عرفان اسلامی جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 4

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عمرو به سپاه حسين عليه‏السلام ملحق شد و در خدمتش بماند تا به شهادت رسيد ، در آغاز از طرف آن حضرت به مأموريت سياسى رفت و پيامبر حسين عليه‏السلام به سوى عمرسعد بود و چند بار ميان دو لشكر كوفه و حجاز رفت و آمد داشت و وظيفه سياسى انجام مى‏داد .

روز شهادت اجازت گرفت و به ميدان شتافت و ساعتى بجنگيد ؛ پس به سوى حسين عليه‏السلام بازگشت و خود را در برابر تيرها سپر حسين عليه‏السلام قرار داد و نگذاشت تيرى به پيشواى شهيدان اصابت كند .

عمرو سراپا سپر حسين عليه‏السلام بود ، سپر زنده ، سپر به پاى خود ايستاده ، سپر با اراده ، چهره‏اش سپر بود ، دستش سپر بود ، تنش سپر بود ، جانش سپر بود ، تير مى‏خورد ولى شمشير نمى‏زد ، زخمى فراوان برداشت ، مقاومتش كه پايان يافت بر زمين افتاد و عرض كرد :

اى فرزند رسول خدا ! آيا من وفا كردم ؟!!

حسين عليه‏السلام فرمود : آرى تو در بهشت پيش روى من خواهى بود ، سلام مرا به جدم رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله برسان و بگوى من از پى تو خواهم آمد ، عمرو به زودى جان داد تا سلام حسين عليه‏السلام و پيام حسين عليه‏السلام را به نياى حسين عليه‏السلام برساند .

اينجا نيز پيامبر حسين عليه‏السلام بود ، پيامبرى كه رفت و برنگشت ، چقدر زود ترفيع درجه يافت !

و يكشبه ره صد ساله رفت ، نخست پيامبر حسين عليه‏السلام به سوى عمر به سوى جهنم بود ، پس پيامبر حسين عليه‏السلام به سوى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به سوى بهشت شد ، سرعت سيرى از سرعت نور بيشتر از آخرين نقطه بى‏نهايت به اولين نقطه بى‏نهايت !!

برادرش على از شهادت برادر آگاهى يافت ، به ميدان آمد و فرياد زد : حسين !

اى كذاب ! برادرم را گول زدى و كشتى !!

پاسخ حسين عليه‏السلام چنين بود : من برادرت را گول نزدم ، خداى او را هدايت كرد و تو را گمراه ساخت .

على گفت : خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم و يا كشته شوم و سوى حسين عليه‏السلام تاخت آورد ، يكى از ياران حسين عليه‏السلام راه بر او گرفت و با نيزه به او حمله كرد و بر زمنيش انداخت كوفيان رسيدند و از مرگ نجاتش دادند و بردند و زخمش را درمان كردند .

آن برادر زخمى برداشت و اين برادر زخمى ، درمان آن برادر گونه‏اى بود و درمان اين برادر گونه‏اى ، صدها سال از هر دو مى‏گذرد . آن در خوشبختى به سر مى‏برد ، خوشبختى ابدى و جاويدان ، اين در بدبختى به سر مى‏برد بدبختى پايدار و هميشگى[415] .

هر دو برادر بودند ، و هر دو نام اسلام بر خود نهاده بودند ، هر دو كربلا آمده بودند ، هر دو با حسين عليه‏السلام سخن گفته بودند ، ولى اين كجا و آن كجا ؟!

عقل و عشق و دين و معرفت و بينايى وقتى به هم درآميزند ، انسان را از حضيض عالم خاك تا آخرين مرحله عالم پاك مى‏برند و وقتى حماقت بر انسان مسلط شود و بند هوا و هوس و لذت‏گرايى بر گردن جان بيفتد ، آدمى را از عالم پاك به آخرين مرحله دركات جهنم مى‏كشاند .

/ 244