عبوديت نفس - عرفان اسلامی جلد 10

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 10

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عبوديت نفس

اگر حالت عالى تواضع در نفس ما تجلى كند ، نفس بدون ترديد علاوه بر عشق به حق ، باركش عبوديت تمام وجود ما مى‏گردد و بر اين باركشى افتخار كرده و رو به سوى رضايت دوست به حركت خواهد آمد تا جايى كه جز دوست را نشناسد و جز او را نبيند و غير او را نخواهد و فرمان غير او را نبرد .

ساختمان طبيعى ما به طورى است كه وسيله آشنايى ما با جهان طبيعى همين حواس ظاهرى است كه به اندازه محدودى به ما داده شده است .

باز براى همين وضع طبيعى است كه لذايذ ما منحصر به همان مقدار است كه غرايز محدود ما اجازه مى‏دهد .

پس نتيجه اين اصل بديهى اين است كه ما تابع و پيرو حواس خويشتن مى‏باشيم ، يعنى هر چه كه آن‏ها براى ما امكان‏پذير بسازند بهره‏بردارى خواهيم كرد ، ولى آن گاه كه شخصيت ما اعتلا پيدا مى‏كند و فعاليت روحى ما وسعت و عمق خود را در مى‏يابد حواس تابع مى‏شود .

حواسّ تابع ما مى‏شود يعنى چه ؟

ممكن است براى اشخاص سطحى اين مطلب تا حدودى غير قابل قبول جلوه كند ولى ما مى‏توانيم براى اثبات اين حقيقت از آشكارترين پديده‏ها استفاده كنيم .

آن احتياجى كه كودك براى تماس به نمودهاى زندگانى دارد مى‏بينيم ، آن احتياج در اشخاص رشد يافته وجود ندارد ؛ زيرا جهان براى كودك تدريجاً مطرح مى‏شود وانگهى شخصيت و حافظه و انديشه او آن چنان رشد نيافته تا با نبودن حوادث در پيش‏رو ، آن‏ها را به محاسبه درآورده و نتايج منطقى را اتخاذ نمايد .

هنگامى كه مغز انسانى به رشد طبيعى خويش مى‏رسد و توانايى تجريد و انتزاع كلى و غير ذلك را به دست مى‏آورد ، در اين موقع بديهى است كه به ديدن تمام حوادث و موضوعات كه مى‏خواهد درباره آن‏ها حكم كند نيازى نخواهد داشت ، اين رشد مغزى تا جايى مى‏رسد كه گويى انسان و جهان را در خود مى‏بيند ، ولى چون فعاليت روح بى‏نهايت است و عرصه هستى بيكران ، لذا به يافتن انسان و جهان در خويشتن قناعت نمى‏ورزد ؛ زيرا نه جهان محدود است و نه انسان‏هايى كه در آن به وجود مى‏آيند مشخص مى‏باشند ، اين است كه رو به بى‏نهايت كوشش خود را آغاز مى‏كند .

در اينجاست كه از خود و حوادث بى‏خبر شده و تنها متوجه حضرت حق گشته به طورى كه حس مى‏كند « ليس فى الدّار غيره ديّار »[327] .

همه ما ملاحظه كرده‏ايم كه در هنگام تمركز قواى مغز از حوادثى كه در پيرامون ما صورت مى‏گيرد غفلت مى‏ورزيم ، گويى اصلاً آن حوادث پيرامون ما اتفاق نيفتاده است .

گاهى همين حالت تمركز به حدّى از شدت مى‏رسد كه انسان حوادثى را كه در بدن او تأثير مى‏گذارند احساس نمى‏كند .

در حال چشيدن عالى‏ترين لذت ، نقطه‏اى توجه ما را جلب مى‏كند شدت اين جلب توجه به جايى مى‏رسد كه لذت تدريجاً از درك ما بركنار مى‏شود و هم چنين گاهى تمام وجود ما را درد فرا مى‏گيرد ولى يك حادثه يا يك مسئله ناگهان چنان ما را به خود مشغول مى‏دارد كه درد به كلّى فراموش مى‏شود .

/ 215