به بهانه روز جهانی مبارزه با بیسوادی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

به بهانه روز جهانی مبارزه با بیسوادی - نسخه متنی

سیدضیا مرتضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به بهانه روز جهانى مبارزه با بيسوارى ))

آموزش دختران, نيازها و باورها

سيدضيا مرتضوى

((به رغم پيشرفت چشمگيرى كه طى 20 سال گذشته در وضع آموزش جهانى حاصل شده در سال 1990 ]1369[ حدود 948 ميليون نفر بزرگسال يعنى حدود يك چهارم جمعيت جهان هنوز هم بيسواد بودند و آموزش پايه براى ميليونها كودك تحقق نيافته بود.

زنان و دختران در اين خيل عظيم بيسوادى اكثريت را تشكيل مى دهند. حدود دو سوم بزرگسالان بيسواد زن هستند. در سال ]1369[ 1990 يكصدوسى ميليون كودك به آموزش ابتدايى دسترسى نداشتند: 81 ميليون نفر از اين تعداد, دختر بودند. در سالهاى 89 ـ 68[ 1986ـ]1365 نام نويسى مدارس ابتدايى دخترانه نشان داد كه ثبت نام دختران 29درصد در جنوب آسيا, 20درصد در آفريقاى جنوب صحرا و 18درصد در خاورميانه از ثبت نام پسران كمتر است.))

اين بخشى از گزارشى است كه توسط ((صندوق كودكان ملل متحد)) (يونيسف) در خصوص وضعيت آموزش و تحصيل جهانى بويژه زنان و دختران انتشار يافته است. اين تفاوت آشكار ميان دو جنس در امكان استفاده از آموزش هر چند ويژه كشورهاى اسلامى نيست اما يادكرد آنچه در فرهنگ اسلامى اما ياد كرد آنچه در فرهنگ غنى اسلام در فراخوانى به سوى آموزش و دانش آمده است و از يك سو سهمى كه هنوز كشورهاى اسلامى در اين واقعيت تلخ دارند مايه شگفتى بيشتر خواهد شد. بويژه آن گاه كه در بررسى عوامل ركود آموزشى و تفاوت موجود ميان دختران و پسران به عوامل باز دارنده اى چون پاى بستهاى اعتقادى و انحرافات بينشى در خصوص ارزيابى جايگاه زن و موقعيت اجتماعى او برمى خوريم.

مى پذيريم كه بسيارى از اين تفاوتها برخاسته از اولويت بنديهايى است كه اولياى آموزشى و تربيتى معمول مى دارند. سياستگزاران آموزشى در بسيارى موارد و در مواجهه با محدويت امكانات, فرصت استفاده از امكانات موجود را در اختيار پسران قرار مى دهند و اين در نگاه آنان مى تواند امرى منطقى باشد. بسيارى از اوليا تربيتى در محيطهايى كه اطمينان لازم به حفظ باورها و ارزشهاى اعتقادى و دينى دختران خويش در فضاهاى آموزشى نداشته باشد ((عطاى)) تحصيل دختران خود را به ((لقاى)) آن مى بخشند و حداقل, آنان را از ادامه تحصيل در سطوح بالاتر باز مى دارند. چنان كه در تخصيص بخشى از درآمد خويش, آنجا كه چاره اى جز گزينش ميان فرزندان نباشد, اولويت را براى پسران خود قائلند چرا كه ملاكهاى سودمندى بيشتر و بازدهى فزونتر در نگاه آنان اين انتخاب را الزامى مى كند. اينها و عواملى ديگر, باعث شده است كه هنوز دست كم در 29 كشور طى سالهاى 68ـ1365 تنها كمتر از 30درصد زنان قادر به خواندن و نوشتن باشند. در 5 كشور رو به توسعه نيز, ميزان زنان باسواد كمتر از ده درصد بوده است. تقريبا يك سوم كودكان جهان كه كلاس اول را شروع مى كنند, احتمالا پيش از اتمام كلاس چهارم, ترك تحصيل مى كنند. البته بايد اذعان كرد كه در سالهاى اخير بويژه در سه دهه گذشته شكاف آموزشى موجود بين دختران و پسران كاهش يافته است ولى هنوز اين فاصله به اندازه اى هست كه در جهت تقليل اين نابرابرى جديت شود.

