بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
عمرو به سپاه حسين عليهالسلام ملحق شد و در خدمتش بماند تا به شهادت رسيد ، در آغاز از طرف آن حضرت به مأموريت سياسى رفت و پيامبر حسين عليهالسلام به سوى عمرسعد بود و چند بار ميان دو لشكر كوفه و حجاز رفت و آمد داشت و وظيفه سياسى انجام مىداد .روز شهادت اجازت گرفت و به ميدان شتافت و ساعتى بجنگيد ؛ پس به سوى حسين عليهالسلام بازگشت و خود را در برابر تيرها سپر حسين عليهالسلام قرار داد و نگذاشت تيرى به پيشواى شهيدان اصابت كند .عمرو سراپا سپر حسين عليهالسلام بود ، سپر زنده ، سپر به پاى خود ايستاده ، سپر با اراده ، چهرهاش سپر بود ، دستش سپر بود ، تنش سپر بود ، جانش سپر بود ، تير مىخورد ولى شمشير نمىزد ، زخمى فراوان برداشت ، مقاومتش كه پايان يافت بر زمين افتاد و عرض كرد : اى فرزند رسول خدا ! آيا من وفا كردم ؟!!حسين عليهالسلام فرمود : آرى تو در بهشت پيش روى من خواهى بود ، سلام مرا به جدم رسول خدا صلىاللهعليهوآله برسان و بگوى من از پى تو خواهم آمد ، عمرو به زودى جان داد تا سلام حسين عليهالسلام و پيام حسين عليهالسلام را به نياى حسين عليهالسلام برساند .اينجا نيز پيامبر حسين عليهالسلام بود ، پيامبرى كه رفت و برنگشت ، چقدر زود ترفيع درجه يافت ! و يكشبه ره صد ساله رفت ، نخست پيامبر حسين عليهالسلام به سوى عمر به سوى جهنم بود ، پس پيامبر حسين عليهالسلام به سوى رسول خدا صلىاللهعليهوآله به سوى بهشت شد ، سرعت سيرى از سرعت نور بيشتر از آخرين نقطه بىنهايت به اولين نقطه بىنهايت !!برادرش على از شهادت برادر آگاهى يافت ، به ميدان آمد و فرياد زد : حسين !اى كذاب ! برادرم را گول زدى و كشتى !!پاسخ حسين عليهالسلام چنين بود : من برادرت را گول نزدم ، خداى او را هدايت كرد و تو را گمراه ساخت .على گفت : خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم و يا كشته شوم و سوى حسين عليهالسلام تاخت آورد ، يكى از ياران حسين عليهالسلام راه بر او گرفت و با نيزه به او حمله كرد و بر زمنيش انداخت كوفيان رسيدند و از مرگ نجاتش دادند و بردند و زخمش را درمان كردند .آن برادر زخمى برداشت و اين برادر زخمى ، درمان آن برادر گونهاى بود و درمان اين برادر گونهاى ، صدها سال از هر دو مىگذرد . آن در خوشبختى به سر مىبرد ، خوشبختى ابدى و جاويدان ، اين در بدبختى به سر مىبرد بدبختى پايدار و هميشگى[415] .هر دو برادر بودند ، و هر دو نام اسلام بر خود نهاده بودند ، هر دو كربلا آمده بودند ، هر دو با حسين عليهالسلام سخن گفته بودند ، ولى اين كجا و آن كجا ؟!عقل و عشق و دين و معرفت و بينايى وقتى به هم درآميزند ، انسان را از حضيض عالم خاك تا آخرين مرحله عالم پاك مىبرند و وقتى حماقت بر انسان مسلط شود و بند هوا و هوس و لذتگرايى بر گردن جان بيفتد ، آدمى را از عالم پاك به آخرين مرحله دركات جهنم مىكشاند .