تجلى گه خود كرد خدا ديده ما را خدا در دل سودا زدگانست بجوييد گدايان در فقر و فناييم و گرفتيم بلا را بپرستيم و به رحمت بگزينيم طبيبان خداييم و بهر درد دواييم ببنديد در مرگ وز مردن مگريزيد حجاب رخ مقصود من و ما و شماييد صفا را نتوان ديد كه در خانه فقر است درين خانه بياييد و ببينيد صفا را در اين ديده در آييد و ببينيد خدا را مجوييد زمين را و مپوييد سما را به پاداش سر و افسر سلطان بقا را اگر دوست پسنديد پسنديم بلا را به جايى كه بود درد فرستيم دوا را كه ما باز نموديم در دار شفا را شماييد ببينيد من و ما و شما را درين خانه بياييد و ببينيد صفا را درين خانه بياييد و ببينيد صفا را