در شرف و فضیلت علم و دانش و دانشمندان و دانشجویان از دیدگاه های مختلف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در شرف و فضیلت علم و دانش و دانشمندان و دانشجویان از دیدگاه های مختلف - نسخه متنی

سیدمحمد باقر حجتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در شرف و فضيلت علم و دانش و دانشمندان و دانشجويان از ديدگاههاى مختلف

سيد محمد باقر حجتى (حسينى )

مقدمه :شرف و فضيلت علم و دانش و دانشمندان و دانشجويان از ديدگاههاى مختلف

(اين مقدمه كه به منظور ارائه شرف و ارزش علم و علماء و متعلمين ، تحرير مى شود) متضمن پاره اى از تنبيه و هشدارى است كه نمايانگر فضيلت دانش از ديدگاه قرآن و حديث و دليل عقل مى باشد، و ضمنا والائى و عظمت مقام حاملان علم و متعلمان را نيز گوشزد مى سازد، و نشانگر آنست كه خداوند متعال نيز به شاءن و مقام عالم و متعلم عنايت خاصى مبذول داشته و آنانرا از ساير طبقات ديگر ممتاز ساخته (و شخصيت آنها را ارج نهاده و امتياز و برجستگى ويژه اى براى آنان قائل شده است ).

الف - عظمت و شكوه علم و علماء و متعلمان از ديدگاه قرآن كريم

بايد توجه داشته باشيم كه خداوند متعال ، علم و دانش را علت كلى و اساسى آفرينش همه پديده هاى هستى جهان - اعم از آسمان و زمين - معرفى كرده است . همين نكته براى نشان دادن عظمت و ارزش علم و علماء و افتخار آنها، بهترين دليل گويا و قاطع ترين گواه مى باشد.

وقتى خداوند متعال ميخواهد چشم بصيرت انسان را در برابر اين نكته و حقيقت باز كند و دلهاى خردمندان را در مقابل اين واقعيت ، آگاه و بيدار سازد در نبشتار استوار بنياد و كتاب آسمانى خود مى فرمايد:

(( ((الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله على كل شى ء قدير)) )) (27)

خدائى كه هفت آسمان را آفريد و زمين را همسان و همانند با آن خلق كرد (تا فرمانش ميان اين دو پديده شگرف فرود آيد). هدف اين است كه از علم و بصيرت برخوردار گرديد، بصيرتى كه شما را به قدرت و توانائى همه گير و گسترده خداوند رهنمون باشد.

براى روشن شدن مسئله فضيلت علم - بويژه علم به توحيد و يگانگى خداى متعال - همين آيه كفايت مى كند، بالاخص علم توحيد يعنى اطلاع از يگانگى و يكتائى پروردگار عالم كه اساس و بنياد هر دانش ، و محور هرگونه شناخت و معرفت است ؛ (يعنى همه دانشها و معارف ، سرانجام ، انسان را به خدا رهنمون مى گردد). بهمين جهت پروردگار عالم ، دانش و معرفت را از لحاظ شرافت و ارزش در اوج همه مراتب و مقامات قرار داده است .

خداوند متعال با نخستين نعمت خويش - يعنى علم و بينش -، بر آدم ابوالبشر منت نهاد؛ آنگاه كه پروردگار جهان ، آدم را آفريد و او را از بوته تيره عدم رهائى بخشيد و لباس نورانى هستى را بر قامت وى پوشاند، بر او از آن جهت منت گذارد كه وجود او را با زيور علم بياراست . لذا در اولين سوره اى كه بر پيامبرش ‍ محمد (صلى الله عليه و آله ) فرو فرستاد ارزش علم و دانش را بازگو فرموده و بر تمام افراد بشر چنين منت نهاده كه در ميان تمام پديده هاى هستى ، وجود آنان را با علم ، ويژگى بخشيده و مشخص و ممتازشان ساخته است ، آنجا كه مى فرمايد:

(( ((اقرء باسم ربك الذى خلق ، خلق الانسان من علق ، اقرء و ربك الاكرم ، الذى علم بالقلم )) )) (28) .

اى پيامبر، بنام پروردگارت خواندن را آغاز كن ، پروردگارى كه آفريننده است . انسان را از خون بسته و لخته شده و يا چيزى شبيه كرم و زالو آفريد. بخوان اى پيامبر، و پروردگار تو كريم ترين كريمان است ، از آنجهت كه با خامه و قلم ، بشر را با علم و دانش آشنا و ماءنوس ساخت .

بايد دقت نمود كه خداوند با چه كيفيتى كتاب آسمانى مسلمين را افتتاح فرمود، و با چه طليعه اى برگهاى زرين اين نبشتار اعجازآميز را آغاز كرد. كتابى كه بيهوده سخن در پيش و پس آن راه ندارد، و از وجودى منشاء گرفته است كه در عين دانائى ، در تمام جوانب گفتار و رفتارش ستوده است .

اين كتاب الهى ، نخست با سخن از نعمت ايجاد عالم و آدم ، آغاز گرديده ، و سپس نعمت علم و بينش را بلافاصله به گوش هوش انسان ميخواند.

كمترين دقت و تاءمل در اين آيات ، انسان را واميدارد كه چنين بينديشد كه : اگر در اين موقف و جايگاه - پس از نعمت ايجاد - نعمت و احسانى والاتر از علم وجود مى داشت ، خداوند، انسان را بويژه با چنين احسان ، و نعمتى - يعنى علم - ممتاز نمى ساخت (و بلافاصله از نعمتهاى ديگر ياد مى كرد) و نور هدايت و طريق هدايت به صراط مستقيم را با علم آغاز نمى فرمود، آنهم به گونه اى كه براعت و تناسب ديباچه و مطلع با مباحث و مطالب قرآن كريم و دقايق معانى و حقايق بلاغت در چنين افتتاحى نيز جلب نظر مى كند.

بعضى از دانشمندان در توضيح وجوه و جهات تناسبى كه در آيات نخستين سوره ((علق )) به چشم مى خورد بيانهاى جالبى دارند. توضيح آنكه : بخشى از آيات اين سوره مربوط به آفرينش انسان است كه او از خون لخته شده يا چيزى شبيه زالو بوجود آمد. بخش ديگر اين سوره در بيان اين حقيقت است كه خداوند به انسان ، حقايقى را آموخت كه قبلا درباره آن حقائق ، اطلاع و آگاهى نداشته است . با توجه به دو توجيه زير به نظم جالب و ترتيب سنجيده اين آيات پى مى بريم :

1- خداوند در اين آيات از نخستين مرحله و حالات انسان در دوران جنينى ياد مى كند كه او بصورت خون لخته شده و يا همچون زالوئى كه به جدار رحم مادر چسبيده تكون مى يابد. و از چنين مرحله اى پست و تنفرانگيز، حيات و زندگانى خود را آغاز مى كند. و همين موجود غيرقابل توجه و اشمئزازآور، چنان تكامل مى يابد كه در اوج همه پديده هاى هستى از نظر كمالات قرار مى گيرد. يعنى انسانى كه در چنين حضيض و نشيب دوران جنينى ، وارد عرصه حيات گرديد چنان اوج مى گيرد كه بصورت يك انسان عالم و آگاه ، به والاترين مراحل حيات دست مى يابد.

گويا خداوند از رهگذر اين آيات به انسان هشدار مى دهد كه اى انسان ! تو در نخستين مراحل حيات ، در چنين وضع و شرائطى ، زندگانى را آغاز كردى ، شرائطى كه نمايانگر منتهاى پستى و ابتذال تو بوده است . و اين همان توئى كه در واپسين مراحل زندگانى به چنان پايه و مرتبتى تعالى مى يابى كه عاليترين منازل شرافت و پرارج ترين دوران زندگانى انسان و والاترين نحوه وجود در ميان همه پديده هاى هستى است .

اين سخن بر اين اساس است كه چون علم و دانش ، شريفترين حالات ارج آفرين انسان مى باشد؛ زيرا اگر - جز علم - جهات و حيثيات ديگرى معيار برترى انسان به شمار ميرفت ، و اين حيثيات از لحاظ اهميت در درجه اول قرار ميداشت . چنين شايسته بنظر ميرسد كه خداوند در اين مورد - بلافاصله پس از گفتار درباره آفريش عالم و آدم - از اين حالات و حيثيات ، سخن بميان ميآورد.

همين نكته اساسى است كه ترتيب منطقى آيات مذكور را به ما ارائه داده و تناسب عميق آنرا روشن مى سازد.

2- توجيه در اثبات تناسب و همبستگى درخور ترتيب آيات نخستين سوره ((علق )) آنست كه خداوند (در پى سخن از آفرينش جهان و انسان ) مى فرمايد:

(( ((و ربك الاكرم ، الذى علم بالقلم ، علم الانسان مالم يعلم )) )) (29) .

و پروردگار تو، كريم ترين كريمان است ؛ از آنجهت كه با خامه و قلم ، علم و آگاهى را به وى ارمغان داده است كه از آن محروم بود (و از اين رهگذر، كرامت والاى خود را بدو ارزانى داشته است ).

اين ترتيب موجود در گفتار الهى ، نكته ديگرى را به ما اعلام مى كند؛ ولى پيش از آنكه نكته مزبور را توضيح دهيم بايد مقدمة بگوئيم :

در علم اصول فقه ، چنين مقرر و مسلم گرديده است كه ((ترتب حكم بر وصف ، مشعر به عليت آن وصف براى حكم مذكور است )) (بعبارت ديگر: اگر حكمى ، مبتنى بر وصف و حالتى خاص باشد به اين نتيجه مى رسيم كه اين وصف و حالت ، علت آن حكم مى باشد). توضيح اين قاعده اصولى درباره آيات سوره علق ، بدينگونه است : خداوند متعال به وصف ((اكرميت )) و والا بودن كرامتش از آن جهت توصيف شده است كه چون علم و دانش را به بشر ارزانى داشته است . اگر هر مزيت ديگرى - جز علم و دانش - معيار فضيلت بشمار مى رفت شايسته بود همان مزيت با وصف ((اكرميت )) پروردگار در ضمن آيات ، قرين و همپايه گردد، و آن مزيت بعنوان معيار كرامت والاى خداوند بشمار آيد.

كرامت الهى در طى اين آيات در صيغه و قالب ((افعل تفضيل )) يعنى با تعبير ((الاكرم )) بيان شده است و چنين تعبيرى به ما مى فهماند كه عاليترين نوع كرامت پروردگار نسبت به انسان ، با والاترين مقام و منزلت او - يعنى علم و دانش وى - همطراز است . (بعبارت ديگر: بايد والاترين كرامت پروردگار جهان را در اعطاء علم و دانش به بشر، جستجو كرد).

بنابراين چنين ترتيبى ، علت ((اكرميت )) خداوند متعال را براى ما روشن مى كند و آن عبارت از تعليم و اعطاء علم به انسان مى باشد. ضمنا به ما هشدار مى دهد كه اعطاء نعمت علم و دانش به انسان ، نمايانگر والاترين كرامت الهى نسبت به بشر مى باشد.

فرازهائى ديگر از شكوه و عظمت علم و علماء:

خداوند متعال مسئله پذيرش حق و ملازمت و همبستگى با آن را بر اساس تذكر (و خوديابى ) و خدايابى انسان قرار داده ، و تذكر و خدايابى را بر پايه خشيت و بيم از خويشتن مبتنى ساخته است . و نيز خشيت و تقوى را ويژه جامعه علماء و دانشمندان معرفى كرده است آنجا كه مى فرمايد:

(( ((سيذكر من يخشى )) )) (30)

آنكه از خدا بيمناك است بزودى خود و خداى خويش را بازمى يابد. (و قلبش بياد پروردگار، آرام گيرد)

و يا مى فرمايد:

(( ((انما يخشى الله من عباده العلماء)) )) (31)

در جمع بندگان الهى فقط علماء هستند كه خداشناس اند، و ترس و بيم از او و حس تقوى و پرهيزكارى در دل آنها راه دارد.

و نيز خداوند از علم به ((حكمت )) (و استوارانديشى و سنجيدگى گفتار و رفتار) تعبير فرموده است . و حكمت را نيز سرشار از شكوه و عظمت و خير و بركت معرفى كرده است چنانكه مى فرمايد:

(( ((و من يوت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا)) )) (32)

و كسى كه از حكمت و دانش و استحكام در انديشه و گفتار و رفتار برخوردار باشد بايد بداند تحقيقا به خير و بركت فراوانى دست يافته است .

حاصل و فشرده سخن مفسران قرآن كريم در تفسير كلمه ((حكمت )) عبارت از پند و اندرزهاى قرآن كريم و آگاهى و بصيرت و نبوت است . اگر كسى از چنين آگاهى هائى بهره مند گردد بدون شك ، خير و بركت فراوانى را عائد خويش مى سازد؛ چون همه اين آگاهى ها از مجراى علم و دانش به روى انسان چهره مى گشايد.

خداوند در مقام بيان منزلت والاى يحيى (عليه السلام ) مى فرمايد:

(( ((و آتيناه الحكم صبيا)) )) (33)

ما به يحيى عليه السلام - آنگاه كه كودكى بيش نبود - حكمت و حكم و داورى متين و راءى و انديشه اى استوار عطا كرديم .

و يا آنگاه كه مى خواهد شخصيت شكوهمند خاندان ابراهيم پيامبر (عليه السلام ) را به جهان بشريت اعلام نمايد از آن مجرى بيان مى كند كه حكمت و نزول كتاب آسمانى را به وى ارزانى داشته و چنين مى فرمايد:

(( ((فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمة )) )) (34)

ما به خاندان ابراهيم ، (فرستاده بت شكن خود) نبشتار آسمانى و حكمت و انديشه و گفتار و رفتار استوار عطاء نموديم .

