گفتگو با استاد محمد واعظ زاده خراسانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفتگو با استاد محمد واعظ زاده خراسانی - نسخه متنی

محمد واعظ زاده خراسانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتگو با استاد محمد واعظ زاده خراسانى

علوم حديث ـ شمار9 ، پاييز1477

علوم حديث: با تشكر و سپاس از اينكه فرصتى را در اختيار فصلنامه «علوم حديث» قرار داديد، ابتدا درخواست مى كنيم كه به گوشه هايى از زندگى و تحصيلات خود، اشاره بفرماييد.

استاد واعظ زاده: بسم اللّه الرحمن الرحيم. بنده در سال 1304 شمسى/ 1343 قمرى، در مشهد مقدس و در يك خانواده روحانى متولّد شدم. از حدود پنج ـ شش سالگى به مكتبخانه رفتم و قرآن آموختم؛ بعد هم به دبستان رفتم. البته به يك مدرسه علمى هم مى رفتم و گلستان مى خواندم.

در اواخر سلطنت رضاخان، پس از حاثه مسجد گوهرشاد، بسيارى از علماى مشهور و مؤثر را تبعيد كردند و مرحوم ابوى نيز كه توانسته بود از دست مأموران فرار كند، مدتها مخفيانه زندگى مى كرد، تا اين كه علما در تهران آزاد شدند و پدرم پس از چهار سال زندگى مخفيانه در منزل، بيرون آمد و تصميم گرفت به عراق هجرت كند. ايشان من را هم با خودشان بردند. از اين پس، دوره تحصيل بنده در حوزه علميه نجف آغاز شد.

در اين مرحله كه حدود سه سال طول كشيد، يعنى از سال 1318 تا سال 1321شمسى، مقدمات (صرف، نحو، منطق) و مقدارى از «مطوّل» و «شرح لمعه» را خواندم. در اين سالها اساتيد و علماى برجسته اى در حوزه نجف حضور داشتند، از جمله: آية اللّه سيد ابوالحسن اصفهانى( كه رياست و زعامت حوزه علميه نجف با ايشان بود)، آقا ضياء الدين عراقى، آقا شيخ محمد حسين اصفهانى، آية اللّه سيد محسن حكيم،آقا موسى خوانسارى، شيخ عباس قمى و آقا شيخ مرتضى طالقانى(كه از اساتيد من بودند و ايشان از مقدمات تا « كفايه » را تدريس مى كردند).

در سال 1321 با پدرم به ايران برگشتيم كه تا سال 1328شمسى در مشهد تحصيل مى كردم. در اين زمان، حوزه مشهد، از دوره ركود خود ـ كه پس از قيام خونين گوهر شاد پديدآمده بود ـ خارج شده بود. بعد از قيام گوهرشاد، مدارس بزرگ و مهم علميه تعطيل شده بود و طلاب ناچار به نجف و قم هجرت مى كردند.

در مشهد، بقيّه «مطوّل» و «شرح لمعه» و همين طور «رسائل»، «مكاسب» و «كفايه» را خواندم. مكاسب و كفايه را پيش مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى (كه از مدرسين بزرگ مشهد بودند) خواندم ومدتى هم در درس خارج ايشان شركت مى كردم و اصول را تا اواسط خارج «كفايه» و خارج فقه را تقريبا تا پايان كتاب طهارت،درس گرفتم.در سطح ،از اساتيد ديگرى همچون حاج شيخ كاظم دامغانى، حاج ميرزا احمد مدرس يزدى و حاج شيخ حسين بجستانى، بهره مند بودم.

در مشهد،يك سالى هم به درس خارج اصول مرحوم حاج ميرزا احمد آقازاده (كفايى)، پسر آخوند خراسانى، مى رفتم. چند ماهى هم در درس خارج مرحوم آقا سيد يونس اردبيلى كه همان موقع تازه به مشهد آمده بودند و خارج «رسائل» شيخ انصارى را مى گفتند، شركت مى كردم.

در اواخر تابستان سال 1328شمسى به قم رفتم و تا سال 1339 در آنجا مشغول تحصيل بودم؛به استثناى تابستانها كه به مشهد برمى گشتم.در قم، در اين يازده سال، در درس خارج فقه، اصول و رجال مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى شركت مى كردم. در دوران تحصيل قم، زمانى كه خبردار شدم آية اللّه العظمى گلپايگانى در منزلشان درس خارج حج براساس كتاب «عروة الوثقى» مى گويند، شركت كردم و تا زمانى كه قم بودم، حدود هشت ـ نه سال، در درسشان شركت كردم. همين طور به درس خارج مكاسب آية اللّه حاج سيد محمد حجت مى رفتم و اين درس را با آية اللّه سيد على سيستانى ـ كه الآن از بزرگان و مراجع نجف هستند ـ مباحثه مى كرديم. مدتى هم در درس خارج خيارات « مكاسب » آية اللّه سيد صدرالدين صدر شركت مى كردم.

البته در همان اوايل ورودمان به قم، مطلع شدم كه امام خمينى ـ قدس سره الشريف ـ عصرها در مسجد محمديه، درس خارج اصول دارند. در درس ايشان از استصحاب تا آخر اصول ،حضور داشتم.

