اى نور دل و فروغ جانم در آتش هجرت اى دل آرام بردى دل من به يك اشارت تا روى تو بينم اى مه حسن درمان نشود اگر غم هجر باز آى و به من عنايتى كن احوال مرا چگونه خواهى با قوت عشق گير دستم مسكينم و زار و ناتوانم رويت بنما كه جان فشانم سوزد همه مغز استخوانم رحمى بنما كه در فغانم بنشسته به خاك آستانم برگو كه چگونه زنده مانم تا دل زغم تو وارهانم آنسان كه تو خواهم من آنم مسكينم و زار و ناتوانم مسكينم و زار و ناتوانم
خَرَجَ ، فَقالَ : مَتى يَعُودُ ؟ قَالَتْ : مَتى يَرْجِعُ مَنْ رُوحُهُ بِيَدِ غَيْرِهِ ؟! وَلا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعا وَلا ضَرّا [291]] بعضى از ياران ابوالدرداء به درب خانهاش آمدند و از همسر او پرسيدند كه او كجاست ؟ گفت : بيرون رفته است . گفتند : كى مىآيد ؟ گفت : چه سؤالى است ؟كسى كه روحش و جانش به دست ديگرى است ، كى بر مىگردد ؟ كسى كه مالك خود نسبت به نفع و ضررى نيست ؟ !بعضى از زنان تربيت شده معارف الهى ، راستى از چه معرفتى برخوردار بودند گاهى زنان با معرفت و آنان كه در مدرسه انبيا و امامان عليهمالسلام تربيت شدند براى همه انسان ها در تمام زمينهها درس و عبرتاند .فيض كاشانى آن عارف بزرگ و عالم سترك مىگويد :بعضى از زنان ، اوّل صبح تا كنار درب خروجى منزل به بدرقه شوهر مىآمدند و به وقت خداحافظى مىگفتند :اى مرد خانه ! مطمئن باش كه من و فرزندانت به توفيق الهى بهگونهاى تربيت شدهايم كه حاضريم به حداقل غذا و لباس و مسكن قناعت كنيم ، مبادا به وقت كسب ما را در نظر گرفته و بگويى بايد به زندگى گشايش بدهم تا زن و فرزندم راحت باشند ، آن گاه حدود و مقررات الهى را شكسته دست به حرام آلوده كنى ؛ من و فرزندانت در قيامت مسؤوليت خطا و اشتباه و به حرام افتادن تو را قبول نخواهيم كرد و چنانچه به عنوان ما دست به حرام بيالايى ما در محضر حضرت حق عرضه خواهيم داشت : بار خدايا ! ما در دنيا قناعت كردن خود را به اين مرد اعلام كرديم و او بدون اطلاع ما دست تجاوز به قانون تو دراز كرد و ما امروز مشاركت در خطاى او را قبول نداريم !!