كلمه ((حكم )) و ((حكمت )) در اين دو آيه به معنى علم و دانش است ؛ چون عالم و دانشمند، استوارتر از جاهل و نادان مى انديشد و گفتار و رفتار او با متانت و استحكام و سنجش و ابرام ، تواءم است .

خداوند متعال دانشمندان را برتر و والاتر از همه رده هاى ديگر جامعه هاى انسانى معرفى فرموده ، و آنان را در تارك تمام طبقات مردم قرار داده است ، و امتياز و ويژگى آنان را نسبت به ساير افراد، چنين بازگو مى فرمايد:

(( ((هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكر اولوا الالباب )) )) (35)

آيا آنان كه با سلاح علم مجهزند و افرادى كه با جهل و نادانى دست به گريبان اند با هم برابرند (آيا ميتوان اين دو دسته را در يك رده قرار داده و با يك ديد به آن نگريست ؟) صرفا انديشمندانند كه تفاوت عظيم و بعد مسافت معنوى اين دو گروه را درك ميكنند و امتياز ميان آنانرا باز مى يابند و از اين رهگذر پند مى گيرند.

آرى خداوند متعال در خلال آيات قرآنى ، سلسله واژه هائى آبدار و پرمعنى را در نقطه مقابل واژه هائى ديگر قرار داده است تا از اين رهگذر، اوصاف و مزاياى گويائى را درباره دانشمندان متذكر گردد. چنانكه با بكار بردن لغات ديگر، اوصاف و احوال گروه بى بهره از علم را بگونه اى بيان مى كند كه بيانگر وضع اسف آور و شرائط دردناك زندگى آنان مى باشد.

(براى نشان دادن امتياز اين دو گروه در قرآن كريم از كلمه ((خبيث )) براى نادان و كلمه ((طيب )) براى دانا استفاده شده است ، و از خردمندان داورى ميخواهد كه آيا ميان اين دو عنصر آلوده و پاكيزه ، تفاوتى وجود ندارد؟!)

لذا مى فرمايد:

(( ((قل لا يستوى الخبيث و الطيب )) )) (36)

بگو اى پيامبر. عنصر پليد و آلوده با عنصر نظيف و پاكيزه برابر نيست .

در اين آيه ، پليد، نقطه مقابل پاكيزه قرار گرفته است ، چنانكه در آيه اى ديگر، كوردر برابر بينا، تاريكى در برابر روشنائى ، حرارت آزاردهنده در برابر سايه آرامبخش ، و زنده ها در نقطه مقابل مردگان (37) قرار دارد. اگر كمى ژرف بنگريم وتفسير اين آيات را بررسى كنيم مى بينيم كه مقصود از مفاهيم واژه هاى : (بصير بينا.نور = روشنائى . ظل = سايه آرام بخش ، و جنت = بهشت )، عبارت از علم و دانش و دانشمنداست ، چنانكه منظور از لغات : (اعمى = نابينا. ظلمات = تاريكيها. حرور = گرماىآزاردهنده . و نار = آتش ) عبارت از جهل و نادانى و نادان مى باشد.

خداوند متعال ارباب علم و دانشمندان را در كنار نام خود و فرشتگان آسمانى خويش ياد كرده و آنان را با چنين افتخارى ، سرافراز فرموده است . چنانكه مى فرمايد:

(( ((شهد الله انه لا اله الا هو والملئكة و اولواالعلم )) ))

خدا بر وحدانيت و يگانگى خود گواهى مى دهد. و نيز فرشتگان و دانشمندان گواهند كه جز خداوند معبودى دگر نيست .

خداوند متعال در قرآن كريم براى بزرگداشت و تجليل از علماء به همين مقدار بسنده نكرده است ؛ بلكه (با بيانات ديگرى نيز مقام آنان را ارج نهاده و آنان را مانند خود به عنوان افرادى آگاه به اسرار و رموز قرآن قلمداد كرده و آنها را از لحاظ بينش در مرتبتى پس از خويش آورده است ، و) در گرامى داشت فزونتر آنان چنين مى فرمايد:

(( ((و ما يعلم تاءويله الا الله والراسخون فى العلم )) )) (39)

تاءويل و ارجاع صحيح و تشخيص هدف و منظور آيات متشابه قرآن و تحقق آنرا جز خداوند متعال و دانشمندان ژرف نگر و نافذ در علم ، نمى دادند.

و نيز مى فرمايد:

(( ((قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب )) )) (40)

بگو، خدا و كسانى كه از علم و آگاهى نسبت به كتاب آسمانى برخوردارند به عنوان گواه ميان من و شما كافى و بسنده اند.

در آيه فوق ، عالم و دانشمند بعنوان شاهد و گواه بر نبوت ، در كنار خدا قرار گرفته و قرب و منزلت او نسبت به پروردگار به خوبى در آن ، نمودار است .

(در آيه اى ديگر، مؤ منان در جنب دانشمندان ، از درجات و پايه هاى رفيعى بهره مندند كه اين درجات را خداوند همراه مؤ منان ، به دانشمندان اعطاء فرموده است )، آنجا كه مى فرمايد:

(( ((يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات )) )) (41)

خدا به آنان كه در جمع شما جامعه بشرى ، به حق ايمان آوردند، و نيز به آنانكه از علم و دانش بهره مند هستند، رفعت مقام اعطاء مى كند (تا در ظل چنين مقام رفيعى از ساير مردم ، ممتاز باشند).

چهار گروه از گروههاى مختلف جامعه انسانى - در منطق قرآن كريم - در سايه ايمان از امتيازات و مقامات ويژه اى برخوردارند:

1- مؤ منان جنگ بدر: (و اصولا هر مؤ من واقعى ) كه خداوند متعال درباره آنها مى فرمايد:

(( ((انماالمؤ منون : الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا... اولئك هم المؤ منون حقالهم درجات عند ربهم و مغسفرة و رزق كريم )) )) (42)

مؤ منان (واقعى ) صرفا كسانى هستند كه به گاه ياد خدا دلهايشان بيمناك گشته ، و آنگاه كه آيات خداوند بر آنان خوانده مى شود بر نيروى ايمانشان مى افزايد... اينان حقا همان مؤ منان مورد نظر مى باشند كه در پيشگاه الهى از درجات و پايه هاى رفيع و آمرزش و روزى آبرومندانه اى برخوردار هستند.

2- مجاهدان راه خدا: (كه در احياء حق و حقيقت از بذل مال و جان دريغ ندارند)، خداوند متعال درباره آنها مى فرمايد:

(( ((فضل الله المجاهدين باموالهم وانفسهم على القاعدين درجة )) (43)

خداوند با يك درجه و پايه ، مجاهدان و افراد سخت كوشى را - كه در راه خدا از بذل مال و جان دريغ نمى ورزند - بر خانه نشينان تن آسان ، برترى داده است .

3- صالحان و نيكوكاران : (كه داراى رفتارى شايسته و در خور انسانهاى واقعى هستند). قرآن كريم راجع به آنها مى فرمايد:

(( ((و من ياءته مؤ منا قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلى )) )) (44)

و كسانى كه با ايمان و اعتقاد راسخ ، به خدا روى مى آورند، در حاليكه كردارى شايسته و در خور انسانهاى واقعى را دارا هستند، اين گروه از مردم در پيشگاه الهى واجد درجات و مقاماتى والا مى باشند.

4- علماء و دانشمندان : (كه در سايه بينش و آگاهى خود، مقامات ارجمندى را احراز مى كنند، چنانكه قبلا نيز ديديم در جنب مؤ منان و افراد دلبسته به حق و حقيقت ، شايستگى نيل به درجات و مقامات رفيعى را كسب مى نمايد) كه خدا درباره آنان چنين مى فرمايد:

(( ((يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات )) ))

(قريبا ترجمه آن ، گذشت ).

با توجه به مجموعه اين آيات - كه ضمن آنها خداوند متعال براى چهار گروه از طبقات مختلف مردم با ايمان ، درجات و امتيازاتى مقرر فرمود - به اين نتيجه مى رسيم كه پروردگار متعال ، افرادى را كه در جنگ بدر شركت جستند از لحاظ پايه و درجه بر ساير مؤ منان برترى داده ، و علماء و دانشمندان را بر تمام اصناف و گروههاى جامعه بشرى مزيت بخشيده است . برجسته ترين و سرفرازترين افراد مى باشند (و طبق منطق آيات قرآنى در ميان قشرهاى گوناگون انسانى ، همچون گوهرهاى تابناكى بر تارك جامعه بشريت مى درخشند).

امتيازات ويژه علماء و دانشمندان :

در قرآن كريم ، علماء و دانشمندان با پنج امتياز برجسته از ساير گروهها ممتازند:

1- ايمان :

(( ((و الراسخون فى العلم يقولون آمنا)) )) (45)

آنانكه گامهاى راسخ و نافذى را در پهنه علم برداشتند و به درون محيط و فضاى دانش راه يافتند مى گويند ما سراپاى قرآن كريم را باور مى داريم .

2- اعتقاد به توحيد و يگانگى خداوند:

(( ((شهد الله انه لا اله الا هو والملئكة و اولواالعلم )) ))

(ترجمه اين آيه قريبا از نظر مطالعه كنندگان محترم گذشت ).

3- اندوه و تاءثر و گريستن از بيم پروردگار:

(( ((ان الذين اوتواالعلم من قبله اذا يتلى عليهم يخرون للاذقان سجدا... يبكون و يزيدهم خشوعا)) )) (46)

حقا مردمى كه پيش از آن ، از علم بهره مند گشتند - آنگاه كه آيات خداوند بر آنان خوانده شود - با چانه هاى خويش بر زمين فروافتند... و گريستن را آغاز كنند. و خواندن قرآن كريم ، بر خشوع و زارى و انعطاف و فروتنى آنها بيفزايد.

4- خشوع و انعطاف درونى :

(( ((و يزيدهم خشوعا)) ))

تلاوت قرآن و تابش خورشيد حقيقت كتاب آسمانى ، بر مراتب خشوع و نرمى و فروتنى و انعطاف آنان مى افزايد.

5 - ترس و بيم از خدا:

(( ((انما يخشى الله من عباده العلماء)) ))

(ترجمه اين آيه نيز قبلا ياد شد).

(اين پنج امتياز برجسته صرفا از آن دانشمندانى است كه داراى بصيرت معنوى و بينش الهى هستند).

با وجود اينكه پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) از بينش كافى و حكمت و ژرف انديشى و جهان بينى عميق برخوردار بود، معهذا خداوند متعال به او امر مى فرمايد كه بگويد:

(( ((و قل رب زدنى علما)) )) (47)

بگو پروردگارا بر مراتب دانش و بينشم بيفزا.

ونيز در نماياندن روشن بينى دانشمندان مى فرمايد:

(( ((بل هو آيات بينات فى صدورالذين اوتواالعلم )) )) (48)

بلكه قرآن ، نشانه هاى روشن و آشكارى است در سينه هاى مردمى كه علم و دانش به آنها ارزانى شده است .

قرآن كريم ، مسئله درك و نيوشيدن ضرب المثل هاى خود را ويژه علماء و دانشمندان مى داند، و آنجا كه مى فرمايد:

(( ((و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون )) )) (49)

اين ضرب المثل ها را (كه همچون انگيزه هاى هشداردهنده و بيدارگر است ) براى مردم بازگو مى كنيم . اما جز علماء و دانشمندان نمى توانند (آن ها را بگوش ‍ هوش بشنوند و ژرفاى آن را بازيابند، و) درباره آن درست بينديشند.

اين مطالب و تعابير قرآنى - كه ارزش و فضيلت علم و علماء را به ما مى نماياند - بخشى از فضائل و امتيازهائى است كه در قرآن كريم به چشم مى خورد. و گرنه ، آيات كتاب الهى در ارج نهادن و بزرگداشت علم ، و اعتبار و ارزش علماء، فزونتر از آن است . و ما (بخاطر اختصار) برخى از آن ها را ياد كرديم .

ب - والائى مقام علم و علماء و متعلمان در منطق سنت و احاديث نبوى

سنت و احاديث نبوى (50) در ارائه ارزش و اعتبار علم و علماء و متعلمان به اندازه اى فراوان و چشمگير است كه مى توان گفت از حد احصاء و شمار بيرون است .

احاديث منقول از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و امامان و رهبران واقعى بشر راجع به فضيلت علم و علماء و متعلمان - در حد بسيار گسترده اى نظر هر محققى را در كتب حديث به خود جلب مى كند و ما به عنوان نمونه پاره اى از اين احاديث را از نظر گذرانديم .

(احاديثى كه از اين پس ياد مى شود سخنان رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) است كه درباره ارزش و اعتبار علم و علماء و دانش جويان ، بيان فرموده است ):

((كسى كه خداوند، خير و سعادت او را خواهان است ، وى را از بينش دينى و درك و فهم حقايق الهى برخوردار مى سازد)) (51) .

((دانش طلبى و علم آموزى بر هر فرد مسلمان (اعم از زن و مرد) لازم و ضرورى است ))(52) .

((اگر كسى در صدد پويائى از دانش برآيد، (و سعى خويش را در بازيافتن علم ، مصروف دارد، و در ظل مساعى و كوششهاى خويش ) علم و دانش را بازيابد خداوند متعال دو بهره و نصيب را براى او مقرر مى فرمايد. ولى اگر (عليرغم كوشش هايش ) در پويائى از علم ، ناكام و ناموفق باشد، يك اجر و پاداش در نزد خداوند متعال براى او منظور مى گردد)) (53) .