از دروس ديگر غير از فقه و اصول، در مشهد، از فلسفه، «منظومه» را پيش مرحوم شيخ سيف اللّه ايسى و يك مقدار هم از «اسفار» و نيز« شرح اشارات» را پيش مرحوم شيخ مجتبى قزوينى خواندم.در قم، خدمت علامه طباطبايى مى رسيدم وامور عامّه «شفا» را پيش ايشان خواندم و همين طور در درسهاى خصوصى ايشان كه درباره «فلسفه و ردّ ماركسيسم» مى فرمودند، شركت مى كردم كه بعدا اين بحثها با تدوين و پاورقى شهيد مطهرى، با نام «اصول فلسفه و روش رئاليسم» چاپ شد.

علوم حديث: لطفا از چگونگى حضورتان در دانشگاه مشهد و تدريس در دانشكده الهيات و معارف اسلامى، مطالبى بفرماييد.

استاد واعظ زاده: در سال 1339، از من براى تدريس در دانشگاه مشهد دعوت شد. با شهيد دكتر بهشتى مشورت كردم كه ايشان مرا به پذيرفتن آن، تشويق كردند؛ لذا تابستان همان سال به مشهد رفتم و از اول مهر در دانشكده الهيات مشغول تدريس شدم ( البته نام اين دانشكده در آن موقع، دانشكده معقول و منقول بود).خوب،از آنجا كه در حوزه،چه قبل از ورودم به دانشگاه و چه همزمان با آن،دروس مختلفى را(از قبيل «منظومه » و « مكاسب» و «كفايه » و...) تدريس مى كردم،در دانشكده هم درسهاى مختلفى بر عهده ام گذاشته مى شد: فقه، تاريخ فقه، تاريخ حديث، شرح حديث، تفسير قرآن، تاريخ تفسير، كلام، فلسفه و… .

علوم حديث: بفرماييد كه از چه زمانى و با چه علل، انگيزه ها و زمينه هايى، به پژوهشهاى حديثى روى آورديد؟

استاد واعظ زاده: پدرم ،حاج شيخ مهدى واعظ خراسانى، يكى از وعاظ بزرگ خراسان بود و به داشتن اطلاعات حديثى معروف بود. ايشان در منبر، ساده و روان صحبت مى كرد. ابتدا آيات و روايات مربوط به بحث را مى گفت و بعد هم داستانى نقل مى كرد.

ما در يك اتاق زندگى مى كرديم كه همان اتاق،كتابخانه ايشان بود. من همان موقع با خيلى از كتاب هاى حديثى مانند كتاب هاى صدوق، بحارالانوار، وسائل الشيعه،و... آشنا شدم. وقتى هم كه وارد حوزه شديم، از همان ابتدا مراجعات حديثى زيادى داشتم و علاقه مند به ريشه يابى و بررسى سير تاريخى مسائل بودم. اين علاقه ذاتى،با يازده سال حضور در درس فقه و اصول و رجال استاد بزرگ عصر، مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى (كه از سال 1328 تا 1339 شمسى ادامه داشت) تقويت شد.

ايشان در درس، هر مسئله را از ريشه و اساس و از آغاز پيدايش آن بررسى مى كرد. ابتدا به قدر كافى، آيات مربوط به آن را مورد بحث قرار مى داد و سپس به نقل اقوال و آراى اهل سنّت و شيعه و نقل و شرح روايات مسئله، توأم با كنجكاوى و روشن بينى، پرداخت. روايات باب را ابتدا يك به يك، بدون مقايسه و تطبيق و جمع و تلفيق،بيان مى كرد و در پايان،به بهره بردارى از آنها با مهارت خاص خود، مى پرداخت.

كسانى كه وارد نبودند، خيال مى كردند ايشان در مرتبه دوم بحث از روايات، دارند تكرار مى كنند؛در حالى كه اين طور نبود. در اين مرحله، اقوال را هم مى فرمود. ايشان، بر راويان و احاديث فريقين،احاطه زيادى داشت و بى نظير بود.

علوم حديث: لطفا بفرماييد نحوه همكارى شما با طرح آية اللّه العظمى بروجردى در مورد رفع نواقص «وسائل الشيعة»، چگونه بوده است.

استاد واعظ زاده : بنده ،درس آية اللّه بروجردى را با دقت مى نوشتم. يك روز، شهيد مطهرى نوشته هاى مرا ديد و خوشش آمد و يك روز بعد از درس، ايشان مرا به آقا معرفى كرد. البته آقاى بروجردى مرا قبلا در مشهد ديده بود و زود شناخت. اين امر سبب شد تا شهريه اى كه ايشان به طلاب ديگر مى دادند، براى بنده هم درست شود. بنده در درس اصول آقاى بروجردى هم كه عصرها برقرار بود، شركت مى كردم و روز به روز رابطه بنده با ايشان بيشتر مى شد.