شاخصهاى آمارى در خصوص آفريقاى جنوب صحرا,(1) جنوب آسيا(2) و خاورميانه(3) نشان مى دهد كه در سال 1339, حدود سه دهه قبل, نام نويسى دختران در سطح مدارس ابتدايى حدود 40درصد در كليه اين نواحى از ثبت نام پسران عقب تر بود و لى چنان كه در ابتداى نوشتار آمد اين تفاوت در سالهاى 68ـ1365 به 29درصد در جنوب آسياى, 20درصد در آفريقاى جنوب صحرا و 18درصد در خاورميانه كاهش يافته است. اين كاهش هر چند لازم است ليكن كافى نيست.

اگر به جايگاه صحيحى كه براى موقعيت اجتماعى زن باور داريم بنگريم, خواهيم ديد كه آموزش دختران حتى در همان سطح ابتدايى چه نقش عمده اى در بارورى و رشد فزاينده جامعه دارد. در بازنگرى فرايند توسعه آموزش دختران مى توان در بخش اقتصادى به دستاوردهايى چون بهره ورى از نيروى كار زنان, بهبود توليد سرانه ناخالص ملى و حتى توليد خانگى اشاره نمود. تاثير مستقيم اين توسعه در كاهش ميزان مرگ ومير اطفال و موفقيت چشمگير در برنامه هاى تنظيم خانواده را نيز مى توان در همين راستا به شمار آورد. كمك به توسعه عمومى بويژه در زمينه هايى چون بهداشت, تغذيه و محيط زيست, را نيز نبايد ناديده گرفت. افزايش توانايى در دفاع از حقوق انسانى و اجتماعى خويش, مشاركت در تصميم گيريهاى خانوادگى و مديريتهاى اجتماعى, دفاع و مبارزه در جهت تثبيت ارزشهاى دينى و فرهنگى و تعميق علقه هاى اميد به زندگى نيز بستگى مستقيم به آموزش و آگاهيهاى صحيحى دارد كه به آنان داده مى شود. بدون شك اين واقعيت را نيز در مى يابيم كه آموزش دختران تاثير عمده اى در آموزش دختران نسلهاى آينده دارد.

((گريز)) چاره واقعى نيست

بررسى و بازگويى فرايند توسعه آموزش دختران به فرصتى بيش از مجال كنونى نيازمند است و اينك اولويتى نيز براى آن احساس نمى شود اما بازنگرى يكى از عوامل بازدارنده آموزش دختران كه در برخى اذهان و محافل دينى همين عامل به عنوان يك ارزش تبعى و گاه يك ارزش ذاتى و اصيل به شمار مى رود, مى تواند مفيد افتد و حتى ضرورى مى نمايد. ((گريزى)) كه چاره واقعى نيست و از همين رو در بسيارى از موارد بايد آن را ناشى از يك قصور دانست.

براى مشاركت دختران در نظام آموزشى به دو عامل متغير ولى مهم, بايد اشاره كرد; ((تقاضاى)) پدر و مادر و ((عرضه)) خدمات در حد مطلوب. به عبارت ديگر ((خواست)) اوليا دختر و ((خدمات رسانى)) اولياى آموزشى. روشن است كه ((تقاضا)) تحت تاثير مستقيم اوضاع فرهنگى, اجتماعى و اقتصادى قرار دارد. در اين خصوص مى توان به عواملى چون سنتها و تعصبات اجتماعى و فرهنگى, باورهاى دينى, آموزش والدين, درآمد خانواده, نحوه تقسيم كار در خانه و انتظارات افراد از آينده اشاره كرد. ((عرضه)) نيز به عواملى نظير توانايى مديريتهاى آموزشى, تعداد مدارس, تعداد, كيفيت و جنسيت آموزگاران, برخوردارى از كتب, متون و امكانات آموزشى, بستگى تام دارد. توصيه هايى چون, قرارگيرى مدارس در نزديكى محل زندگى, ترويج استخدام آموزگاران زن, ايمن سازى محيطآموزشى در تربيت و اخلاق, كاهش هزينه والدين, تهيه برنامه درسى متناسب افزايش مشاركت محلى, ترويج محلى سازى و تمركززدايى, گسترش برنامه هاى ترويجى و بسيج اجتماعى و بالاخره سازگارى نظام آموزشى با نيازهاى دانشآموزان دختر بايد در راستاى ((عرضه)) مورد تاكيد قرار گيرند.