((كسى كه دوست ميدارد نگاهش به چهره كسانى افتد كه از آتش دوزخ درامانند، بايد به متعلمان و دانش جويان بنگرد. سوگند به كسى كه جان در يد قدرت او است ، هر شاگرد و دانشجوئى كه به منظور تحصيل علم - به در خانه عالم و دانشمند رفت و آمد مى كند، در هر گامى كه بر ميدارد، ثواب و پاداش عبادت يكساله عابد را براى او منظور مى فرمايد. و براى هر قدمى كه در اين مسير مى نهد، شهر و ديار معمور و آبادى را در بهشت براى او آماده مى سازد. و او كه بر روى زمين راه ميرود، زمين نيز براى او طلب آمرزش مى كند. در تمام لحظات و آنات - آنگاه كه روزش را به شامگاهان مى پيوندد، و شامگاهان را بروز ميرساند - مشمول رحمت و مهر و آمرزش الهى است .

فرشتگان آسمانى گواهى دهند كه اينگونه شاگردان پوياى علم و جوياى بينش الهى ، از شكنجه آتش دوزخ ، آزاد و درامانند)). (54)

((دانش جو و شاگرد دوستدار علم ، همانند كسى است كه روزها روزه دار و شبها بيدار و سرگرم عبادت بوده (و داراى اجر و پاداشى همسان او مى باشد) و هر بابى از علم - كه دانشجو بدان دست مى يابد و آنرا فرامى گيرد از كوه ابوقبيس - كه اگر سراسر آن طلا باشد و آنرا در راه خدا انفاق كند - بهتر و سودمندتر است )) (55) .

((دانشجوئى كه هدف او از علم آموختن ، احياء دين و آئين الهى اسلام است اگر بهنگام تحصيل علم ، مرگش فرارسد، فاصله ميان او و ميان پيامبران از لحاظ مقام و منزلت بهشتى در حد يك پايه و يك درجه است ))(56) (يعنى دانشجويان واقعى فقط در رابطه با نبوت - از لحاظ مقامات اخروى - نسبت به پيامبران ، در يك درجه پائين تر از آن قرار دارند و از نظر فضيلت در مقايسه با ساير مردم داراى قرب بيشترى نسبت به انبياء (عليهم السلام ) ميباشند).

((فضيلت و برترى عالم و دانشمند بر عابد و پارسا بميزان هفتاد پايه و درجه است ، درجاتى كه ميان هر دو درجه آن ، فاصله دور و درازى وجود دارد كه اگر اسب راهوارى بخواهد اين فاصله را با تك و دويدن طى كند هفتاد سال بطول مى انجامد تا مسافت ميان دو درجه از درجات هفتادگانه را بپيمايد. علت وجود چنين فضيلت قابل توجه براى فرد عالم و دانشمند اين است كه شيطان (و انسانهاى شيطان گونه ) بدعتها و نوآورى هاى نابخردانه اى را در ميان مردم ، طرح ريزى و مقرر مى كنند؛ ولى عالم و دانشمند (هشيار و بيدادگر)، آن نوآوريهاى زيان بخش و نامشروع را شناسائى مى كند، (و مى كوشد تا مردم را هشدار دهد و آنانرا به مضار آن آگاه سازد) و آنرا از بيخ و بن بركند (كوششهاى بى دريغ عالم و دانشمند در شناسائى بدعتها و از ميان بردن آن ، زمينه را براى احراز چنين مقامات والائى براى او فراهم مى آورد) در حالى كه عابد صرفا به عبادت خويش روى آورده )) (57) ، (و سعى و كوشش او فقط براى خود او سودمند است و نفعى از عبادت او به جامعه عائد نميگردد).

((فضيلت و برترى مقام عالم بر عابد، همسان با فضيلت و رجحان من (پيغمبر) بر پائين ترين افراد مردم است ؛ زيرا خداوند و فرشتگان و ساكنان آسمان و زمين - حتى مورچگان در لانه خود و ماهيان دريا در ميان آب - بر عالم و دانشمندى - كه معلم مردم است و آنانرا به خير و سعادت رهنمون مى باشد - درود مى فرستد)) (58) .

((آنگاه كه دانشجو - براى دانش آموختن - خانه خود را ترك مى گويد تا آن لحظه اى كه دوباره به خانه خويش بازمى گردد - (بايد اين مدت رفت و بازگشت او را فرصتهاى طلائى او بشمار آورد؛ زيرا سعى او در اين رفت و آمد همچون ) سير و جهاد در راه خدا محسوب مى گردد)) (59) .

((اگر كسى بدين منظور پا از خانه بيرون نهد تا بابى از علم فراسوى او گشوده گردد و از رهگذر آن ، امر باطل و نادرستى را به ماءمن و جايگاه حق و درستى بازگرداند و گم كرده رهى را به راه راست رهنمون شود، خروج او از خانه - البته با چنين هدفى - با عبادت چهل سال از نظر اجر و پاداش برابرى مى كند )) (60) .

رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) به اميرالمؤ منين على (عليه اسلام ) فرمود: ((اگر يك فرد به وسيله تو - به مدد الهى - طريق هدايت را بازيابد و به حق ، رهنمون گردد، پرارزشتر و بهتر از آنست كه مالك شتران سرخ موى اصيل و نجيب فراوانى باشى )) (61) .

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به معاذ فرمود: ((اگر خداوند متعال يك فرد را بدست تو هدايت كند چنين كارى از دنيا و آنچه در آن است مهمتر و پرارزش تر است )) (62) .

گويند كه نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) در خطاب به اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) نيز چنين سخنى را ايراد فرمود.

((خداوند، جانشينان مرا مشمول لطف و مرحمت خود قرار دهاد. (رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كه اين جمله را در ميان جمعى از ياران خود ايراد فرمود)، آنان عرض كردند: جانشينان شما چگونه مردمى هستند؟ فرمود: كسانى هستند كه سنت و روش مرا احياء نموده و آنرا به بندگان خدا تعليم ميدهد)) (63) .

((مسئله هدايت و ارشاد مردم - كه هدف بعثت و رسالت مرا تشكيل ميدهد - عينا مانند قضيه ريزش باران است . بارانى كه در مناطق و سرزمينهاى متفاوتى فرو مى ريزد: برخى از سرزمينها آنچنان پاكيزه و آماده است كه آب را در خود مى پذيرد و در نتيجه ، ريزش باران در اين سرزمين ها گياه ها و سبزه هاى فراوانى را مى روياند. برخى از سرزمين ها (همچون سنگستان )، سفت و سخت است كه آب در آن نفوذ نمى كند و فرونمى رود؛ بلكه روى زمين جمع مى شود و آبرا در خود نگاه ميدارد، و خدا مردم را بدينوسيله سودمند ساخته تا از آن آب بياشامند و سيراب گردند و منطقه هاى كشاورزى خود را با اين ذخائر، آبيارى كرده و بارور سازند. و برخى از سرزمين ها پست و كوير و شنزار است كه نه آب را بر روى خود نگاه ميدارد و نه گياهى را مى روياند.

اين مثل ، بازگوكننده حالات متفاوت كسانى است كه زير بارش هدايتها و ارشادهاى من قرار مى گيرند: بعضى از آنها از راه آوردهاى الهى من بگونه اى بهره مند مى گردند كه نه تنها خود داراى بصيرت دينى مى شوند و از اين بصيرت در زندگانى علمى سودمند مى گردند، بينش خود را به ديگران نيز منتقل ساخته و آنان را تحت تعليم قرار مى دهند. و بعضى ديگر در برابر فيضان و بارش دست آورد آسمانى من ، چنان سخت و غيرقابل انعطاف هستند كه اساسا سرشان را بالا نميگيرند و به ريزش و فيضان الهى توجه نمى كنند و باران هدايت الهى را در خود نمى پذيرند و نگاه نميدارند، هدايتى كه من نسبت به آن ، احساس رسالت و مسئوليت مى كنم و آنرا براى مردم بازگو مى نمايم )) (64) .

((رشك و حسد - جز درباره دو كس - روا نيست و نميتوان آنرا حسد مذموم ناميد:

1- كسى كه خداوند، او را دولتمند ساخته و مال فراوانى در اختيارش قرار ميدهد، ولى او اموال خويش را در راه حق صرف مى كند و در طريق احياء فضيلت ، سرمايه هاى مالى خود را به نابودى مى كشاند. (افراد با فضيلت ، بايد به حال چنين مردمى غبطه خورند و نسبت به آنان رشك برند).

2- كسى كه خداوند متعال وجود او را با حكمت و دانش سرشار ساخته و سرمايه هاى علمى را در كفش نهاده است . او خود نيز از اين سرمايه در زندگانى انسانى و معنوى خويش بهره مى گيرد و ديگران را با اين اندوخته علمى بهره مند مى سازد و از راه تعليم ، جامعه را با آن مايه ها مجهز مى كند)) (65) .

((كسى كه مردم را به هدايت و رشد فكرى و معنوى دعوت مى كند و در اين راه موفق مى گردد، برابر پاداش پيروان و ره بازيافتگان خود، اجر و مزدى از خدا دريافت مى كند بگونه اى كه به هيچ وجه - برخودارى راهبر از پاداش مذكور - از ميزان پاداش رهروان تعليمات او نمى كاهد.

و آنكه مردم را به گمرهى سوق مى دهد (و راه انحراف و گناه رابراى آنان هموار مى سازد) جرم او برابر جرمى است كه ره گم كردگان ، دچار آن جرم گشتند. البته اين وضع ، از بار جرم گمرهان نيز چيزى نمى كاهد)) (66) .

((آنگاه كه آدميزاد مى ميرد (حساب جارى ) اعمال او - جز نسبت به سه چيز - گسيخته (و مسدود) مى گردد:

1- خير مستمر و عام المنفعه (از قبيل ساختن پل ، خيابان ، مسجد، بيمارستان و امثال آن ).

2- علم و دانشى كه مردم بدان سودمند گردند (مانند كتب و آثار علمى ).

3- فرزند صالح و شايسته اى كه (همواره ) دعاى خير، نثار پدر نمايد)) (67) .

((پرارزش ترين و بهترين چيزى كه انسان ، پس از مرگ خود بيادگار مى گذارد سه چيز است :

1- فرزند صالح و شايسته اى كه او را با دعاى خير ياد كند.

2- صدقه جاريه (و مؤ سسه عام المنفعه مستمرى ) كه پاداش به او برسد.

3- علم و دانشى كه پس از مرگ او مورد استفاده ديگران قرار گرفته و بدان عمل شود)) (68) .

((فرشتگان آسمانى - براى ابراز رضايت و شادمانى نسبت به كار دانشجويان و علم آموزى طالبان علم - پر و بال خويش را فرو مى نهند)) (69) . ((جوياى علم و دانش باشيد، هر چند كه آنرا در چين (و نقاط بسيار دوردست ) سراغ گرفته باشيد)) (70) . (منظور، معرفة النفس و خداشناسى است ).

((اگر كسى صبحگاهان خويش را در پويائى از علم آغاز كند، فرشتگان (با بال و پر خويش ) بر او سايه لطف و مرحمت مى افكنند، و نيز در طول زندگانى خود از يمن و بركت و فراخ روزى برخوردار گشته ، و كاهشى در رزق و روزى او پديد نميآيد )) (71) .

((اگر كسى طريقى را - بمنظور دانش آموختن - بپيمايد، خداوند متعال در فراسوى وى ، راهى به سوى بهشت و نيكبختى او هموار مى سازد)) (72) .

((خوابيدن با علم ، بهتر و سودمندتر از نمازى است كه در عين جهل و بر مبناى نادانى برگزار مى شود)) (73) .

((وجود يك فقيه و فرد واجد بينش و بصيرت دينى - از ديدگاه شيطانها و اهريمن صفتان - طاقت فرساتر و تحمل ناپذيرتر از وجود هزار عابد است ))(74) .

((قضيه و جريان زندگى افراد عالم و دانشمند بر روى پهنه زمين و جهان خاكى ، همانند وجود ستارگان برفراز آسمانها است كه انسان به مدد درخشش آنها در خشكى و دريا، در دل شب و تاريكيها راه خويش را بازمى يابد (و قافله و كاروان سفر را به مقصد رهنمون مى گردند) آنگاه كه اين ستارگان زير پوشش ابر قرار گيرند و ناپديد گردند اين احتمال وجود دارد كه كاروانسالاران و راهبران مسافران نيز - علاوه بر خود كاروانيان - دچار گمرهى و سرگشتگى شوند(75) )).

((هر نوآموزى كه در فضا و محيط علم و عبادت و بندگى خدا پرورش يابد تا آنگاه كه به بزرگسالى برسد، خداوند در روز قيامت ، اجر و پاداش نود و دو فرد ((صديق )) و راستين در گفتار و كردار را بدو ارزانى مى كند)). (76)

((خداى ، در روز قيامت به دانشمندان و حاملان علم چنين خطاب مى كند: علماء و دانشمندان ! من بدانجهت علم و حلم و دانش و بردبارى خود را به شما سپردم كه ميخواستم صرفا از رهگذر آندو يعنى علم و حلم ، شما را مشمول آمرزش و رحمت خويش قرار دهم . و هيچگونه ايرادى در چنين مشيتى بر من وارد نيست و باكى از آن ندارم )) (77) .

((هيچ مجموعه و پيوندى ، خوش آيندتر و برتر از پيوند علم و دانش با حلم و بردبارى نيست )) (78) (يعنى تركيب و گردهم آئى علم با حلم ، پرفضيلت ترين تركيبها است . بعبارت ديگر: اگر در يك فرد، علم با آميزه حلم تواءم باشد شخصيت او از معجونى پرداخته شده است كه هيچ تركيب و معجونى از لحاظ فضيلت و ارزش به پاى آن نمى رسد).

هيچ صدقه و بخششى - از لحاظ ميزان پاداش و بازده معنوى - نميتواند با نشر و تعليم علم ، برابرى كند)) (79) .