در مورد «وسائل»، ايشان بارها به كاستى هاى آن اشاره كرده بودند تا اينكه در بحث «صلاة »،در همان سر درس،اعلام كردند كه:«وسائل »،نواقص و مكرّرات و تقطيعاتى دارد و نياز به اصلاح دارد.ما به فكر افتاده ايم كه احاديث هر موضوعى را دقيقا جمع آورى كنيم. آقايانى كه مايل هستند، احاديث همين باب را جمع كنند و براى بنده بياورند.

بنده با جديت به كار مشغول شدم و در روز قرار، نوشته ام را به ايشان عرضه كردم. در آن روز، حدود شصت ـ هفتاد نفر نوشته هايشان را آورده بودند.آية اللّه بروجردى پس از ملاحظه كارها، در جلسه اى،افرادى را كه براى اين كار مناسب مى دانستند، از جمله بنده را نام بردند و روزى را براى آغاز كار،معيّن كردند. در آن روز، ايشان مبناى كار را كتاب «وافى» فيض كاشانى قرار دادند و موضوعات (كتابها) را تقسيم كردند. بنده در موقع تقسيم، چون تابستان بود، در مشهد بودم؛ لذا با نامه به من خبر دادند كه جمع آورى« كتاب النكاح والطلاق» با بنده است.

اين كارها گروهى انجام مى شد. مثلا بنده كه احاديث را جمع آورى مى كردم، آقاى شيخ محمد على قمى، فهرست بندى مى كرد و بعد از باب بندى، آقايان خوش خط: ثابتى همدانى و جلال گلپايگانى (طاهر شمس)، مى نوشتند و عده اى هم احاديث را با نسخه هاى نفيس خطى (مانند نسخه هايى كه در اختيارشخصى آية اللّه بروجردى بود) مقابله مى كردند.

پس از پايان كار «تهذيب الوسائل»، آن هم با چندبار تغيير و تحول كه حدود هفت ـ هشت سال طول كشيد، آية اللّه بروجردى همه را خواستند و فرمودند كه «اكنون كار تمام شده و لازم است يكدست شود. اين كار، نفرات زيادى لازم ندارد. به نظر من، آقاى شيخ على پناه و آقاى شيخ اسماعيل ملايرى و آقاى واعظ زاده براى تنظيم نهايى كافى اند و سيد محمد حسن هم براى ارتباط من با شما، در جمع شما شركت مى كند». اين كار ادامه داشت تا آية اللّه بروجردى رحلت كردند. در حيات ايشان، دو جلد از آن، در قطع رحلى و با چاپ سنگى چاپ شد. نام كتاب، ابتدا قرار بود كه «تهذيب الوسائل» باشد ولى در طول كار، چون بنا شد جامع تمام احاديث فقهى شيعه باشد، نام مستقلى پيدا كرد: «جامع الأحاديث الفقهية للشيعة الامامية».البتّه بنده به مشهد رفتم و ماندگار شدم و اين كار هم بعد از همان چند جلد كه آماده شده بود،متوقّف شد.

علوم حديث: لطفا بفرماييد چه پژوهشهاى حديثى ديگرى غير از طرح «جامع الأحاديث» داشته ايد.

استاد واعظ زاده: هفت سال تلاش در طرح «جامع الأحاديث» كه با مطالعه مستمر در كتب حديث شيعه و اهل سنّت و مقايسه آنها همراه بود، باعث شد به احاديث فقهى و تاريخ فقه در اهل سنّت احاطه زيادى پيدا كنم. در «جامع الأحاديث»، ابتدا قرار بود كه روايات اهل سنّت هم جمع شود و ترتيب يابد وحتى در بخشى از كتاب ،اين شيوه اجرا شد؛ ولى بعد، آية اللّه بروجردى به دلايلى از اين كار منصرف شد.

در اين سير مطالعاتى، رابطه بين فقه اهل بيت و فقه اهل سنّت، نظرم را جلب كرد و ديدم كه بسيارى از روايات اهل سنّت، از طريق اهل بيت و بسيارى از روايات شيعه، از طريق بزرگان اهل سنّت روايت شده است و راويان و روايات مشترك بين فريقين بسيار است. همين موجب شد تا در مشهد تصميم گرفتم روايات اهل بيت (از طريق سنّت) را جمع نمايم كه تا كنون چند هزار حديث در فقه و غير آن، از كتب صحاح، سنن، رجال و تاريخ اهل سنّت ـ كه به گونه اى به اهل بيت مربوط مى شود ـ گرد آورده ام. همين طور روايات زيديه را كه به يكى از امامان شيعه مى رسد، جمع كرده ام.