اما آموزش دختران تا آنجا كه به ((تقاضا)) مربوط مى باشد موضوعى است كه در اين فرصت, علاقمندم به آن بيشتر بپردازم چرا كه ((دريافتهاى)) گذشته دينى ما و نيز ((بازيافتهايى)) كه در بازنگرى اصول و داده هاى اسلامى خويش داريم در تعارض آشكار با ((گريز)) از آموزش دختران است. برخى محافل مذهبى و اذهان دينى اساسا به لزوم آموزش دختران جز در چارچوب بسيار محدودى كه ذكر مى كنند اعتقادى ندارند و آن را در ((محدوده ممنوعه)) به شمار مىآورند. آنچه مى تواند اين ديدگاه را توجيه نمايد برداشتى است كه اينان از برخى روايات و گزارشهاى موجود در منابع دينى دارند. روشن است كه فضاى ناسالم آموزشى و اجتماعى نيز, شاهدى بلكه در بسيارى موارد دليل اصلى اين نقطه نظر شده است. به وضوح, اين ديدگاه براى آموزش دختران ممنوعيت ذاتى و اولى قائل است و اگر نيز در معقول جلوه دادن آن شواهد و منافعى را يادآور شود اما چندان علاقمند نيست كه آن را از قالب يك حكم, ((تعبدى)) به چيزى فراتر بكشاند. در باور ما و با همه احترامى كه براى اين گروه از صاحبنظران متون دينى قائل هستيم, تصريح مى كنيم كه اين برداشتى ناصحيح و خطرناك و در جهت خلاف اصول موضوعه و روح حاكم بر همين متون مورد استناد است. از نظر فنى و تخصصى نيز نمى تواند راه حل نهايى در جمع بين ادله و منابع موجود باشد چنان كه برخى انديشمندان اسلامى به اين مهم پرداخته اند و مجله نيز به صورت فنى به بررسى آن اقدام خواهد كرد, اما آنچه جاى تامل بيشتر دارد ممنوعيت ((عرضى)) و ((تبعى)) آموزش دختران در فضاى موجود است كه بسيارى با اين باور دختران خويش را از تحصيل و يا حداقل از ادامه آن در سطوح عاليه باز مى دارند. آنان از چيزى مى گريزند كه در نگاهى ديگر به سوى آن در حركتند.

واقعيت اين است كه هميشه ((گريز)) از واقعيت هر چند تلخ, نمى تواند ما را به حقيقت هر چند شيرين, برساند. همه وقت نفى عملى ((واقعيت موجود)) به معناى دستيابى به ((حقيقت مطلوب)) نيست.

اين واقعيت كه حداقل برخى از مراكز آموزشى و نيز وضعيت اجتماعى موجود شرايط كاملا مطلوبى را براى تحصيل, بويژه براى دختران, دارا نيستند جاى انكار نيست و همه, همراه با تاسف, به آن اذعان داريم. برخى نامه هايى نيز كه به مجله مى رسد شاهد آفتهايى است كه مثلا حضور دبير مرد در محيط آموزش بوجود آورده است, اما همه سخن در اين است كه گريز از اصل تحصيل دختران در مقاطعى كه احتمال چنين آفات اخلاقى و تربيتى, بيشتر مى رود آيا مى تواند راه حلى منطقى به شمار آيد؟

ما خود شديدا بر حفظ ارزشهاى اخلاقى و دينى تاكيد داريم. ارزشها و حدودى كه در همه جا و هر وقت حتى در ((آينده))! نيز بايد محفوظ بماند اما بدبينى نسبت به كل نظام آموزشى كشور و آميخته ساختن اين باور با عوامل بازدارنده ديگر و در نتيجه بازداشتن دختران از تحصيل در مقاطع بالا را با ترديد كامل مى نگريم. رعايت حدود و ضوابط شرعى در بسيارى از دستگاههاى كشور همچون آموزش, بهداشت, هنر و تبليغ بستگى مستقيم به حضور كارى بانوان با تخصصهاى ويژه دارد. عدم برخوردارى جامعه اسلامى از چنين نيروهايى چاره اى جز روى آوردن به استفاده از امكانات و تواناييهاى مردان باقى نمى گذارد و اين همان چيزى است كه در قالبى ديگر از آن مى گريزيم, به اين معنا كه ((امروز)) از آن فاصله گرفته ايم اما ((آينده)) چاره اى جز مواجهه با آن نداريم, هر چند در شكلى و شخصى ديگر.اينكه از مراجعه بانوان به پزشك مرد بويژه در برخى معالجات شكوه داريم آيا جز اين است كه به اندازه لازم از جمع خود بانوان, نيرو نداريم؟ اگر از حضور دختران در محيطهاى آموزشى كه حالتى مختلط دارد و يا از آموزگاران مرد استفاده مى شود نگرانيم و دليل كافى نيز براى اين نگرانى در اختيار داريم آيا جز اين است كه اوليا آموزشى كشور, تامين اين نيازمندى را اينك فقط مى توانند آرزو كنند و نه عمل؟!