((هرگونه هديه و ارمغانى كه يك فرد مسلمان به برادر دينى خود اهداء مى كند، برتر و والاتر از سخن حكمت آميز نيست ، سخنى كه خداوند - از رهگذر آن - بر مراتب هدايت آن برادر ايمانى افزوده و از سقوط و نابودى شخصيت او جلوگيرى كرده و پستى و تبهكارى و نابودى را از او طرد مى سازد)) (80) .

((پربهاترين و والاترين صدقه و بخشش اين است كه انسان بر علم و دانشى دست يابد و آنرا به برادر دينى خود تعليم دهد)) (81) :

((عالم و دانشمند با متعلم و شاگرد از لحاظ اجر و پاداش الهى ، شريك و انباز يكديگرند. خير و سعادت (واقعى ) را نمى توان در ميان ساير طبقات جامعه بازيافت )) (82) .

((عالم و دانا - هر چند مايه علمى او اندك و ناچيز باشد - بهتر و ثمربخش تر از عابدى است كه عبادت و مراتب بندگى او، زياد (و چشمگير) باشد)) (83) .

((اگر شخصى ، بامدادان ، راه مسجد را در پيش گيرد و صرفا هدف او چنين باشد كه راه خير و نيكبختى را فراگيرد و يا آنرا به ديگران تعليم دهد - از لحاظ اجر و پاداش اخروى - همسان كسى است كه عمره كامل انجام داده باشد.

و اگر شبانگاه با چنان هدفى به مسجد روى آورد اجر و پاداش او برابر با اجر و پاداش كسى است كه مراسم حج كامل را برگزار كرده باشد)) (84) .

((طليعه روز خود را - در حاليكه عالم و دانشمند و يا متعلم و دانش جو و يا مستمع و شنونده علم و يا دوستدار و علاقه مند به دانش ، هستى - آغاز كن ، از گروه پنجم (كه از مرز اين چهار فرقه بيرون هستند) مباش كه در (پرتگاه ) انحطاط و نابودى قرار ميگيرى )) (85) .

(رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) به مردم فرمود): ((آنگاه كه از بوستانهاى بهشت عبور مى كنيد خود را از نعمتهاى آن اشباع سازيد. عرض كردند: يا رسول الله بوستانهاى بهشت چيست ؟ فرمود: حلقات و جلسات بحث و مذاكره است ؛ زيرا خدايرا فرشتگان سيارى است كه همواره در گردش اند و در جستجوى جلسات بحث و مذاكره علمى هستند. آنگاه كه بر اهل جلسات بحث و گفتگوهاى علمى وارد مى شوند پيرامون آنان را احاطه مى كنند)) (86) (و مراتب عشق و علاقه به علم و دانش را با چنان كيفيتى ابراز مى نمايند).

بعضى از دانشمندان درباره اين حلقات يادآور شده اند كه منظور از آن ، جلساتى است كه در آن از حلال و حرام ، سخن بميان مى آيد. در اين حلقات ، گفتگوهائى درباره قوانين دين از قبيل : خريد و فروش ، نماز، روزه ، نكاح ، طلاق ، حج و امثال آنها مطرح مى گردد. (بعبارت ديگر: موضوع بحث و مذاكره اينگونه جلسات ، عبارت از تشريح قوانينى است كه كيفيت رابطه انسان را با خدا تنظيم مى كند كه ما آنرا قوانين مربوط به ((عبادات )) مى ناميم از قبيل نماز، روزه ، حج و امثال آنها. و يا آنكه بحث و مذاكره اين جلسات مربوط به تشريح و گزارش قوانينى است كه چگونگى رابطه مردم را با يكديگر مشخص مى سازد كه در فقه بعنوان ((معاملات )) نام دارد از قبيل خريد و فروش ، اجاره ، رهن و امثال آنها. و يا راجع به كيفيت تشكيل خانواده و احوال شخصيه است از قبيل نكاح ، طلاق و مانند آنها).

((روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از خانه بيرون آمد و وارد مسجد شد و در آنجا با دو نشست و گردهم آئى مواجه گشت : در يك گردهم آئى ، گروهى سرگرم كسب بصيرت دينى و علم آموزى بودند. و در نشست و گردهم آئى ديگر، دسته اى مشغول دعا و درخواست از خدا بودند.

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اين دو نشست و گردهم آئى در جهت خير و سعادت قرار دارند؛ چون گروه اخير، خداى را ميخوانند؛ ولى آن گروه اول سرگرم فراگرفتن بينش و دانش هستند و ميخواهند دانش و آگاهى دينى خود را از رهگذر تعليم ، به افراد نادان منتقل سازند. (با وجود اينكه هر دو گروه در مسير فضيلت گام برميدارند، معهذا) گروه اول بر گروه دوم مزيت دارند. (من كه پيامبر شما هستم ) بخاطر تعليم (حقايق و نشر آگاهى )، مقام رسالت را به عهده گرفته و بدان مبعوث شدم )) (87) (و هدف بعثت من ايجاد بينش و تعليم حقايق بوده است ). سپس آنحضرت در جمع گروهى نشست كه سرگرم دانش اندوزى و تعليم بوده اند (و با اين رفتار الگوپرداز خود، دو نشست مذكور را ارزيابى فرموده و بدينوسيله ، برترى علم را بر عبادت و دعاء، عملا اعلام نمود).

از صفوان بن عسال نقل مى كنند كه گفت : حضور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) رسيدم در حاليكه آن حضرت بر برد سرخ ‌فام خويش تكيه داده بود. عرض ‍ كردم : يا رسول الله ، من به خاطر كسب علم و جستجوى از آن به مسجد روى آوردم . رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: آفرين بر تو، توئى كه پوياى علم و دانش هستى . فرشتگان با پر و بال خويش وجود شاگرد جوياى علم را در بر گرفته و آنچنان در پيرامون او بر رويهم انباشته مى شوند كه به آسمان دنيا و جهان ناسوتى - از فرط محبت و عشق و علاقه به چيزى كه دانشجو، پوياى آنست - اوج مى گيرند)) (88) (يعنى در حقيقت ، تجمع و تراكم و تراكب فرشتگان در پيرامون طالب علم - نمايانگر مراتب دلبستگى و علاقه شديد اين وجودات مقدس نسبت به هدف طالب علم - يعنى دانش و بصيرت در امر دين و دنيا - مى باشد).

((كثير بن قيس مى گويد: با ابودرداء در مسجد دمشق نشسته بوديم ، در اين اثناء مردى وارد شد و گفت : من از مدينه آمده ام و هدفم اين است كه شنيده ام شما براى مردم حديث پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) را نقل مى كنى . من بخاطر شنيدن حديث رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) از زبان شما اين راه دور و دراز را پيموده ام .

ابودرداء گفت : مبادا مسئله تجارت و سوداگرى ، تو را وادار كرده باشد كه رنج سفر از مدينه تا شام را بر خود هموار ساخته باشى ؟ گفت : نه . سپس ابودرداء به وى گفت : نكند هدفهاى ديگرى ، تو را از مدينه بدين سو كشانده باشد؟ آن مرد گفت : نه . (يعنى هيچ هدفى جز استماع حديث و سخن رسول گرامى (صلى الله عليه و آله )، مرا به اين سفر وانداشت ).

آنگاه ابودرداء به نقل حديثى از نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) آغاز كرد و گفت : از آنحضرت شنيدم كه مى فرمود: ((اگر كسى مسيرى را در جهت آموختن علم و دانش طى كند، خداوند متعال او را در راهى كه مقصد آن ، بهشت است سوق ميدهد. فرشتگان - بمنظور اعلام شادمانى خود نسبت به طالب علم - پر و بال خويش را فرومى نهند. (همه پديده هاى هستى ) حتى ماهيان دريا از خدا درخواست مى كنند كه عالم و دانشمند بر عابد (و ساير طبقات مردم ) همانند امتياز و برترى بدر و ماه تمام بر ساير ستارگان است . علماء و دانشمندان ، وارثان پيامبران الهى هستند؛ چون انبياء هيچ دينار و درهمى پس از خود به ارث نگذارند، و ميراث آنها عبارت از علم و دانش است . اگر كسى بر چنين ميراثى دست يابد، محققا سهم و نصيب فراوانى را در زندگانى ، عائد خويش مى سازد (89) )).

يكى از دانشمندان با اسناد به ابى يحيى زكريا بن يحيى ساجى چنين نقل مى كند كه او ميگفت : در يكى از كوچه هاى بصره بسوى خانه يكى از محدثين مى رفتيم ، ميان راه بر سرعت خود افزوديم . مرد شوخ چشم و بى باكى با ما همراه بود، او با حالت تمسخر و استهزاء به ما گفت : پاهاى خود را از روى بالهاى فرشتگان بالا نگاهداريد، يعنى روى پر و بال فرشتگان گام ننهيد؟! (وى سخن رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) را درباره فضيلت علم و علماء، دستاويز استهزاء خود قرار داده بود). ناگهان ديديم كه او نمى تواند گام از گام بردارد. چون دو پاى او (بعلت چنين استهزاء شرم آور) از كار افتاده و خشك شده (و ديگر قادر به راه رفتن نبود).

همو با اسناد داود سجستانى نيز آورده است . كه او مى گفت : ميان دانشمندان حديث ، مرد شرور و آلوده و بى بندوبارى زندگانى مى كرد. اين مرد آنگاه كه حديث پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ): (( ((ان الملائكة لتضع اجنحتها لطالب العلم )) :فرشتگان پر و بال خويش را براى طالب علم بر زمين مى نهند و آنرا مى گسترانند)) را شنيد، پاهاى خود را با ميخهاى آهنين مجهز كرد و گفت : ميخواهم بال و پر فرشتگان را پايمال كنم !!. گويند پس از اين عمل و گفتار زشت خود، گرفتار بيمارى خوره و خارش در پاهايش گشت .

اين داستان را محمد بن اسماعيل تميمى در شرح صحيح مسلم آورده و نوشته است كه دو پا و ساير اندام او (پس از آن رفتار و گفتار نابخردانه ) دچار خشكى و فلج گرديد.

(سخنان زير نيز از بيانات پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) مى باشد كه در مقام ارائه ارزش و اهميت علم و علماء ايراد فرمود:

((نزديكترين مردم به مقام و مرتبت نبوت ، عبارت از دانشمندان و مجاهدان راه حق مى باشند)) (90) .

((مرگ يك گروه و قبيله ، از مرگ يك عالم و دانشمند، آسانتر و ناچيزتر و تحمل پذيرتر است )) (91) .

((حكمت و دانش ، بر مراتب شرف و بزرگوارى افراد شريف مى افزايد، و حتى بردگان را (در سايه بينش علمى )، به مجالس و محافل بزرگان ترفيع ميدهد تا در ميان آنها جلوس كنند)) (92) .

((خداى در روز رستاخيز، بندگان خويش را برمى انگيزد، و سپس دانشمندان را. و به آن ها چنين خطاب مى كند: اى گروه علماء! فقط من از آنجهت گوهر علم و بينش را در ميان شما قرار دادم چون شما را مى شناختم و وجود شما را نه بدانجهت به علم و دانش بياراستم كه خواسته باشم شما را عذاب و شكنجه نمايم ؛ نه ، بلكه خواستم مشمول رحمت من قرار گيريد. برويد و راه بهشت و نيكبختى را در پيش گيريد؛ چون حقا از شما درگذشتم و شما را مشمول رحمت خويش ساخته ام )) (93) .

((اگر كسى در مجلسى بنشيند و در آن مجلس و نشست ، بر مراتب علم و آگاهى خود نيفزايد بر مراتب بعد و دورى خود از خداوند مى افزايد)) (94) .

((دانشمندان مردم ، عبارت از كسى است كه علم و آگاهى مردم را در وجود خويش فراهم سازد، و گرانقدرترين مردم ، كسى است كه فزونترين سرمايه علمى را به كف آرد، و كم ارزشترين افراد كسى است كه ناچيزترين و اندك ترين مايه علمى را براى خود اندوخته باشد)) (95) .

از سخنان پيغمبرگرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) در روايت زير چنين استفاده مى شود كه تعليم و نشر علم ، الزامى است و بايد عالم و دانشمند، اين سرمايه پرارزش را براى استفاده مردم ، در اختيار آنها قرار دهد؛ آنجا كه مى فرمايد:

((خداوند متعال به هيچ عالم و دانشمند، سرمايه علمى را اعطاء نفرمود جز آنكه از آنها پيمان گرفت ، نوع همان پيمانى كه از پيامبران گرفته است كه حقايق را به مردم تعليم دهند و واقعيات را روشنگر باشند و هرگز از بيان حقيقت كتمان نورزند (96) )).

ج - فضيلت علم و علماء و متعلمان از نظرگاههاى امامان شيعه (عليهم السلام)

اوج منزلت علم و دانش در منطق پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) از طريق روايت ائمه (عليهم السلام ):

از طريق محدثان شيعه ، حديثى با اسناد صحيح از ابن الحسن على بن موسى الرضا (عليه السلام ) نقل شده است كه او از پدر و اجداد خود و آنان از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) نقل كرده اند كه آنحضرت فرمود:

((دانش آموختن بر هر فرد مسلمان (اعم از زن و مرد) ضرورى و واجب است . بايد علم و دانش را از سرچشمه ها و موارد استفاده آن ، جويا شويد، و آنرا از افراد شايسته و اهل علم دريافت كنيد؛ زيرا اگر دانش آموختن با هدف الهى تواءم باشد بعنوان حسنه تلقى مى شود. و پويائى از علم عبادت است و مذاكره و گفتگوهاى علمى ، تسبيح و تقديس پروردگار مى باشد. عمل و رفتار هماهنگ با علم ، جهاد در راه خدا است . و تعليم آن به كسانى كه از علم بهره اى ندارند، صدقه محسوب مى شود. و بذل علم به افراد درخور و شايسته ، وسيله تقرب به خدا مى باشد؛ زيرا علم ، مشعل و راهنمائى براى شناخت حلال و حرام و چراغى فروزان فراسوى بهشت ، و مونس و همدم انسان بهنگام وحشت ، و يار و رفيق انسان در روزگار غربت و تنهائى ، و همزبان انسان در حال بى كسى ، و راهنماى او در لحظات خوشى و ناخوشى ، و سلاح او در برابر دشمنان ، و زيور و زينت او در جمع دوستان است .