من در حدود بيست سال در بين كارهاى ديگرم به كتابهاى حديثى مراجعه داشتم. بيست و پنج كتاب از امّهات كتب حديث اهل سنّت را از اول تا آخر ديدم و اين احاديثى كه مربوط به اهل بيت بود، علامت مى گذاشتم. در كار «جامع الأحاديث»،در يك حديثى كه مثلا در «تهذيب» بود، شايد پنجاه بار به سراغش مى رفتم و كاملا به كتب اربعه، وسائل، مستدرك،و كتاب هايى كه از آنها نقل مى كنند، مراجعه مى كردم. نه من، ديگران هم همين طورمشغول كار بودند. به اين شكل بود كه به متون حديثى خودمان اطلاع كاملى داشتم. در مطالعات احاديث اهل سنّت هم زياد مراجعه مى كردم.مثلا «طبقات ابن سعد» را كه قبلا هم مطالعه كرده بودم ،دوبار ديگرمطالعه كردم و يادداشت هايى برداشتم؛يعنى بعد كه به فكر افتادم كه احاديث عترت را استخراج كنم، دوباره آن را مطالعه كردم.همين طور «سيره ابن اسحاق» را كه مستقيماو بلاواسطه از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روايت مى كند، رواياتش را استخراج كرده ام؛روايات «سيره ابن هشام» و «تاريخ طبرى» و«مستدرك حاكم» و «صحاح ستّه» و «موطأ» و «جامع مسانيد أبى حنيفة» را هم همين طور؛حتّى از كتب ائمه زيديه،مجموع كتابهاى زيدبن على و «امالى» شجرى و… را هم به دنبال روايات اهل بيت(ع) جستجو و مواردش را استخراج كرده ام. بدين ترتيب، در طول اين سالها، بحمدالله احاطه لازم را بر منابع حديث و سيره اهل سنّت پيدا كرده ام كه ان شاءالله در راه دفاع از حديث و فقه اهل بيت (ع) و تقريب مذاهب اسلامى،در طرح هايى كه در دسـت اجرا داريم و كارهايى كه در دست تأليف داريم،نتيجه خواهد داد.

در جريان مطالعاتم، يادداشت هايى هم به مناسبت در مورد تاريخ فقه و حديث و رجال و… برمى داشتم كه خيلى زياد است و در سلسله مقالات «تاريخچه علم تاريخ فقه» در نشريه دانشكده الهيات و معارف اسلامى مشهد، استفاده مى كنم.

كار ديگرى كه كردم، تصحيح و چاپ متون فقهى كهن اماميه بود. سه متن فقهى شيخ صدوق: المقنع، الهداية، مجلس فى وصف دين الامامية، را تحت عنوان «سلسلة المتون الفقهية للشيعة الامامية» تصحيح كردم كه با مقدمه بنده چاپ شد. كتاب «نهايه» شيخ طوسى و «نكت النهايه» محقق حلّى و… را براى سلسله دوم آماده كردم كه بر اثر مشكلاتى چاپ نشد.

بر بعضى كتاب ها مقدمه نوشته ام،مانند مقدمه شصت ـ هفتاد صفحه اى ام بر«موسوعه رجالى» آية اللّه بروجردى كه طرح «جامع الأحاديث» و طرح «سلسله اسانيد و طبقات رجال» ايشان را به تفصيل شرح كرده ام. باانتشار اين مجموعه رجالى،مكتب رجالى آقاى بروجردى احيا شد و كسانى كه نمى دانستند و يا چيزهاى اجمالى مى دانستند، از آن مطلع شدند. همين طور، مقدمه بر كتاب «عشر رسائل للشيخ الطوسى» و مقدّمه بر «المقنع» و «الهداية» كه سير اجمالى تاريخ فقه مذاهب اسلامى و شيعه اماميه در آن گفته شده است. مقدمه اى هم بر «الجمل والعقود» نوشته ام كه در آن ،سير فقه شيعه اماميه تا زمان شيخ طوسى، تجزيه و تحليل شده است.

علوم حديث: لطفا در مورد پژوهشتان درباره حديث ثقلين، نكاتى بفرماييد.

استاد واعظ زاده: حديث ثقلين را مرحوم حاج شيخ قوام الدين وشنوى قمى با اشاره آية اللّه بروجردى شروع كرده بود ،نقل ها و سندهايش را جمع كرده بودند و در دارالتقريب قاهره، چاپ كرده بودند. ما بعد از تأسيس مجمع جهانى تقريب بين مذاهب اسلامى،تصميم گرفتيم كه دوره مجلّه «رسالة الاسلام» را كه مجلّه رسمى دارالتقريب پيشين بود و از قاهره،در زمان حضور نماينده آية الله بروجردى (مرحوم آقا شيخ محمد تقى قمى) در آنجا منتشر مى شد، تجديد چاپ كنيم.بعد هم تصميم گرفتيم بقيه آثارآن دارالتقريب را، البته با كيفيّتى بهتر، چاپ كنيم كه طبعا «حديث الثقلين» در اولويت بود و بنده خودم به اين كار، اهتمام كردم.

چاپ اين كتاب در فضاى آن روز جهان اسلام و حتى بر روى بنيانگذاران دارالتقريب(شيخ محمود شلتوت و استادش شيخ عبدالمجيد سليم و…)تأثير بسيار داشت؛مخصوصا در زمينه توجّه به مرجعيّت علمى اهل بيت (ع).

