امام صادق عليهالسلام در اين قسمت از روايت مىفرمايد :لباست لباسى نباشد كه تو را به گناه خودپسندى ، ريا ، تظاهر ، مباهات بر ديگران ، فخر فروشى ، آلوده كند كه تمام اين پليدىها آفت دين و موجب سنگدلى است .
آفات لباس باطن
عجب : عبارت از خود برتر ديدن ، خود پسنديدن ، از خود راضى بودن است و دارنده اين صفت فرديست احمق و موجوديست نادان ؛ زيرا انسان از خود چيزى ندارد و مالك ذرهاى از ذرات نيست ، آنچه دارد از خدا است و در كنار سفرهاى از بركت عباد شايسته الهى نشسته ، به كدام برنامه خود را برتر مىداند ، به كدام ملكيت و كدام برنامه مستقل خود را پسنديده و با كدام عمل و مسئله از خود راضى است ؟ ! مملوك و عبد كه از خود چيزى ندارد ، موجودات نسبت به وجود حضرت او عدم محضند و هستى آنها تابع هستى اوست ، به اراده او زندهاند و به اراده او مالك وسائلى بسيار ناچيزند ، براى انسان چه جاى عجب و خودپسندى است ؟خودپسند احمق و نادان و جاهل و نفهم است ، دو متر پارچه بىارزش كه از لعاب دهان كرمى يا بوته گياهى ، يا پشم گرده حيوانى به دست آمده در مقابل عظمت اشياى هستى چيست ؟ كه انسان با پوشيدن آن خود را بپسندد يا از خود راضى شود ، لباسى كه در غسّال خانه از تن بيرون مىكنند و براى اينكه ديگران از پوشيدن آن آلوده نشوند آن را مىسوزانند !!ريا : عبارت است از خودنمايى و جلب خشنودى مردم به واسطه آن خودنمايى ، انسان مگر از خود شخصيتى دارد تا خود را بنماياند ، ممكن در برابر واجب قابل حرف نيست ، موجودى كه ابتدايش نطفه و پس از آن مقدارى گوشت و پوست و استخوان و سپس در خانه قبر جيفهاى بيش نيست ، جاى خودنمايى و جلب خشنودى ديگران برايش وجود ندارد ، تو و ديگران كسى نيستيد كه خود را به يكديگر بنمايانيد و خشنودى يكديگر را جلب كنيد ، مگر مردم كارگردان امور حيات تواند كه براى جلب نظر آنان لباس به تن كنى و خود را با لباس عالم و عابد و زاهد و سردار و قوى و دولتمرد جلوه دهى و دل آنان را به خود مايل نمايى ؟!تزيّن : براى كه خود را مىآرايى ؟ براى كه خود را جلوه مىدهى ؟ با لباس براى كه آرايش مىكنى و آراسته مىشوى ؟ اگر براى غير محرم اين كار را مىكنى در حقيقت زمينه ارتباط نامشروع فراهم مىكنى و اگر نظرى ندارى پس كار بيهوده مىكنى ؛ در هر دو صورت ، وقت و عمر عزيز خود را به آلودگى و بيهودگى صرف مىكنى و از تو انسان صاحب عقل و وجدان و صاحب قلب و روح زمينهسازى گناه و عمل بيهوده بسيار قبيح است .مفاخره : بزرگى به يكديگر فروختن دليل بر آلودگى باطن است ، مگر ما بزرگيم كه به يكديگر بزرگى بفروشيم ؟ ! ما نسبت به عظمت ظاهرى قابل گفتگو نيستيم و نسبت به عظمت معنوى عالم اصلا قابل حرف نيستيم ، اگر هم بزرگى در ما باشد فقط از جنبه معنوى مىتواند باشد ، آن هم عنايت خداست ارتباطى به ما ندارد ، چون هرچه خير است از ناحيه او به ما مىرسد ، ما مالك خير نيستيم ، « بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ »[57] .بنابراين جايى براى بزرگى فروشى به يكديگر نداريم و علتى براى مباهات بر يكديگر تا ابد در وجود ما نيست .