خداوند متعال بمدد علم و دانش ، جوامعى از بشر را تعالى بخشيده و آنان را بدينوسيله در مسير خير و فضيلت قرار داده است ، بدانگونه كه جامعه هاى فاقد علم و آگاهى را ناگزير به اقتباس از آنان كرده تا از رفتار و روش و ره آورد آنان ، الگو و سرمشق گيرند، و سرانجام ، آراء و افكارشان به آراء و افكار همان جامعه هاى مجهز به علم ، منتهى گردد.

فرشتگان ، شيفته دوستى با دانشمندان ميگردند و با بال و پرشان ، شخصيت روحى آنانرا لمس كرده و با درود و تحيات خويش به آنان تهنيت و تبريك مى گويند.

هر پديده خشك و تر چنين مى كوشند كه از خداوند درخواست نمايند تا دانشمندان و جامعه سرشار از علم و دانش دينى را مورد مرحمت و لطف خويش ‍ قرار دهد. حتى ماهيان دريا و حشرات و درندگان بيابان و بيشه ها و چهار پايان نيز اين درخواست را با خدا در ميان مى گذارند.

(زيرا علمى كه با آميزه ايمان تقويت يافته است حمايت از تمام پديده هاى هستى اعم از جاندار و بيجان را بعهده گرفته و مانع از آنست كه به حريم موجودى تجاوز بعمل آيد، و فى المثل با آلودگيهاى ذره اى و مسموميت هاى اتمى و بالاخره با هر نيروى ويرانگر ديگرى ، فضاى پاكيزه و آرام جهان هستى ، و زندگانى ، به پريشانى و نابودى سوق داده شود. و ما اين حقيقت را - كه در گفتار پرارزش رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به چشم مى خورد - در عصر حاضر، به وضوح درك مى كنيم كه چرا جهان وجود و عالم هستى با تمام پديده هايش به علماء و دانشمندان با ايمان ، چشم دوخته و از آنها مى پايند. در هر عصرى ، علماء و دانشمندان با ايمان و پاك نهاد، حامى و مدافع حفظ نظام هستى و مصونيت همه پديده هاى وجود بوده اند، و به هيچ قدرت جابر و ستمگرى اجازه تجاوز به حريم هيچ پديده اى را نمى دادند. و ايفاگر اين وظيفه ، صرفا دانشمندان الهى و علماء ربانى بوده و هستند).

(آرى ) علم مايه حيات دلها است كه عوامل مرگ زاى جهل و نادانى را از قلوب مردم ريشه كن مى سازد. دانش مايه چشم روشنى ، و نيرومندى اندام و مانع ضعف و فتور جسمانى است .

انسان مى تواند در سايه علم به منازل و مقامات افراد برجسته و برگزيده و با فضيلت ، ارتقاء يافته و در حلقات و مجالس نيكان و خيرانديشان قرار گرفته و به مدارج و مناصب عالى دنيوى و اخروى نائل گردد. مذاكره و گفتگوى علمى ، معادل با روزه دارى است ، و تدريس و تعليم و تعلم آن ، برابر با قيام شبانگاهى و راز و نياز با خدا مى باشد.

علم و دانش ، مؤ ثرترين عامل و انگيزه طاعت انسان از خدا و بهترين مشوق او براى عبادت است . انسان از مجراى بينش علمى به صله رحم و حفظ ارتباط و پيوند با خويشاوندان و دوستان قيام مى نمايد و از رهگذر آن ، به شناخت صحيح حلال و حرام موفق مى گردد.

علم ، راهبر انسان براى عمل و رفتار است ، و رفتار انسان از علم او الهام گرفته ، و علم و عمل پابپاى هم پيش ميروند. خداوند متعال نيك بختان را از علم بهره مند مى سازد؛ در حاليكه تيره بختان را از آن محروم مى گرداند.

خوشابحال كسانى كه خداوند، آنانرا از چنان حظ و بهره گرانقدرى محروم و ناكام نكرده است )).

سخنان اميرالمؤ منين على (عليه السلام ):

((مردم ! هشيار باشيد: كمال دين دارى و اوج ايمان شما عبارت از دانش آموختن و انطباق و هماهنگى رفتارتان بر طبق موازين علمى مى باشد. بايد متوجه باشيد كه دانش آموختن و ذخيره كردن علم از ثروت اندوزيهاى مادى شما، لازم تر و ضرورى تر است ؛ زيرا مال و ثروت و روزى مردم بر حسب نياز و درخور احتياج همگان تقسيم شده است . تاءمين نيازهاى مادى (طبق مقدرات و سرنوشت اشخاص ، در سايه مشيت الهى و به ميزان كوشش متعارف و عادى ) به وسيله خداوند دادگر، پيش بينى شده و خداوند عادلى كه نيازهاى مادى افراد را كاملا ضمانت كرده است براى شما نيز ضمانت مى كند و آنرا در اختيارتان قرار ميدهد.

ولى گنجينه علم و دانش در وجود عالم و دانشمند و دستگاه ذهنى او انباشته شده است - پس بايد پوياى چنان علم باشيد (97) (و سعى خويش را تا نهائى ترين درجه آن بكار داريد تا آنكه بر اين ذخائر و گنجهاى گرانبها در سايه رنج خويش دست يابيد).

((عالم و دانشمند، والاتر و برتر از كسى است كه روزها را به روزه مى گذراند و شبها را به عبادت پروردگار - آنهم تواءم با كوشش و رنج - سپرى مى سازد، و همت خويش را صرفا به روزه دارى و سحرخيزى به منظور عبادت و نيايش پروردگار صرف مى كند.

اگر مرگ عالم و دانشمندى فرا رسد، خلاء و شكستى در سازمان اسلام پديد مى آيد كه جز به وسيله عالم و دانشمند ديگرى - كه جانشين و همانند او است - قابل جبران نبوده و اين شكاف و صدمه ، مرمت نخواهد گرديد(98) .

((براى باورداشت شرافت و فضيلت علم ، توجه به اين نكته ، كافى و بسنده است كه : افراد ناصالح و فاقد بينش درست علمى ، مدعى داشتن چنين علمى مى شوند و داعيه علم و شايستگى در آن را در سر مى پرورانند، و آنگاه كه آنها را به علم و دانش منسوب مى سازند و از آنان به عنوان عالم و دانشمند، ياد مى كنند سخت شادمان مى گردند.

و براى زشتى و نكوهش جهل و نادانى ، همينقدر بس كه افراد گرفتار جهل و بى سوادى نيز نسبت به آن اظهار تنفر و بيزارى نموده و از اينكه با اين سمت و عنوان معرفى شوند سخت گريزانند)) (99) .

اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به كميل به زياد فرمود: ((كميل ! علم ، بهتر از مال است ؛ زيرا علم و دانش از تو نگاهبانى و پاسدارى كرده و وجودت را در پناه خود قرار ميدهد. ولى در مورد مال ، ناگزيرى كه خود نگاهبان و پاسدار آن باشى . علم و دانش بر تمام شئون زندگى و پديده هاى هستى و اراده ها فرمانروا و حاكم است ، در حاليكه مال و ثروت انسان ، محكوم و دستخوش اراده او مى باشد. صرف مال و انفاق آن ، موجب نقصان و كاهش آن مى گردد در حاليكه انفاق علم يعنى تعليم آن به ديگران ، اندوخته هاى علمى عالم و دانشمند را پربارتر و فزاينده تر مى سازد و كالاى علم طبعا رو به فراوانى مى گذارد)) (100) .

((علم و دانش بر مال و ثروت ، به هفت دليل مزيت و برترى دارد:

1- علم و دانش ، ميراث انبياء و پيامبران (عليهم السلام ) است ، در حاليكه مال و ثروت مادى ، ميراث و پس مانده فراعنه و جباران روزگار مى باشد.

2- علم از مجراى انفاق و اعطاء آن به ديگران ، نقصان پذير نيست ؛ ولى انفاق مال و ثروت مادى ، موجب كاهش و نقصان آن مى گردد.

3- مال و ثروت به حافظ و نگاهبانان نيازمند است ؛ در حاليكه علم و دانش ، خود نگاهبان و پاسدار انسان مى باشد.

3- علم و دانش سرمايه و اندوخته اى فناناپذير است ، حتى تا پاى گور و در دل تيره خاك ، يار و غمخوار و همراه انسان است ؛ ولى مال و ثروت يا مرگ انسان از او جدا گشته و نمى تواند هميارى خود را با انسان استمرار دهد و بعد از مرگ ، انسان را تنها گذاشته و در دنيا باقى ميماند.

5 - مال و ثروت ، سرمايه اى پيش پاافتاده و عمومى است ، و براى هر فردى - اعم از مؤ من و خداشناس ، و كافر و ناسپاس - فراهم مى شود و آنان از آن برخوردار مى گردند؛ ولى حصول علم و بينش الهى ، ويژه افراد باايمان است .

6- همه طبقات مردم - در مسائل مربوط به دين - به علم عالم و دانشمند نياز دارند؛ ولى تمام طبقات مردم نسبت به مالداران و دولتمردان احساس نياز نمى كنند.

7- علم و دانش ، نيرو بخش انسان در سير از صراط و گذرگاه آخرت ، فراسوى بهشت جاويد است (و به او در عبور از صراط و راه باريك و دقيقى كه مقصد آن بهشت و سرفرازى است - مدد مى رساند)، در حاليكه مال و ثروت ، مانع و سد راه او در پيمودن اين صراط و گذرگاه حساس مى باشد)).

((ارزش شخصيت هر فردى بمقدار معلومات و معارف او است )). (101)

در برخى از روايات ، حديث فوق بدينصورت ضبط شده است كه : ((ارزش شخصيت هر فرد، وابسته به ميزان كارائى و مهارت در معارف و شناختها و درستى اطلاعات او مى باشد)): (( ((قيمة كل امرء ما يحسنه )) )) . امام سجاد، زين العابدين (عليه السلام ):

((اگر مردم به مزايا و ارزشهاى والاى دانش آموختن آگاهى مى يافتند (منتهاى مساعى و كوششهاى خود را در اين راه صرف مى كردند و تا آنجا اعلام آمادگى مينمودند كه ) از مرز ريختن خون دلها و فرورفتن در اعماق درياها مى گذشت . (و بالاخره حاضر مى شدند در راه وصول به علم ، از رنجهاى جانكاه و فداكارى و جانبازى ، با آغوش باز استقبال كنند). خداوند متعال به دانيال نبى (عليه السلام ) چنين وحى فرمود: محققا فرد نادان و نابخردى كه در اداء حق اهل علم و دانشمندان ، رفتارى تحقيرآميز در پيش مى گيرد و از آنان - به عنوان مقتدى و رهبر خويش - پيروى نمى كند (در ميان جمع بندگانم ) بيش از همه مشمول غضب و خشم من قرار مى گيرد. ولى به عكس ، فرد پرهيزكار و پوياى پاداش عظيم - كه ملازمت و همبستگى خود را همواره با علماء و دانشمندان حفظ مى كند و در برابر حكماء و انديشمندان ، داراى حس انعطاف و پذيرش مى باشد (او به افكار و آراء آنان احترام گذاشته و در برابرشان ، سر تسليم و طاعت فرود مى آورد) محبوب ترين بندگان من است )) (102) و بيش از ساير مردم ، مورد لطف و محبتم مى باشد.

امام باقر (عليه السلام ):

((اگر كسى يكى از ابواب هدايت را (بر روى مردم ) بگشايد و آنرا به مردم تعليم دهد همانند پاداشى كه نصيب ره يافتگان مى گردد از خداوند، اجر و پاداش ‍ دريافت مى كند. و در اين رهگذر، از حجم پاداش ره يافتگان ، هيچگونه نقصان و كاهشى پديد نمى آيد.

و اگر كسى فراسوى مردم ، درى از گمرهى را (گشوده سازد و عوامل انحراف از صراط مستقيم را به آنان ) تعليم دهد، بار سنگين گناه و انحراف گم گشتگان مكتب او بدوش وى مى افتد؛ ولى از گرانى بار گناه اغواشدگان نيز چيزى كاسته نمى شود)).

((هر دانشمندى كه از دانش خويش بهره مند است از هفتاد هزار عابد (فاقد بينش دينى ) برتر و ارجمندتر است (103) )).

((هريك از شما كه به تعليم ديگران قيام مى كند؛ دو چندان پاداش شاگرد از جانب خداوند متعال عائد او مى گردد. علاوه بر آنكه نسبت به شاگرد خويش نيز، داراى مزيت و برترى است . لذا بر شما است كه دانش را از حاملان علم بياموزيد، و همانگونه كه علماء و دانشمندان ، شما را تعليم دادند به تعليم برادران دينى خود قيام نمائيد(104) )).

نشستن در مجلسى كه در آن مجلس در كنار كسى قرار گيرم كه اعتماد علمى نسبت به او ممكن باشد در نظر من از كار و عبادت بمدت يكسال ، مستحكمتر و اطمينان بخش تر است )) (105) .

امام صادق (عليه السلام ): ((اگر كسى راه و رسم خير و نيكى را به شخصى تعليم دهد هم وزن پاداش كار نيك او، اجر و پاداشى عائد وى مى گردد. (يكى از حاضران مجلس كه راوى اين سخن نيز مى باشد) از آن حضرت پرسيد: حتى اگر رهنمون فرد دومى به خير و نيكى باشد باز هم از چنين پاداشى بهره مند مى شود؟ حضرت در پاسخ او فرمود: (فرد دوم كه سهل است ) اگر او همه مردم عالم را به خير و نيكى راهبرى كند همانند و برابر اجر و مزد كار خير آنان ، اجر و پاداشى نصيب او مى شود.