آية اللّه بروجردى به اين حديث اهتمام زيادى داشت. ما حتى يك بار نشنيديم كه ايشان با علماى جهان اسلام، حديث غدير را مطرح كند. چون حديث غدير، مسئله خلافت بود؛ ولى حديث ثقلين،مرجعيت علمى ائمه بود. ايشان تأكيد داشتند كه ما فعلا بايد روى مرجعيت علمى اهل بيت (ع ) تكيه كنيم. اگر اسم خلافت را نبريم، حساسيت ايجاد نمى كند و مى شود اهل سنّت را حداقل با مرجعيت علمى ائمه اطهار(ع) قانع كرد. ايشان به اين مطلب اهتمام داشتند و مكرر در درس مطرح مى كردند و سهمى شايسته در راه تقريب بين مذاهب اسلامى داشتند.

علوم حديث: به نظر شما،در شيعه چه خلأهايى در حوزه حديث و علوم حديث هست و چه بحثها و پژوهش هايى اولويت دارد؟

استاد واعظ زاده: از كارهايى كه معتقدم بايد انجام شود، اين است كه احاديث مشترك شيعه و سنّى را پيگيرى كنيم. آنها فكر مى كنند كه ما روايتهايمان از اهل بيت(ع) است و چيز جدايى است از آنچه آنها از پيامبر اسلام(ص) دارند؛ در حالى كه هشتاد درصد و(شايد بيشتر) روايات مشترك است، مخصوصا در اخلاق. اصلا ائمه، همان روايات پيامبر را مى گفتند و اسناد نمى دادند.

مسائلى كه از ائمه ما سؤال مى شد،عموما مسائل فرعى بود؛ ولى در امّهات مسائل،درباره (مثلا) فضيلت علم، نماز، روزه و كليات ديگر، احاديث ائمه (ع) همان احاديث نبوى است؛ گاهى نسبت به رسول خدا (ص) مى دادند و گاهى هم نسبت نمى دادند كه غالبا همين طور بود. مردم هم از آنها نسبت نمى خواستند. ما خودمان در مجمع جهانى تقريب اين كار را به چند شكل دنبال مى كنيم. مثلا كتاب «التاج» را داديم كه احاديث مناسب هر باب را از شيعه، در كنار احاديث آن كتاب، بياورند. اين موضوع (احاديث مشترك) را در يكى از جلسات كنفرانس «مجمع تقريب» مطرح كردم كه خيلى مورد توجه قرار گرفت. گفتم كه اگر ما احاديث دو طرف را كه مشترك اند و در حدود هشتاد تا هشتاد و پنج درصد است جمع كنيم، در كنار قرآن، مأخذى مى شود براى اجتهاد در فقه و دانشهاى ديگر. قرآن كه مورد اتفاق است؛ پس بحثهاى ديگر را خاتمه بدهيم.

براى آنها عدالت صحابه، اصل است و از آن صرف نظر نمى كنند؛ چرا كه در صورت انصراف، فقه نخواهند داشت. براى ما هم عصمت ائمه، اصل است كه اگر نباشد، ديگر قولشان حجّت نيست و هيچ چيزى دستمان نمى ماند. بنابراين،خوب است اين دو اصل را مطرح نكنيم؛ بلكه مشكل را با جمع احاديث طرفين حل كنيم.

همين جا لازم است عرض كنم كه مرحوم آية اللّه بروجردى، همان اوايل كه شروع كرديم براى جمع آورى احاديث كتاب «جامع الأحاديث»، گفتند كه «شما در ذيل هر بابى، رواياتى را هم كه اهل سنّت در آن باب دارند، بنويسيد. اين خيلى مفيد است». ايشان كتاب «التاج» را هم براى استخراج روايات اهل سنّت، دادند. اين كتاب، پنج تا از «اصول» اهل سنّت را دارد و مختصر هم هست؛ مكررات را ادغام و سندها را كوتاه كرده است.

آقاى ثابتى همدانى و ديگران، كتاب طهارت را به اين شيوه تمام كرده بودند كه يك مرتبه آية اللّه بروجردى گفتند: «ديگر ننويسيد؛ مصلحت نيست. خواهند گفت كه علماى گذشته، زحمات زيادى كشيده اند و روايات شيعه را جدا كرده اند و حالا آقايان مى خواهند آنها را مخلوط كنند».بعدا من يك نامه نوشتم به خدمت ايشان كه اين كار، خيلى مهمّ است و در وحدت امت اسلامى خيلى مؤثر است و همين طور كه خودشان فرمودند، در فهم روايات مؤثر است؛بلكه تجديد نظر بفرمايند؛امّا ايشان بر همان تصميم، باقى ما ند ند.ايشان رسمشان بود كه نامه هايى را كه مى نوشتيم، برمى گرداندند و اين نامه را هم برگرداندند و الآن در كاغذهاى من موجود است.

علوم حديث: البته آية اللّه بروجردى انصافا در بين فقهاى شيعه، در بحثهاى رجالى و فقه الحديثى، سرآمد هستند. اگر مايليد در اين بخش به بعضى از نوآورى ها، شيوه ها و نكات مورد نظر ايشان اشاره بفرماييد.

