آب گفت آلوده را در من شتاب گفت آب اين شرم بى من كى رود ز آب هر آلوده گر پنهان شود دل ز پايه حوض تن گلناك شد گرد پايه حوض دل گرد اى پسر بحر تن بر بحر دل بر هم زنان در ميانشان برزخ لا يبغيان گفت آلوده كه دارم شرم از آب بى من اين آلوده زايل كى شود الحياء يمنع الايمان بود تن ز آب حوض دل ها پاك شد هان ز پايه حوض تن مىكن حذر در ميانشان برزخ لا يبغيان در ميانشان برزخ لا يبغيان