راوى مى گويد: پرسيدم اگر از دنيا برود همين پاداش براى او منظور مى شود؟ فرمود: آرى ، اگرچه از دنيا برود)). (106)

((همه شما مردم بايد در دين و حقايق مربوط به آن ؛ داراى بينش و بصيرت باشيد؛ چون در غير اينصورت ، يعنى اگر يك فرد مسلمان از لحاظ آگاهيهاى دينى ، بى بهره باشد با يك فرد عامى بيابان گرد و صحرانشينى (كه از مسائل انسانى و مدنيت بى خبر است ) تفاوتى ندارد. (107) خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:

(( ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون )) ))

(بايد از هر گروهى در جامعه انسانى ، دسته اى ترك ديار و وطن كنند) تا در امر دين و مسائل مربوط به آن ، فقاهت و بصيرتى بدست آرند و گروه وابسته به خود را - آنگاه كه به سوى آنها بازمى گردند - (از خطرها و لغزشهائى كه جامعه را تهديد مى كند) بيمناك ساخته و هشدارشان دهند، باين اميد كه از اين انحرافها و خطرهائى (كه معنويت و انسانيت آنها را تهديد مى نمايد) برحذر باشند)) (108) .

((بر شما است كه در امر دين ، صاحب بصيرت و بينش عميق باشيد. نبايد همچون اعرابى و بيابان نشين از حقايق دينى بى خبر بمانيد؛ زيرا اگر كسى فاقد چنين درك و بصيرتى باشد نظر لطف الهى در روز رستاخيز بدو معطوف نمى گردد، و خداوند متعال هيچ رفتارى را از او - بعنوان يك عمل پاكيزه و عارى از آلودگى - نمى پذيرد(109) )).

((تا آن پايه به بصيرتهاى دينى ياران خود اهتمام و دلبستگى دارم - كه اگر در اين رهگذر (ناگزير از تحمل شكنجه گردند و) بر سرشان تازيانه فرود آورم - در اين اهتمام و دلبستگى من ، خللى وارد نمى گردد)) (و از نيروى اهتمام و علاقه ام نسبت به بينش دينى يارانم كاسته نميشود)(110) .

((علماء و دانشمندان ، وارثان پيامبران (عليهم السلام ) هستند؛ زيرا پيامبران ، دينار و درهمى از خود بجاى نگذاشتند، ميراث آنان - كه در اختيار وراث آنها يعنى دانشمندان قرار مى گيرد - همان احاديث و سخنان و تعاليم آنها است كه از آنها بجاى مانده است .

اگر كسى بر اين اندوخته معنوى - حتى بقدر ناچيزى - دست يابد در حقيقت ، حظ و بهره فراوانى را عائد خود ساخته است .

بنگريد كه علم و آگاهى دينى خويش را از چه كسانى فرامى گيريد؛ زيرا در ميان ما خاندان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) جانشينان عادل و درست كردارى وجود دارند كه علم دين را از تيررس تحريف گزافه گويان و نسبتهاى نارواى ياوه سرايان و توجيهات نادانان بدور نگاه ميدارند.(111)

((آنگاه كه خداوند، خواهان خير و نيكبختى بنده اى (از بندگان خود) باشد، چشم بصيرت او را در برابر دين و آئين او مى گشايد (112) )) (و به او آنچنان عنايت مى نمايد كه از فقاهت و درك صحيح مسائل دين ، برخوردار گردد).

((معاوية بن عمار از امام صادق (عليه السلام ) خواست (راجع به دو فرد، راءى و نظر خود را ابراز نموده و مقام و منزلت آنها را ارزيابى فرمايد، لذا به آنحضرت ) عرض كرد: مردى را سراغ دارم كه همواره حديث شما را نقل مى كند و براى نشر آن در ميان مردم مى كوشد، و مضمون و محتواى سخنان شما را در دلهاى شيعيان شما راسخ و پايدار مى سازد. و نيز فردى ديگر از پيروان شما كه اهل عبادت و بندگى است ؛ ولى تا آن حد و آن اندازه در نقل حديث از شما و نشر آن در ميان مردم ، كوشا و موفق نيست . كداميك از اين دو فرد بر ديگرى مزيت و رجحان دارد؟ امام صادق (عليه السلام ) فرمود: آنكه همواره به نقل و روايت احاديث ما اهتمام مى ورزد و از اين رهگذر قلوب شيعيان ما را نيرو و استحكام مى بخشد (و آنها را دلگرم نگاه مى دارد و از شادابى آنان در ايمان به تعاليم ما پاسدارى مى كند) از هزار عابد برتر است (113) )).

((براى شيطان (و شيطان زدگان )، مرگ هيچ مؤ منى باندازه مرگ يك فقيه و آشناى به مبانى دين ، محبوب تر نيست (114) )) (يعنى دلخواه ترين مرگها - از ديدگاه شيطان و بدخواهان - مرگ يك فقيه و عالم با بصيرتى است كه موجب ركود بازار شيطان و ابليس مآبان مى باشد).

((آنگاه كه يك جامعه اسلامى ، فقيه و دانشمند دينى باايمان را از دست بدهد در (حصار و باره ) اسلام چنان شكست و صدمه اى بوجود مى آيد كه هيچ نيروئى (جز وجود عالم و دانشمندى همانند او) نمى تواند آن شكست را ترميم و جبران كند(115) )).

امام كاظم (عليه السلام ):

((آنگاه كه يك فرد فقيه با ايمان از دنيا برود، فرشتگان در سوك او مى گريند، و حتى آن سرزمينى كه اين دانشمند باايمان بر آن سرزمين بخاك مى افتاد و خداى را بندگى مى كرد، و دروازه ها و گذرگاههائى كه رفتار و كردار لاهوتى وى از اين گذرگاهها به عالم ملكوت اوج ميگرفت در فقدان عالم و دانشمند دينى سوكوار مى گردند و مى گريند. با مرگ عالم باايمان در حصار و باره دين ، شكافى پديد مى آيد كه هيچ چيز نمى تواند آنرا ترميم كند؛ زيرا علماء و دانشمندان واجد ايمان و مؤ منان بيناى به مسائل دين ، دژها و قلعه هاى مستحكم اسلام هستند، و همچون باره شهر مى باشند))(116) (كه جامعه اسلامى را زير چتر حمايت خود قرار داده و مانع نفوذ عوامل فساد و تيره بختى در ميان مسلمين مى گردند).

((رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) وارد مسجد شد و ملاحظه فرمود كه عده اى پيرامون مردى جمع شدند (و به سخنان او گوش فرامى دهند) پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اين مرد، كيست ؟ عرض كردند: ((علامه و دانشمندى پرمايه است . حضرت فرمود: علامه يعنى چه ، و ملاك اين عنوان چيست ؟ عرض كردند: اين مرد نسبت به مسائل مربوط به انساب ، ايام (و روزهاى تاريخى ) عرب و اشعار عربى ، عالمترين و آگاه ترين مردم جامعه عرب زبان است . امام كاظم (عليه السلام ) مى گويد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) پس از شنيدن اين سخن ، فرمود: اين اطلاعات و آگاهيهائى است كه جهل و عدم اطلاع از آن كسى زيان نميرساند، و نيز آگاهى از آن نيز كسى را سود نمى بخشد. علم و دانش (مفيد و سودمند كه جهل و بى اطلاعى از آن براى انسان زيانبار مى باشد) عبارت از سه علم است :

1- آيه محكمه : يعنى علم به اصول عقايد؛ (زيرا براهين و ادله اصول عقائد عبارت از آيات محكم قرآن مى باشد).

2- فريضه عادله : يعنى علم اخلاق (كه حد وسط افراط و تفريط در خوى و رفتار را مشخص مى سازد).

3- سنت پايدار: يعنى علم به احكام شريعت و مسائل حلال و حرام .

و ماسواى اين سه چيز، نوعى آگاهى زائد و فضل و فزونى بى ارزش مى باشد)) (117) .

د - سخنان معصومان چهارده گانه (عليهم السلام ) از كتاب ((تفسيرالعسكرى (عليهالسلام ) )) در بيان عظمت علم

1- پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ):

در تفسير منسوب به امام حسن عسكرى (عليه السلام ) راجع به آيه

(( ((و اذا اخذنا ميثاق بنى اسرائيل لاتعبدون الا الله و بالوالدين احسانا و ذى القربى و اليتامى ...)) )) (118)

مطالب زير جلب نظر مى كند:

اما تفسير كلمه ((اليتامى ))، براى توضيح اين كلمه بايد گفت كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: خداوند، مردم را به احسان و نيكى نسبت به يتيمان توصيه و تشويق فرموده و افراد را موظف به سرپرستى از آنان دانسته است ؛ زيرا افراد يتيم و بى سرپرست ، پدران (دلسوز و متعهد) خود را از دست داده و از آنان جدا گشته اند. اگر كسى از آنها صيانت كند، خداوند متعال او را تحت حمايت خود قرار ميدهد. و اگر آنان را از كرم و احترام خويش برخوردار سازد مشمول كرامت الهى واقع مى شود، اگر دست مهر و راءفت خود را بر سر يتيمى بكشد و بدينوسيله او را نوازش و دلدارى كند به تعداد هر موئى كه از زير دست او مى گذرد، خداوند متعال كاخى گسترده تر از دنيا و آنچه در آنست براى او مقرر مى فرمايد، كاخى كه آنچه دلخواه انسان است و چشم ها از ديدن آن ها لذت مى برد، در آن فراهم آمده است . چنين مردمان دلسوز و افراد نيكوكار (كه يتيمان را تحت سرپرستى خود قرار مى دهند) در چنين فراخناى لذت بخشى ، جاويدان و پيوسته كاميابند.

امام حسن عسكرى (عليه السلام ) بدنبال اين بيان رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) چنين مى گويد: (از لحاظ فقدان سرپرست )، يتيم ديگرى را سراغ داريم كه شرائط و اوضاع زندگانى او، سخت تر (و دردناك تر) از يتيمى است كه پدر خود را از دست داده است ، و او عبارت از كسى است كه از امام و رهبر دينى خود، محروم و جدا گشته است و نميتواند به او دسترسى پيدا كند، و نميداند وظيفه و تكليف او در احكام دينى مورد ابتلاء وى ، چگونه است (يعنى تمام شيعيان ما احساس وظيفه شرعى مى كنند، و چون از پرستار دلسوز خود - يعنى امام و راهبر - محروم گشته اند همانند يتيمى هستند كه پدر دلسوز خود را از دست داده و بى پناه شده اند).

(امام (عليه السلام ) پس از تفسير كلمه يتيم و تعميم آن نسبت به شيعيان جداگشته از رهبر خويش ، فرمود):

((هان اى مردم ! اگر كسى از پيروان ما - كه به علوم و معارف ما دست يافته است - فردى بى خبر و بى اطلاع از شريعت ما و محروم از مشاهده ما را به شريعت و راه و رسم قوانين ما رهنمون مى گردد، چنين فردى ، يتيمى است كه در دامان او قرار گرفته و او همچون سرپرستى است كه از يتيمى بى پدر پرستارى مى كند.

بهوش باشيد، اگر كسى اين فرد بى اطلاع را راهنمائى كند ارشاد او را به عهده گيرد و شريعت و راه و رسم ما خاندان پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) را به او تعليم دهد با ما در پيشگاه الهى همراه و همگام بوده ، و در جايگاهى قرار مى گيرد كه ما در خور آن هستيم )).

(امام حسن عسكرى (عليه السلام ) پس از ايراد چنين بيانى ، فرمود): اين سخن را من از پدرم ، نقل كرده ام و او از پدر و اجدادش و آنها از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) اين سخن را روايت كرده اند)).

2- اميرالمؤ منين على (عليه السلام ):

((كسى كه از شيعيان و پيروان ما است و به شريعت و آئين ما عالم و آگاه مى باشد و بتواند پيروان سست عقيده و كم اطلاع ما را از تيرگى جهل و ناآگاهى برهاند، و آنانرا در فضاى نورانى علم بازآرد يعنى از آن علم و دانشى - كه به رايگان در اختيار او قرار داديم - ديگران را بهره مند سازد، در روز رستاخيز (با جلال و شكوه زائدالوصفى ) در ميان مردم مى آيد؛ در حاليكه افسرى نورانى و درخشان بر سر دارد، افسرى كه بر تمام مردم پهنه قيامت پرتوافكن مى باشد و آنرا روشن مى كند، و لباس و پوششى در بر او قرار گيرد كه يك رشته ناچيز از تاروپود آنرا نميتوان به بهاى تمام دنيا و آنچه كه در آنست تقويم و ارزيابى كرد. سپس منادى بانگ و ندائى بگوش مردم مى رساند و به آنها چنين اعلام مى كند كه اين شخص ، عالم و دانشمندى است كه بايد او را يكى از شاگردان خاندان محمد (صلى الله عليه و آله ) برشمرد.

هان اى مردم ! آن كسى كه چنين عالم و دانشمندى ، او را از حيرت و سرگشتگى جهل و نادانى رهانيده است دست بدامن او گردد و پرتو وجودش را چراغ راه خود سازد تا او را از حيرت ظلمت و تاريكى عرصه قيامت بسوى روشنائى بوستانهاى بهشت راهبرى كند، در نتيجه ، تمام افرادى كه اين دانشمند آنها را به خير و نيكى رهنمون گشت ، و دلهاى قفل خورده و غيرقابل نفوذ آنان را از بركت همت خويش گشوده ساخت ، و در ظل مساعى خود تمام تيرگيهاى شبهه و ترديد را از دل و جان آنان زدود، همراه خود به فضاى نورانى بهشت مى برد.

