلام را به صورت قاعدهاى بيان فرمودند: صديق عدو الله عدو الله. [18] دوست دشمن خدا، دشمن خداست. بنابراين، مهمترين اثر اجتماعى ايمان، تنظيم حب و بغضهاى اجتماعى است. قرآن كريم مىفرمايد: «لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الاخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كان اباء هم او أبناءهم أو اخوانهم أو عشيرتهم». [19] [ اى رسول ما ] ! هرگز نمىيابى قومى را كه به خدا و روز جزا ايمان آورده باشند اما به دشمنان خدا و رسول مهر بورزند. اگر چه آنها پدران، فرزندان، برادران و اقوامشان باشند . روشن است كه بحث ايمان و محبت مطرح است و نه روابط اجتماعى اقتصادى كه انسان مؤمن با غير مؤمنان دارد. چون ارتباط لزوما با محبت توأم نيست. اين اثر موجب مىشود كه مؤمنان در برابر كافران دفاع كنند و ايمان مؤمن را بر همين مبنا بايد سنجيد. قال الصادق عليه السلام: ان من اوثق عرى الايمان أن تحب فى الله و تبغض فى الله و تعطى فى الله و تمنع فى الله عز و جل. [20] همانا از محكمترين دستگيرههاى ايمان، دوستى و دشمنى در راه خدا و عطا و امساك كردن در راه اوست. قال الصادق عليه السلام: لا و الله لا يكون المؤمن مؤمنا ابدا حتى يكون لاخيه مثل الجسد. [21] مؤمن، از ايمان بهره ندارد مگر آنكه نسبت به برادر مؤمنش همچون پيكر باشد. يعنى ايمان، جامعه را به صورت يك پيكر واحد در مىآورد كه دردى در يك عضو، اعضاى ديگر را نيز به درد مىآورد. 2. استقرار عدالت اجتماعى: ايمان، باعث تعهدات اجتماعى است و مبنا و پشتوانه اين تعهدات، محبت است. از اين رو، براى برقرارى عدالت اجتماعى هيچ عاملى برتر از تقويت روحيه ايمانى نيست. با تقويت ايمان از فشار موانع در تحقق عدالت كاسته مىشود. 3. مقابله با فساد و انحراف: انحرافات اجتماعى اشكال گوناگون دارد و مؤمن در برابر هر انحرافى كه متوجه جامعه مىشود، مسئول است و بايد به مقابله برخيزد. مثلا فساد عملى را مىبيند، بايد براى دفع آن اقدام كند. باب «امر به معروف و نهى از منكر» براى همين منظور گشوده شده است. گاهى فساد عملى نيست، بلكه انحراف بينشى است. خود دين در معرض انحراف و تحريف واقع شده است. بايد مؤمن مقابله كند. اين گونه انحراف دو وجه دارد و مبدأ هر دو وجه، هواهاى نفسانى است: وجه اول: آن است كه برخى انسانها با احكامى مواجه مىشوند كه با مزاج انسانى سازگار نيست. سعى مىكنند دائره اسلام را تنگ كنند. مثلا اسلام دفاع و جهاد دارد. اين افراد به دليل روحيه رفاه طلبى، از جهاد و دفاع سر باز مىزنند و اجراى اين حكم را به امام معصوم (ع) واگذار مىكنند! وجه دوم: آن است كه قالب اسلام را تنگ مىبينند و به بهاى رسيدن به هواهاى نفسانى در صدد بر مىآيند تا اين قالب را بسط دهند. هر دو صورت، انحراف است و مؤمن بايد در برابر آن بايستد. صاحب وسائل الشيعه به طور جمع از ائمه طاهرين (ع) نقل مىكند: قالوا اذا ظهرت البدع فعلى العالم ان يظهر علمه، فان لم يفعل سلب نور الايمان. [22] اگر عالم در برابر بدعتها، علمش را آشكار نكند، نور ايمان از وى سلب مىشود. اسلام لال نيست، اگر گوش شنوايى باشد، اسلام كاملا فصيح و گويا سخن مىگويد، لكن «ترك هوا» شرط اين استماع است. در باب اجتهاد، امام خمينى رضوان الله تعالى عليه «تارك هوا» بودن را شرط مىدانستند كه مبناى اين رأى روايتى از امام عسگرى (ع) است: فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لامر مولاه فللعوام أن يقلدوه و ذلك لا يكون الا بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم. [23] پس از ميان فقها آنان كه صائن نفس و حافظ دين و مخالف هواهاى نفسانى و مطيع اوامر الهى باشند. بر عوام است كه از اينان تقليد كنند و البته اين موارد در بعضى از فقهاى شيعه است نه در همگى. امام (ع) به نكته ظريفى اشاره مىفرمايند. ممكن است مجتهدان شرط اجتهاد را داشته باشند، علم و عدالت داشته باشند، اما تارك نباشند. [24] [1]. مشكاة الانوار في غرر الاخبار، ص 116، نور الثقلين، ج 5، ص 83. [2]. وسائل، ج 12، ص 250 بحار/ج 78/ص252. [3]. خصال شيخ صدوق، ص53. [4]. وسايل، ج 15، ص201. [5]. سوره فتح، آيه4. [6]. سوره مجادله، آيه22. [7]. معانى الاخبار باب معنى سكينه ص284. [8]. سوره فتح، آيه4. [9]. بحار الانوار، ج 70، ص78. [10]. همان، ج 78، ص81. [11]. همان، ج 67، ص304. [12]. همان. [13]. همان، ص305. [14]. با اندك تفاوت: مشكاة الانوار ص11. [15]. وسايل، ج 16، ص70. [16]. سوره حجرات، آيه7. [17]. وسايل، ج 16، ص180. [18]. همان. [19]. سوره مجادله، آيه22. [20]. بحار الانوار، ج 69، ص236. [21]. همان، ج 74، ص233. [22]. وسايل، ج 16، ص271. [23]. بحار الانوار، ج 2، ص88. كيش پارسايان، ص 51