استاد واعظ زاده: ايشان جوّ صدور حديث را در نظر مى گرفت كه اين حديث در چه جوّى صادر شده است. طبعا احتياج بود كه ببينيم احاديث اهل سنّت، چه دارد كه احاديث ما ناظر به آنهاست (حالا مى خواهد تأييد كند يا رد كند) و همين طور لازم بود فتاوايى را كه در آن زمانها بوده بدانيم.

يكى از امتيازات كتاب «جامع الأحاديث»، اين است كه ايشان مى گفت روايات يك راوى را پهلوى هم بگذاريد. ببينيد زراره در يك مسئله، چند تا روايت دارد. اين ساده انديشى است كه ما خيال كنيم زراره مى رفته از امام (ع) سؤال مى كرده و امام، جواب مى فرموده و باز زراره دومرتبه و سه مرتبه،همان مطلب را از امام،سؤال مى كرده! اين جور نيست؛ يك بار سؤال كرده؛ بعد كه نقل شده، اين قدر متفرق شده است. يك وقتى ايشان تعبير كرد كه مى دانيم امام (ع) يك چيزى فرموده است؛ اما اينكه خيال كنيم هر كدام از نقلها (با آن خصوصيت) قطعى است، نه،اين طور نيست. از مجموع نقل ها يك چيزى به دست ما مى آيد.

ايشان به اين صورت استنباط مى كرد؛ ولى حالا مى بينيم كه علما مثلا مى گويند: زراره در اينجا پنج تا روايت دارد و آن وقت، هر كدام را جدا بحث مى كنند. ايشان اين عقيده را نداشت. از امتيازات كتاب «جامع الأحاديث» اين است كه روايات يك راوى، پهلوى هم است. گاهى از روايت مختلف و متضاد يك راوى، معلوم مى شود كه از او دو جور نقل كرده اند؛ يعنى همان روايت را نقل كرده اند؛ ولى تقطيع هم كرده اند. گاهى يك قسمتش هست و گاهى نيست. اينها خيلى زياد اتفاق مى افتد و حقيقتا آية اللّه بروجردى عن اجتهاد به اين مسايل رسيده بود. ما كم داريم توى بزرگان ـ تا آنجايى كه ما ديديم ـ كه اين قدر در اين مسايل عميق باشند و هيچ تعصّب هم نداشته باشند.

يك روش ديگر كه ايشان داشت، اين بود كه در مسايلى كه مورد اتفاق همه مسلمين بود، ولى يك نوع اختلافى هم در آن پيدا شده بود، ابتدا آن جهت مشترك را مى آورد. مثلا در بحث وقت نماز مغرب، ايشان مى فرمود كه به اتفاق مسلمين، وقت نماز مغرب، «غروب شرعى» است. يعنى اين كلمه «غروب» را همه دارند؛ ولى بعد به لحاظ اينكه رواياتى از ائمه هست كه براى اطمينان از غروب خورشيد، ارتفاع حمره مشرقيه را هم شرط كرده اند، شيعه اين شرط را اضافه كرده است. اين يك امر احتياطى است و نبايد آن را اختلاف در وقت نماز مغرب به حساب آورد؛ بلكه وقت نماز مغرب، غروب شمس است و تشخيص آن به ارتفاع حمره مشرقيه است. اختلاف، در وسيله تشخيص است. در حالى كه بعضى مطرح مى كنند كه «آقا ما در اوقات نماز، اختلاف داريم. آنها مى گويند وقت مغرب، فلان زمان است و ما مى گوييم نه، آن زمان ديگر است». ايشان در اين جور مسايل، خيلى دقيق بود كه آن نكات مشترك را اول بگويد و بعد، نكات مورد اختلاف را مطرح كند. از اين قبيل، باز هم مسايلى بود.

علوم حديث: لطفا توضيحى درباره كتابهاى رجالى آية اللّه بروجردى، اسانيد كافى و تهذيب، و… بفرماييد.

استاد واعظ زاده: بله، همان طور كه در مقدمه اين كتاب ها من نوشته ام، اينها دو سلسله كتاب است: يك سلسله، «ترتيب الأسانيد» است كه تمام سندهاى «كافى» را جداگانه زير هم ترتيب داده اند. مثلا همه رواياتى را كه از ابوعلى اشعرى است، رديف كرده اند و آن وقت، اين سندها كه يك نوع است، يك سند است، با هم در ميانه سند اختلاف دارند؛ گاهى اسم يك راوى، گاهى كنيه اش، گاهى هم اسم پدرش يا جدش آمده است.

به عنوان نمونه، روايات صدوق، تاريخ ندارد كه بشود فهميد يك حديث كى نقل شده است. اين در اختيار داشتن ترتيب اسناد ها،براى آنكه انسان درك كند كه يك راوى از چه كسى و از چند طريق نقل مى كرده، بسيار مفيد واقع مى شود. مثلا ابوعلى اشعرى يا علىّ بن ابراهيم كه رواياتشان در «كافى» از همه بيشتر است (در حدود دو هزار حديث)،در اين ترتيب، معلوم مى شود كه از چند نفر نقل كرده اند و به چند صورت.

