رابطه اوليا با عالم غيب - عرفان اسلامی جلد 10

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 10

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

[137]

چون آن مرد وارسته و آن عبد خالص و آن منور به نور معرفت آن اوضاع را مشاهده كرد با دلى سوخته و چشمى گريان به وجود مقدس حضرت روى آورد و عرضه داشت :

گر تو نمى‏پسندى تغيير ده قضا را

ناگهان ديدند آن زن پرده اطاق را به در آورد و بر خود پيچيد و به خاك افتاد و به يارب يارب مشغول شده و در مقام توبه و انابه برآمد و به دنبال او همه اوباش سر به خاك گذاشته و به درگاه دوست ناليدند و همه آنان به دست آن مرد الهى توبه كردند و از صلحاى زمان شدند !

  • هر ديده كه بر تو يك نظر داشت سرمايه عمر ديدن توست كورست كسى كه هر زمانى در شوق رخ تو بيشتر سوخت در عشق رخ تو يك سر موى بس مرده كه زنده كرد در خاك بادى كه به كوى تو گذر داشت

  • از عمر تمام بهره برداشت وان ديده تو را كه يك نظر داشت در ديد تو ديده دگر داشت هر كو به تو قرب بيشتر داشت ننهاد قدم كسى كه سر داشت بادى كه به كوى تو گذر داشت بادى كه به كوى تو گذر داشت

[138]

رابطه اوليا با عالم غيب

مجلسى اوّل مولا محمّد تقى مى‏گويد :

روزى به همراه استادم شيخ بهايى به زيارت قبر بابا ركن‏الدين در مقبره تخت فولاد اصفهان رفته بوديم كه ناگاه شيخ صدايى از قبر بابا مى‏شنود ، شيخ رو به من كرد و گفت : اين صدا را شنيديد ؟ گفتيم : نه ، شيخ شروع به گريه و ناله كرد ، پس از اين كه اصرار فراوانى كرديم كه چه صدايى شنيديد ؟ فرمود : به من هشدار داد كه مرگم نزديك است وبايد آماده سفر آخرت باشم و اين جريان شش ماه پيش از وفات آن بزرگوار اتفاق افتاد .

محدّث نورى مى‏گويد :

از بعضى از افراد با اطلاّع شنيدم كه گفت : آنچه شيخ شنيده بود اين جمله بوده است : شيخنا ! در فكر خود باش .

به فرموده فيض آن شوريده با حال :

  • عمر عزيز تا به كى صرف در آرزو كنم چند خجل كند مرا توبه آبروى بر چند تنم به گرد تن بخيه زنم برين بدن بفكنم اين تن و به جان روى به جستجو كنم

  • هاى بيا كه آرزو جمله فداى هو كنم مى‏سزد ار زتو به خون ريزم و آبرو كنم بفكنم اين تن و به جان روى به جستجو كنم بفكنم اين تن و به جان روى به جستجو كنم

/ 215