در كلاه فقر مىبايد سه ترك گر كلاه فقر خواهى سر ببر اين كلاه بىسران است اى پسر شعر وشرع وعرش از هم خاستند ترك دنيا گير تا سلطان شوى باچنين عمرىكه بيش ازبرق نيست كار بيرون است از تصوير تو كاملى گفت است مىبايد بسى يا كه بايد عقل بىحد و قياس تا شود خاموش يك حكمت شناس ترك دنيا ترك عقبا ترك ترك از خود و هر دو جهان يك سر ببر كى دهندت تا تو مىنازى به سر اين دو عالم زين سه حرف آراستند ورنه گر چرخى تو سرگردان شوى گر بخندى ور بگريى فرق نيست چند جنبانم سر زنجير تو علم و حكمت تا شود گويا كسى تا شود خاموش يك حكمت شناس تا شود خاموش يك حكمت شناس