3- فاطمه زهراء (سلام الله عليها):

((زنى حضور فاطمه زهرا (سلام الله عليها) رسيد و عرض كرد: مادرى دارم كه ضعيف المزاج است و درباره نماز با اشكالات و مسائلى مواجه مى شود. مرا نزد شما فرستاد با پرسشهاى او را با شما مطرح سازم . فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به پرسش اين زن پاسخ داد. ولى اين زن پرسش ديگرى را مطرح ساخت و آنحضرت پاسخ آنرا بيان فرمود. و همينگونه پرسشهاى متعددى را با آن حضرت در ميان گذاشت كه سرانجام به ده سؤ ال رسيد، و فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به تمام اين سؤ الات ، جوابهاى لازم را ايراد فرمود.

اين زن به علت كثرت و تعدد پرسشهاى خويش ، احساس شرمندگى نمود و از بازگو كردن سؤ الات بيشتر، خجالت مى كشيد. به همين جهت عرض كرد: بيش ‍ از اين مزاحم نميشوم . فاطمه زهراى عزيز فرمود: و هر سؤ الى كه به نظر تو مى آيد مطرح كن و از بازگوكردن آن شرمگين مباش . (آن حضرت براى آنكه اين زن را به طرح سؤ الاتش ترغيب و تشويق فرمايد، از او پرسيد): اگر كسى در مدت يك روز، بار گران و سنگينى را بدوش كشد و آنرا به بالاى بام خانه اى و ساختمانى حمل كند و در برابر آن ، حق الزحمه اى معادل هزار دينار دريافت نمايد، آيا (با داشتن چنان مزد و پاداش فراوانى )، تحمل رنج و زحمت و حمل بار گران بر او ناگوار و غيرقابل تحمل است ؟ عرض كرد: نه . فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فرمود: من هم مزدورى مى كنم و خويشتن را اجير و مزدور خدا قرار داده ام . مزد و اجرت من در ازاء پاسخ به هر سؤ الى ، فزونتر از مجموع در و مرواريدى است كه فاصله ميان آسمان و زمين را پر مى كند. پس من شايسته و سزاوارتر از اين باربر مزدور هستم كه در برابر پاسخ به پرسشهاى تو، احساس رنج و زحمت ننمايم . از پدرم (يعنى رسول خدا) (صلى الله عليه و آله ) شنيدم كه مى فرمود: دانشمندانى كه پيرو مكتب ما هستند در روز قيامت محشور و زنده خواهند شد به گونه اى كه به ميزان علوم و دانشها و مساعى و كوششهايشان در جهت ارشاد مردم ، با خلعتها و لباسهاى كرامت و پوششى شكوهمند آراسته مى گردند. بدينصورت كه بر قامت هر يك از آنان هزار هزار يعنى يك مليون خلعت نورانى و درخشان پوشانده مى شود. سپس منادى از جانب پروردگارمان بانگ و ندا درميدهد: اى كسانى كه از ايتام آل محمد (صلى الله عليه و آله ) سرپرستى كرده ايد و آنها را - آنگاه كه دستشان از دامن پدران واقعى آنها يعنى پيشوايان و رهبران دينى كوتاه گشته است - نجات داده ايد؛ اى علماء و راهبران دينى ! بدانيد كه اين افراد همان شاگردان شما و همان يتيمانى هستند كه شما از آنها سرپرستى كرده و آنها را تعليم داده و از سقوط و نابودى نجاتشان داده ايد. پس بنابراين بايد شما اندام آنها را با خلعتهاى علوم و معارفى كه از شما در دنيا تحصيل كرده اند بيارائيد. از پى چنين خطابى ، دانشمندانى كه معلم چنان شاگردانى بوده اند بر قامت اين شاگردان - باندازه معلوماتشان - معلوماتى كه از همين دانشمندان فرا گرفته اند - خلعتها و لباسهاى شكوهمندى را مى پوشانند تا آنجا كه در ميان اين شاگردان افرادى به چشم مى خورند كه صد هزار حله و ديباى بهشتى بر قامتشان پوشانده مى شود. و بدينسان همين شاگردان بر اندام كسانى كه علوم دين را از آنها فراگرفته اند جامه هاى گرانبها و پوششهاى نورانى بهشت را پوشانده و قامت آنها را مى آرايند.

سپس خداوند متعال امر مى كند: بر قامت اين دانشمندانى كه از ايتام آل محمد (صلى الله عليه و آله ) سرپرستى كرده اند، بار ديگر جامه نورانى بپوشانيد تا خلعتهاى آنها را تكميل نموده و چند برابرش سازيد. از آن پس بر حسب فرمان الهى اين پوشاكهاى نورانى و نيز مقام و مرتبت آنها - قبل از آنكه خلعتهاى نورانى را بر قامت شاگردانشان بپوشانند و چند برابرش سازند و نيز قبل از آنكه منزلت و مقام آنها به چند برابر و كمال خود برسد - تكميل مى شود.

(فاطمه زهراء (سلام الله عليها) پس از پايان بردن اين سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به آن زن گفت : هر رشته تاروپود اين جامه ها از تمام پديده هائى كه آفتاب بر آنها مى تابد يك مليون بار، باارزش تر و بهتر است . و پديده هائى كه آفتاب بر آنها مى تابد فاقد ارزش مى باشد؛ زيرا آنها آميخته به ظلمت و تاريكى و دستخوش كدورت و تيرگى هستند.

(سخنان فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و بيان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) اين حقيقت را براى ما بازگو مى كند كه علماء و دانشمندان و نيز دانشجويان - البته دانشمندان و دانشجويانى كه در جهت كسب بينش دينى و الهى مى كوشند - در روز قيامت به چنان مرتبتى تعالى مى يابند كه سراپا نور و روشنائى اند، و هيچگونه حاجب و پرده اى تاريك كننده در برابر ديدگان آنها براى رؤ يت حق و حقيقت وجود نخواهد داشت . همگى سراپا چشم اند و تمام وجود آنها بصيرت و بينش و روشنى است و ناچيزترين ابهامى در برابر پرتو و ديد و بينش خيره كننده آنان وجود ندارد).

4- امام حسن مجتبى (عليه السلام ):

((اگر كسى يتيم آل محمد (صلى الله عليه و آله ) يعنى دانشجوى دينى را سرپرستى نمايد، و به جاى پدر و اولياء دلسوزش وى را تحت مراقبت خويش قرار دهد، يتيمى كه در ورطه جهل و بى اطلاعى فرو رفته است ، چنانچه او رااز جهل برهاند و امور مشتبه و بهم آميخته و ابهام آميز را براى او توضيح دهد و شبهه را از دل او بزدايد (تا بتواند حقايق و واقعيات را از ميان آن امور بازيابد، و به تاءمين نيازهاى مادى او نيز قيام نمايد يعنى ) از نظر آب و آذوقه ، نياز وى را برآورده سازد، برترى و برجستگى مقام و تابندگى وجود او همچون برجستگى و تابندگى خورشيد نسبت به ((سها)) (119) و ستاره كم نور است . (120)

5 - امام حسين (عليه السلام ):

اگر كسى عهده دار سرپرستى يتيم و فرد بى سرپرستى گردد، يتيمى كه محنت و ابتلاء ما به استتار، ميان او و ما جدائى و فاصله به وجود آورده است اگر با همان علوم و معارفى كه از ناحيه ما بدو فائض گشته و رسيده است مواسات و هميارى را با وى در پيش گيرد، و او را به تعاليم ما آشنا سازد، و سرانجام با ارشاد خود، او را به حق و حقيقت رهنمون گردد (چنين سرپرست و معلم ، با تعبيرى مهرآسا و سخنى محبت آميز مورد خطاب الهى قرار گرفته و) خداوند به او مى گويد.

اى بنده بزرگوار، (بنده اى كه دردآشنا بوده ) و بار هم و غم ديگران را بدوش كشيده و با آن همدردى و دلسوزى كرده اى ، بدان من كه خداى تو هستم سزاوارترم كه بدينسان تو را نيز مشمول چنين كرامت و بزرگوارى قرار دهم . (خداوند متعال پس از چنان خطاب محبت آميزى ) به فرشتگان مى گويد:

اى فرشتگان ، برابر هر حرف و سخنى كه اين بنده من به ديگران تعليم داده است ، هزار هزار كاخ و منزلگاههاى متنوع و آرام بخش را در بوستانهاى بهشت براى او فراهم و مقرر سازيد. و هرگونه نعمتهائى را كه در خور اين كاخها و پناهگاههاى آسايش بخش مى باشد بدآنها ضميمه نمائيد))، (تا به پاس تعليم و بيدارگرى ديگران ، از چنان كرامت ها و عناياتى برخوردار شود).

6- على بن الحسين ، امام سجاد (عليه السلام ):

((خداى (عز و جل ) به موسى (عليه السلام ) وحى فرمود: اى موسى ! محبت مرا به سوى بندگانم جلب كن و مرا بشناسان و محبوب خلقم قرار ده ، و محبت آنانرا نيز به سوى من جلب كن (تا ميان من و خلق من ، محبت و دوستى و عشق و علاقه ، مبادله گردد، و حب و دلبستگى بر روابط ما حكومت كند). موسى عرض كرد: براى ايجاد چنين محبت متبادل ، چه راه و رسمى را در پيش گيرم ؟ فرمود: الطاف و نعمتهاى مرا به يادشان آور تا محبت و توجه آنها به طرف من معطوف گردد.

اى موسى ! اگر بتوانى بنده گريزپايم را كه از درگه من فرارى گشته است به من بازگردانى و يا، بنده گم كرده رهى را كه از حريم من دور گشته به حريم كرامت و عنايتم رهنمون سازى (تا او پناهگاه واقعى خود را بازيابد) اين كار تو بهتر و پرارزش تر از آنست كه صد سال مرا به گونه اى بندگى كنى كه روزها را روزه دار، و شب ها را در نيايش و مناجات ، خيزان و بيدار باشى .

موسى (عليه السلام ) عرض كرد: چنين بنده گريزپائى كه از درگه تو گريخته است چگونه آدمى است ؟ فرمود: گناهكار و مجرمى است كه از فرمان من سرپيچيده و در برابر دستورم تمرد كرده است .

سپس موسى (عليه السلام ) گفت : اين بنده گم كرده ره - كه از حريم تو دور گشته است - كيست ؟ فرمود: كسى كه امام زمان و راهبر واقعى عصر و دوره خويش ‍ را شناسائى نكرده است ؛ و نسبت به او فاقد علم و از او غائب است . تو بايد امام زمان غائب از او را بدو معرفى كنى ، آنهم پس از آنكه شخصى كه نسبت به شريعت دين او آشنا است وى را شناسائى كرد، تو، به اين شخص گم كرده ره ، شريعت امام زمان و آئين بندگى پروردگارش و راه و رسم وصول به رضاى او را مى شناسانى .

همو فرمود: ((پس بنابراين بشارت دهيد به علماء شيعه و پيرو ما، كه از پاداش عظيم و جزائى فراوان برخوردار مى گردند)) (121) .

7- محمد بن على ، امام باقر (عليه السلام ):

((عالم و دانشمند همانند كسى است كه شمع فروزانى را (در تاريكى ) همراه خويش گرفته و بدينوسيله بر تاريكى شب چيره گشته و فضاى پيرامون خود را براى مردم روشن مى كند. بديهى است هركسى كه در پرتو روشنائى آن شمع ، در شناسائى راه خويش ، توفيقى بدست مى آورد (و راه را از چاه باز مى يابد) دعاى خير خود را نثار اين شخص مى كند.

بدينسان عالم و دانشمند با شمع و چراغ علم و دانش ، تاريكيهاى جهل و سرگشتگى را از پيرامون (افكار و احساسات ) خود و مردم مى زدايد، و مشعل فروزان علم و بصيرت ، فضاى انديشه و احساس جامعه را روشن مى سازد. هر كسى كه از اين پرتو درخشان و چراغ فروزان علم ، روشنائى گيرد تا از اين رهگذر از وادى حيرت و سرگردانى بيرون آيد و يا بدانوسيله از ظلمت جهل رهائى يابد، چنين فردى (در سايه برخوردارى از علم ) از آتش دوزخ آزاد است ، و آزادى او مرهون ارشادات آن عالم و دانشمند مى باشد.

خداوند متعال آن عالم و دانشمندى كه چنين فردى را از آتش دوزخ رهائى بخشيده است به شمار هر تار موى او پاداشى نصيب وى مى گرداند كه پرارزش تر از پاداش صدقه و بخششهاى مالى است كه هموزن صد هزار خروار (122) پولى باشد كه نابجا و برخلاف امر الهى به ديگران انفاق گردد. (چنين بخششى نه تنها نميتواند پاداشى را نصيب بذل كننده آن سازد) بلكه بار گران و عواقب نامطلوبى را براى او به بار مى آورد. ولى خداوند به جاى هر تار موى شاگرد و متعلم ، پاداشى را نصيب معلم مى سازد كه عظيم تر از پاداش هزار ركعت نمازى است كه در كنار و نزديك آن برگزار مى گردد.

8 - جعفر بن محمد، امام صادق (عليه السلام ):

((دانشمندان شيعه و پيرو ما، مرزبانان حدود و ثغورى هستند كه در آنسوى مرزها، شياطين و ديوان و ددان و همكاران شياطين در كمين نشسته و در رفت و آمدند. دانشمندان شيعه ، مانع خروج و يورش و غلبه اين اهريمن و اهريمن گرايان نسبت به شيعيان مستضعف مى باشند، (شيعيانى كه از لحاظ ايمان و اعتقادات دينى كاملا مجهز نيستند).

آرى دانشمندان شيعه (همچون سد استوارى )، از تسلط ابليس و پيروان بد سيرت شيطان بر شيعيان جلوگيرى مى نمايند (تا انسانيت و معنويت آنان به دست چنين دزدان و يغماگرانى از دست آنان ربوده نشود).