البته ايشان با ابداع و ابتكار خاص خودشان، اين كار را كرده اند و اين يك كار اجتهادى است. در اين روش، بسيارى از شبهات، مخصوصا در راويان مشابه و مشترك، مرتفع مى شود؛ چرا كه به عين ديده مى شود كه اين راوى، چه كسى است و از چه كسى نقل مى كند.

از كتاب هاى رجالى آية اللّه بروجردى، يك سلسله «ترتيب الأسانيد» است: ترتيب أسانيد الكافى، ترتيب أسانيد التهذيب (كه شامل «استبصار» هم هست؛ چون «استبصار» يك كتاب اضافه بر «تهذيب» نيست؛ بلكه يك قسمتى از روايات «تهذيب» را كه روايات مورد اختلاف است، جدا كرده است. من در تمام «استبصار» و «تهذيب»، دو روايت ديدم كه در «تهذيب» نبود و در «استبصار» بود، آن هم من احتمال اشتباه مى دهم)، ترتيب أسانيد من لايحضر، ترتيب أسانيد كتب الصدوق (كه بعضى كتابهاى صدوق است)، ترتيب أسانيد رجال الكشى، ترتيب أسانيد رجال النجاشى، ترتيب أسانيد فهرست الطوسى.

در اين سلسله، فقط سندهايى را كه اولش راوى مشترك است ذكر كرده اند و بعد، به ترتيب، همه سندهاى مشابه را. البته مرحوم آقاى نورى،محقق كتاب، مكرّرات را در آخر صفحه اشاره كرده اند. آقاى بروجردى، يك مقدمه خيلى مختصر و خوب و پرمغزى هم بر «اسانيد كافى» دارند. مقدمه اى هم «بر اسانيد تهذيب» داشتند كه متأسفانه به دست ما نيامد كه چاپ كنيم؛ پيدايش نكرديم؛ نمى دانم به چه كسى داده بودند. همين مقدمه را هم كه چاپ كرديم، در نسخه هايى كه به ما تحويل داده بودند، نبود. اين نزد آقاى پرويز صادقى بود كه ما ناچار شديم كتاب او را چاپ كنيم تا اين مقدمه را در اختيار ما بگذارد؛ چون گفته بود «تا كتاب مرا چاپ نكنيد، مقدمه را نمى دهم. وقتى كتابم چاپ شد و از چاپخانه بيرون آمد، يك نسخه به شما مى دهم». ما همين كار را كرديم و مقدمه را آقاى نورى با خط خوش نوشت و چاپ شد.

يك سلسله ديگر از كتابهاى آية اللّه بروجردى «طبقات» است؛ خيلى هم مختصر است. مثلا يك راوى را مطرح مى كند و مى گويد: عن فلان و فلان و فلان و هو عن فلان و فلان و فلان. بعد، طبقه بندى هم كرده است. اين طبقه بندى هم، به اين ترتيب، از مصطلحات خود آية اللّه بروجردى است. ايشان گاهى در درس مى فرمودند كه خود ايشان مثلا در طبقه سى و چهارم روات است يا مثلا شيخ طوسى در طبقه دوازدهم است. ايشان براى هر راوى، سى سال در نظر گرفته بود و بر اين اساس، طبقه بندى مى كرد. البته گاهى طبقه يك راوى را احتمال مى دادند و گاهى به طور قطع مى گفتند و چون به طور متوسط، دوره أخذ يا نقل حديث براى يك راوى، سى سال است، روات را به اين ترتيب طبقه بندى كرده بود. آن وقت، طبق همين اصل، مى گويند:«يحتمل أنّه من طبقة فلان» يا «كأنّه من طبقة فلان». گاهى هم به طور قطع مى گويد مثلا:«اينكه محمد بن مسلم و زراره از طبقه پنجم اند، قطعى است». اسم طبقات را هم بد گذاشتيم؛ يكى «ترتيب الأسانيد» است وديگرى هم بايد باشد «رجال الأسانيد». اين طبقات، در حقيقت «رجال الأسانيد» است؛ يعنى رجال «كافى» را جدا كرده اند و طبقه هر كدام را مشخص كرده اند و اينكه: از چه كسى نقل مى كند؟ چه كسى از او نقل مى كند؟ و… . البته بعدا آية اللّه بروجردى تصميمشان اين بود كه از مجموع اين «ترتيب الأسانيد» و اين مجموعه اى كه خودشان درباره طبقات نوشتند، يك كتاب تهيه كنند و اين كار را هم شروع كردند. چند نفر را احضار كردند كه يكى هم بنده بودم. به هر كدام از ما يك كتابى دادند كه هرچه در آنجا راجع به فلان راوى نوشته شده، استخراج كنيم. براى اين كار، يك جلسه بيشتر تشكيل نشد. گويا ايشان ديدند اين كار به اين صورت، نمى شود. بايد يك نفر بنشيند و اين كارها را بكند. خودشان هم ديگر نمى رسيدند و نتوانستند.

به هر حال، ايشان يك اساسى را بنا گذاشتند كه خيلى مهم است. اين كار، يك سبكى است مثل سبك كارهاى امروزى كه با رايانه كار مى كنند. متأسفانه بعضى از اين كتاب ها از روى چاپ رحلى تهران استخراج شده بود كه مرحوم نورى، آنها را دوباره نوشت و خيلى زحمت كشيد و ترتيب داد. كيفيت انتخاب ايشان را هم من در مقدمه نوشته ام.

