عرفان اسلامی جلد 10
لطفا منتظر باشید ...
چنانچه پيغمبر صلىاللهعليهوآله فرمود :نخستين آفرينش حق ، نور من بود[5] .و فرمود :اوّل چيزى كه خداوند آفريد عقل بود ، به او فرمود : پيش بيا ؟ رو كرد ، سپس فرمود : برگرد ؟ برگشت ، فرمود : به عزت و بزرگى خود سوگند كه آفريدهاى بزرگوارتر از تو نيافريدم ، به واسطه تو عطا و بخشش مىكنم و به واسطه تو مىگيرم و به واسطه تو پاداش و به واسطه تو عقاب و شكنجه مىنمايم[6] . و اين حديث را شيخ بزرگوار ، امين اسلام و مورد اعتماد ناقلان حديث ، محمد بن يعقوب كلينى روايت نموده و آن حديثى است كه همگان بر درستى آن اتفاق و همآهنگى دارند .پس هم چنان كه روح اعظم ، چه از جهت علم و چه عين فراگيرنده تمام ممكنات است هم چنين اين انسان ، كامل و خليفه و جانشين خداوند در آسمانها و زمين همينگونه است .اما اشتمال و فراگيرى روح اعظم مر ممكنات را از جهت علم ، آن است كه قبلاً گفته شد كه او قلم حقتعالى و صورت دهنده حقايق ، به نحوى مقدس و بر تراز كثرت و تفصيل و نويسنده كلمات اسرار و رازهاى الهى بر لوحها و صفحات قَدَرى است ؛ زيرا لوح محفوظ و آنچه در اوست از او صادر و ظاهر گرديده و هم نزد او حاضر و آماده است و او آنچه كه در آن است مطالعه مىنمايد ، همانند مطالعه عقل افكارى را كه از او پيدا شده و سپس در لوح نفس و بعد از آن در صفحه خيال و حسّ نقش مىبندد ، همچنين است حكم ديگر مشاعر كلى و مدارك فلكى و لوحهاى قدرى با آنچه در آنها از نوشتههاى مثالى و نفوس جزئى خيالى كه در نفوس نقشپذير آسمانى حاصل است ، لذا صورتهاى زمينى كه بر لوحهاى هيولانى نقش بستهاند نيز همينگونهاند ؛ زيرا همگى به اجازه پروردگار از او صادر و ظاهر گرديدهاند ، در نزد او حاضر و آماده و او به نور پروردگار خويش ، آن نورى كه آسمانها و زمين بدان روشن و نورانى است ، آنها را مشاهده مىنمايد و هم چنين هر يك از جواهر عقلى و نفسى و صورتهاى حسى آسمانى و انوار ماه و خورشيد ، چشمانى بينا و دركهايى تابان و آيينههاى رخشانند كه بدانها اشيا ادراك و به آنچه در آسمان و زمين است ، انسانى رسيده و كامياب مىگردد .اما اشتمال و فراگيرى روح اعظم مر اشيا را عينى از آن جهت است كه ذات روح اعظم صورت كل موجودات است ، هم چنان كه او هم علّت فاعلى و هم نتيجه مطلوب اشيا است و صورت در حقيقتِ تركيبى و در هر ماهيّت نوعى عبارت از تمام آن ماهيّت است ، آيا مشاهده نمىكنى كه تخت چوبى كه مبهم و نامعلوم است و حيوان به واسطه نفس و حسّش حيوان است نه به بدن و جسمش ، هم چنين علّت فاعلى هم تمام حقيقت معلول است ؛ زيرا معلول پرتوى از فيض وجود او و تراوشى از درياى بىپايان جود اوست و آن بدين جهت است كه علّت همانگونه كه حكماى الهى در علوم الهيّات بيان كردهاند ، همانند تابش از خورشيد و گرمى از آتش و نم از درياست و آن علّت ، فاعل تام و تمام فاعل از آن جهت كه فاعل است بوده و تمام كمالات نيز در او جمع مىباشد .