ما با همه اصرارى كه بر حفظ حدود و ارزشهاى اسلامى در همه مجامع و مقاطع داريم اما پاسخ ((حرام است, حرام است)) را نيز هميشه كارساز نمى دانيم. مى پذيريم كه اين پاسخ به صورت مقطعى و شخصى مى تواند حداقل در كوتاه مدت مفيد باشد اما حل مشكلاتى را كه جز با حضور فعال و سازنده و برخوردار از تخصصهاى ويژه توسط بانوان ميسر نيست, در پاسخ مذكور نمى جوييم. در تهاجم نظامى دشمن به مرزهاى جامعه اسلامى, و حضور جوانان رزمنده در مقابل دشمن نيز احتمال وقوع آفتهاى اخلاقى امرى دور از ذهن نيست اما هيچ گاه اين احتمال را و حتى قطعيت يافتن آن را, دليلى براى تحريم حضور در ميدان دفاع نمى دانيم. بايد بپذيريم كه بسيارى از زمينه هاى اجتماعى نيز همين تحليل و منطق را مى طلبد. اينكه در برخى رهنمودهاى دينى و روايات اسلامى آمده است كه ((عاقل آن نيست كه از ميان بدى و خوبى بتواند خوبى را برگزيند, عاقل آن است كه بد و بدتر را بتواند از يكديگر تفكيك نموده و تشخيص دهد)) ((حقيقتى)) است كه ((واقعيت)) مورد بحث را نيز در بر مى گيرد.

وقتى كه دخترى محصل براى ما مى نويسد كه با حضور دبير مرد در كلاس, دچار آفتى شده است كه خود نيز اقرار به گناه بودن آن دارد و راه چاره مى جويد جاى تاسف و اندوه است اما پيش از آن بايد متاسف باشيم كه چرا در جامعه اسلامى كه اولياى عظيم الشان آن ((صلوات الله عليهم)) دعوت به دانش نموده اند نبايد در حد ((تقاضا)) آموزگار زن وجود داشته باشد؟! روشن است كه جهت و سطح بحث را نبايد تا مثال مذكور تنزل داده و محدود كرد; اين را بايد شاهدى ساده و نزديك بر مدعا شمرد.

در يك جمع بندى:

ارزيابى آفتهاى اجتماعى و برخورد با آن با بينش مذكور, چيزى جز اتخاذ موضعى ((انفعالى)) و حالتى ((پدافندى)) نخواهد بود. اين نيز در مقاطعى مفيد بلكه لازم است اما راه حل اساسى و جامع نيست, همه راه حلها به ((حرام است, حرام است)) ختم نمى شود بلكه در بسيارى از موارد بايد منطق ((واجب است, واجب است)) را ترويج نمود و در نگاه ما آموزش دختران بويژه در سطوح عاليه و دستيابى به مراحل بالاى تخصص از جمله امورى است كه بايد با منطق ((واجب است, واجب است)) به تبليغ و توسعه آن همت گماشت و پر واضح است كه اين وظيفه تنها متوجه محافل و مجامع دينى نيست, مسووليتى است كه متوجه ((مديريت جامعه اسلامى)) به معناى عام و شامل آن, مى باشد. چنين باد.


1ـ شامل كشورهاى: آنگولا, بنين, بتسوانا, بوركينافاسو, بروندى, جمهورى آفريقاى مركزى, چاد, كامرون, كنگو, كنيا, ساحل عاج, جيبوتى, گينه استوائى, اتيوپى, گابن, گامبيا, گينه, گينه بيسائو, لسوتو, ليبريا, ماداگاسكار, مالاوى, مالى, موريس, موزامبيك, ناميبيا, نيجريه, نيجر, رواندا, سائوتوم و پرنسيپ, سنگال, سى شل, سيرالئون, سومالى, سودان, سوازيلند, توگو, اوگاندا, جمهورى متحده تانزانيا, زئير, زامبيا و زيمباوه.

2ـ شامل كشورهاى افغانستان, بنگلادش, بوتان, هند, مالديو, نپال, پاكستان و سرىلانكا.

3ـ شامل الجزاير, ايران, بحرين, مصر, عراق, اردن, كويت, لبنان, ليبى, موريتانى, مراكش, عمان, قطر, عربستان سعودى, سوريه, تونس, امارات عربى متحده و يمن.

/ 1