مرحوم حجة الاسلام و المسلمين ميرزا حسن نورى همدانى، دوست دانشمند و خوشنويس ما و از شاگردان آية الله بروجردى بود. پانزده سال زير نظر ايشان و با اشراف ايشان به كار تنظيم و تحرير و آماده سازى تأليفاتشان اشتغال داشت. او در پى سالها استفاده از محضر آقاى بروجردى، خودش از رجاليان خبره حوزه قم بود و در مكتب رجالى آيةالله بروجردى، وقوف بى نظير داشت تا جايى كه در زمان حيات استاد، اسانيد كتابهاى صدوق را (از همين مجموعه) شخصا نوشت و به نظر و تصويب ايشان رسانيد و بعد از رحلت ايشان هم در سال 1350شمسى، اسانيد «تهذيب» را به همان سبك نوشت و به كنگره هزاره شيخ طوسى(ره) ارائه كرد.

مرحوم نورى، برگه هاى دست نوشته آيةالله بروجردى را جمع و تنظيم مى كرد و بعد از استخراج و بازنويسى، به نظر ايشان مى رساند. بعد از انقلاب كه بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى از او تقاضاى همكارى كرد، با تمام توان به جستجوى همه نسخه ها و يادداشت هاى رجالى آيةالله بروجردى و تصحيح، تطبيق، استخراج، تنظيم و تدوين آنها پرداخت و يك تنه، با تحقيق وسيع چند ساله، به اين موسوعه بزرگ رجالى، سر و سامان داد؛افتادگى ها را جبران كرد؛ كاستى ها را متذكر شد و تا جاى ممكن رفع كرد؛ استدراكاتى افزود؛ فهرست ها را هم ايشان نوشت؛ اما افسوس كه عمرش كفاف نداد تا انتشار اين موسوعه رجالى، يعنى تحقّق آرزوى ديرينه خودش و همه ما را ببيند و در آستانه انتشار كتاب، در سفر تبليغى به سيرجان، در سانحه اى درگذشت.رحمه الله رحمة واسعة.

درباره اين مجموعه رجالى، در مقدمه جلد نخست آن، به تفصيل نوشته ام.

علوم حديث: استاد، از اينكه فرصتى در اختيار فصلنامه قرار داديد، خيلى متشكريم. به عنوان پرسش پايانى، اگر اشكال و ايرادى در مجله «علوم حديث» ملاحظه كرده ايد، بفرماييد.

استاد واعظ زاده: البته من مجله را به ديد انتقادى نگاه نكرده ام ولى؛ به هر حال يك چيزى است كه جايش خالى بوده است، مخصوصا همين مصاحبه هايى كه با افراد مى كنيد. مصاحبه با آقاى محمودى را ديدم؛ مصاحبه خوبى بود؛ خيلى پر محتوا بود.

برخى پژوهشها و تأليفات استاد واعظ زاده:

1. مشاركت در تأليف «جامع أحاديث الشيعة»،

2. مقدّمه مفصّل بر «الموسوعة الرجاليه» آية اللّه بروجردى،

3. مقدّمه و تحقيق «سلسلة المتون الفقهية للشيعة الامامية»

(جلد يكم: المقنع، الهداية، مجلس فى وصف دين الاماميّة؛ جلد دوم: النهاية، نكت النهاية، فتاوى الشيخ)،

4. مقدّمه و تحقيق «عشر رسائل للشيخ الطوسى»،

5. مقدّمه و تحقيق «الجمل والعقود» شيخ طوسى،

6. تصحيح و نظارت بر چاپ «رجال الكشى (اختيار معرفة الرجال)»،

7.تصحيح و نظارت بر چاپ «الفهرست» شيخ طوسى،

8. تحقيق و تكمله كتاب «حديث الثقلين» شيخ قوام الدين قمى وشنوى،

9و10.نظارت بر نشر مقالات فارسى و عربى كنگره هزاره شيخ طوسى (1350ش) با عناوين:

«يادنامه شيخ طوسى» (3جلد)،

«الذكرى الألفية للشيخ الطوسى»،

11. تاريخ فتوحات مسلمين»،

12. «تاريخ فقه»،

13. نظارت بر نشر «مجموعه مقالات فارسى اولين مجمع بررسى هاى اقتصاد اسلامى» (3جلد، 1369ش)،

14. نظارت بر نشر «مجموعه مقالات فارسى دومين مجمع بررسى هاى اقتصاد اسلامى» (2جلد، 1372ش)،

15. تاريخچه علم تاريخ فقه،

16. پيام وحدت (مجموعه گفتگوهاى استاد در زمينه تقريب بين مذاهب اسلامى).

علوم حديث به فهرست كاملى از تأليفات و پژوهشهاى استاد، دسترس نداشت. همچنين، فهرست نمودن مقالات و مقدمه هاى ايشان بر كتب محقّقان، مورد نظر نبوده است

/ 1