هان اى شيعيان ما، اگر كسى از شما در كمين چنان اهريمن صفتان بنشيند و در چنين پايگاهى ، موضع گيرد (و از مرزهاى اسلام و معنويت ، پاسدارى و نگاهبانى كند و مانع نفوذ افكار پليد و نيرنگ وار شياطين و بدخواهان جامعه انسانى گردد) هزار هزار بار (يعنى يك ميليون بار) از مجاهد با روم و ترك و خزر، برتر و گرانقدرتر است ؛ زيرا چنين دانشمند و مرزبان علم خاندان پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از اديان يعنى آئين هاى دينى دوستداران ما دفاع نموده (و از انسانيت و معنويت جامعه هاى پيرو ما حمايت مى كند)، در حالى كه سربازانى كه در آوردگاه روم و ترك و فارس مى جنگند از پيكرها و اندامهاى جسمانى ، و ابدان دوستان ما دفاع مى نمايند))، (و قطعا دفاع از حريم دين و معنويت ، پرارج تر از دفاع از حريم ابدان و جهات جسمانى است ).

9- موسى بن جعفر، امام كاظم (عليه السلام ):

اهميت وجود يك فرد فقيه و واجد بينش دينى - كه فرد بى سرپرست و محروم از درك محضر ما و بهره نابرده و تهى دست از علوم و معارف ما را (از جهل و نادانى ) رهائى مى بخشد - بدان پايه داراى اهميت است كه از ديدگاه شيطان و راندگان از درگاه رحمت الهى ، وجود چنين فقيهى طاقت فرساتر و تحمل ناپذيرتر از وجود هزار عابد مى باشد؛ زيرا اهتمام و كوشش عابد به خود او محدود است (و صرفا غم خويش را به دل دارد و ميخواهد فقط خود را نجات دهد)؛ در حاليكه يك فقيه و عالم آگاه به احكام الهى نه تنها اهتمام و عنايت خود را در نجات خويشتن بكار ميدارد، بلكه اهتمام و كوشش او (همه گير و آنچنان گسترده است كه ) تمام بندگان خدا - اعم از زن و مرد - را در بر مى گيرد (و تمام آنانرا زير چتر عنايت خويش قرار ميدهد) و آنانرا از دست اغواى شيطان و راندگان درگاه الهى رهائى مى بخشد.

بدينسان است كه يك فقيه و عالم دينى (فقيهى كه نسبت به ديگران احساس تعهد و مسئوليت مى نمايد) بر هزار عابد و بلكه بر هزار هزار عابد فضيلت و برترى دارد)).

10- على بن موسى ، امام رضا(عليه السلام ):

((در روز رستاخيز به فرد عابد و زاهدى - كه كناره گير و بيگانه از مردم است - چنين خطاب مى شود: مرد خوبى بودى ، همت و كوشش تو در ذات و شخص ‍ خودت محدود بود. و چون در زندگانى ، بارى بر دوش ديگران نبودى (و از خويشتن حمايت كردى ) بنابراين به بهشت درآى (ولى بايد بدانى كه حق ندارى ديگران را با خود همراه سازى ؛ چون اثر وجودى تو از مرز نجات خودت تجاوز نمى كرد)؛ در حاليكه فقيه و عالم آگاه به موازين دين (كه احساس رسالت و مسئوليت مى كرد) خير او به ديگران مى رسيد و آنان را از دشمنانشان رهائى مى بخشيد، و نعمت هاى بهشت الهى را نسبت به آنان سرشار مى ساخت ، و در نتيجه ، عوامل جلب رضاى الهى را در برابر آنها گشوده و روشن مى نمود؛ لذا در روز قيامت در خطاب به او مى گويند:

اى كسى كه افراد يتيم و بى سرپرست آل محمد (صلى الله عليه و آله ) را تحت تكفل و سرپرستى خود قرار داده و افراد سست ايمانى را كه از دوستان ما بودند به حق و حقيقت رهنمون شدى ، (در اين عرصه دهشتناك و بلاخيز) درنگ كن (تا ديگران را زير چتر حمايت خويش قرار دهى ) و براى هركسى كه از تو بهره اى گرفته و يااز تو، علم و دانشى آموخته است وساطت و شفاعت كن . او تا آن اندازه درنگ مى كند كه در طى آن گروهها و گروههاى فراوانى در ظل شفاعت او وارد بهشت مى گردند. اين گروهها كه به صد هزار نفر ميرسد - به چنين افتخارى نائل مى شوند. تا ده بار، كلمه ((فئام )) را تكرار كرد يعنى ده گروه صد هزار نفرى به بهشت درآيند.

اين گروه هاى چشمگير و فراوان - عده اى - شاگردان بدون واسطه او هستند و عده اى ديگر، شاگردان شاگردان او مى باشند كه از هنگام تعليم تا روز قيامت با وسائط دور و درازى از شاگردان و جيره خواران مكتب اين عالم آگاه دينى به شمار مى آيند.

بنگريد (فاصله ره از كجا تا به كجاست ) و چه تفاوت عظيمى ميان مقام و مرتبت علم و دانشمند متعهد دينى از يكطرف ، و مقام و مرتبت زهد و عبادت و زاهد و عابد از طرف ديگر وجود دارد)) (و لذا عالم و عابد را نميتوان با وجود چنين امتياز شگرفى با هم مقايسه نمود).

11- محمد بن على ، امام جواد(عليه السلام )

((اگر كسانى كفالت و سرپرستى ايتام آل محمد (صلى الله عليه و آله ) را به عهده گيرند، ايتامى كه از پدر روحانى و امام و راهبر دينى خود جدا گشته و از آنها محروم مانده اند و در وادى جهل و نادانى دچار سرگردانى گشتند، و همچون اسيرانى در دست شياطين خود و هوسهاى شيطانى گرفتار آمدند، و زير فشار آرمانهاى پليد و آلوده دشمنان بدخواه و ناسزاگوى ما با دشوارى و تنگنا مواجه هستند، اگر دانشمندانى چنين مصيبت زدگانى را از دست چنان موجودات آلوده و چنين حالاتى برهانند و با زدودن وسوسه هاى فتنه انگيز شيطان از دل آنها، آنانرا از حيرت و سرگشتگى و قهر شياطين نجات دهند، و ناسزاگويان و بدخواهان ما را - در ظل حجت هاى الهى و رهنمودهاى پيشوايان دينى شيعيان ما - مقهور و منكوب سازند (چنين دانشمندانى در پرتو اينگونه كوششهاى بى دريغ خويش - در پيشگاه الهى - با معيارها و مدارج و منازلى فزونتر از معيارهاى زير، بر عابد و فرد پارساخوى ، فضيلت و برترى دارند:

فزونتر از برترى آسمان بر زمين ، عرش بر كرسى ، حجب و سراپرده هاى الهى بر آسمان .

آرى تفاوت موقعيت عالم و عابد و برترى عالم بر عابد، همچون تفاوت موقعيت و برترى ماه تمام شب چهارده بر كورترين و نهان ترين ستارگان آسمانى است )).

12- على بن محمد، امام على النقى (عليه السلام ):

((اگر پس از غيبت قائم يعنى حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، دانشمندانى به ثمر نميرسيدند كه مردم را در جهت آنحضرت (و قطب دائره امكان و كانون بقاء و هستى جهان ) دعوت و راهبرى كنند، و به وجود سرشار از خير و بركت آنجناب رهنمون گردند، و از دين و آئين الهى در سايه حجت هاى آسمانى دفاع نمايند، و بندگان ضعيف خدا را از دامهاى ابليس و ابليس مآبان برهانند، و نيز از كمند دشمنان ما كه زمام قلوب شيعيان ضعيف الايمان ما را همچون كشتى كه ساكنانش را در اختيار دارد به دست گرفته اند - نجات بخشند، (آرى اگر اينگونه دانشمندان دينى متعهد و مسئول ؛ نمى بودند)، در پهنه گيتى هيچكسى باقى نمى ماند جز كسانى كه بايد آنها را از دين و آئين پروردگار، روى گردان و مرتد برشمرد. (بركات وجود چنان دانشمندانى است كه مى تواند حفاظى نيرومند براى صيانت و پاسدارى دين خدا و ديندارى مردم باشد).

اين گروه از علماء و دانشمندان از برترين مزايا و والاترين مقام و مرتبت در پيشگاه خدا برخوردارند)).

13- حسن بن على ، امام حسن عسكرى (عليه السلام ):

علماء و دانشمندانى كه در ميان پيروان مكتب ما خاندان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) بسر مى بردند، درباره دوستان مستضعف ما و مردمى كه به ولايت و امامت و رهبرى ما دلبستگى دارند بى تفاوت نمى مانند، و به تقويت ايمان و تاءييد آنان بپامى خيزند و آنها را از هر گونه استضعافى مى رهانند. چنين دانشمندانى در روز رستاخيز (بطرز بسيار شكوهمند و افتخارآميزى ) در جمع مردم عرصات محشر، نمودار مى شوند كه درخشش افسرهائى كه بر سر دارند پرتوافكن پهنه قيامت است . آرى بر سر هر يك از آنها در روز قيامت ، تاج و افسرى نهاده ميشود كه انوار و پرتو آن مسافاتى از پهنه قيامت را روشن مى سازد كه بايد عرض و طول و پيرامون آنرا در مدت سيصد هزار سال پيمود. شعاع انوار اين تاجها و افسرها سرتاسر اين عرصه را زير پوشش خود قرار ميدهد.

در چنين روزى ، هر فردى كه تحت سرپرستى علماء و دانشمندان دينى (از خرمن و اندوخته هاى بينش و بصيرت آنان خوشه اى برداشته ) و با مساعى آنان از فضاى تيره جهل و نادانى ، رهيده ، و تحت تعليم آنان از وادى سردرگم حيرت و سرگردانى بيرون آمده (و در محيطى روشن و نورانى راه يافته است ) چنين شاگرد ره بازيافته ، به شاخه و شعبه اى از پرتو انوار اين دانشمندان ، خويشتن را پيوند مى دهد. پيوندى كه او را به منازل و مقامات رفيع و ارجمندى برمى فرازد تا آنجا كه با علماء و دانشمندان در قله هاى رفيع بوستانهاى بهشت همطراز مى شود و در برابر آنها قرار مى گيرد.

آرى چنين شاگردانى در منازل و كاخهائى از بهشت ماءوى مى گيرند كه آن منازل در جوار استادان و معلمان آنها آماده گشته است . (و سرانجام به اين افتخار دست مى يابند) كه در پيشگاه امامان و پيشوايانى قرار گيرند كه اين دانشمندان ، آنها را به ايده ها و آرمانهاى آن امامان دعوت مى كردند.

ولى هيچيك از بدخواهان و دشمنان ما خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله )، تاب تحمل چنان اشعه اى را - كه از اين تاجها و افسرها برمى خيزد - ندارند. اين اشعه ، نيروى ديد و بينائى آنها را از كار انداخته و حس سامعه و شنوائى آنانرا فلج مى سازد و زبان آنها را نيز لال مى گرداند. اين اشعه (به علت عدم لياقت و فقدان شايستگى آنان ) به چنان نيروى كوبنده اى مبدل مى شود كه از لهيب آتش جهنم ، سخت تر و فرساينده تر است . اين اشعه (بجاى آنكه دشمنان ما را به سوى نجات و رهائى از گودالهاى دوزخ رهنمون گردد) آنانرا با خود برداشته تا آنگاه كه آنها را به طرف خازنان دوزخ پرتاب مى كند، و آنان نيز اين افراد بدخواه را به ميان آتش دوزخ مى سپرند)).

14- حضرت ولى عصر، امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف ):

(حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در ذيل يكى از توقيعات شريف خود - كه در پاسخ به مسائل اسحق بن يعقوب مرقوم فرمود - علماء و دانشمندان آگاه به احاديث را به عنوان مرجع و پناهگاه واقعى در حل معضلات و مسائل پيچيده و حوادث و رويدادهاى زندگانى معرفى نمود كه بايد در شناخت وظائف انسانى و معنوى - به هنگام برخورد با مسائل مختلف زندگانى - به آنان مراجعه نمود. آنحضرت براى آنكه شيعيان ، مرجع خويش را در بازيافتن تكاليف انسانى و الهى شناسائى كنند و در انجام وظائف خويش ، احساس آرامش نمايند، فقهاء و محدثان روايات اهل بيت را تكيه گاه مطمئنى معرفى فرمود، و رسميت فتواى آنان را بدينگونه اعلام نمود: ((هرگونه مسائلى كه با آنها مواجه هستيد (و به تكاليف الهى و انسانى خود در آن مسائل آگاه نيستيد) به روات و حاملان احاديث و مسئولان تعاليم ما (يعنى فقهاء و محدثين و سخنگويان ما) مراجعه كنيد؛ زيرا آنان حجت من نسبت به شما مى باشند و من نيز حجت خدايم )). (123) (و اينان در حجيت فتوى و سخن هاى خويش ، با من همطراز مى باشند، و لذا بايد با جان و دل فرمان آنها را پذيرا باشيد).

احاديثى كه از نظر خوانندگان محترم گذشت نمونه هائى از رواياتى است كه راجع به ارزش علم و علماء و متعلمان از معصومين (عليهم السلام ) به ما رسيده است (اگرچه اينگونه احاديث كه نمايانگر شرف و فضيلت علم و دانش مى باشد بى اندازه فراوان و چشمگير است ) ولى ما به منظور رعايت اختصار در تدوين كتاب و مناسبات مربوط به موضوع بحث ، به ذكر همين مقدار از احاديث بسنده نموديم .

ه‍- اهميت و ارزش علم و دانش از نظرگاههاى حكماء و كتب كهن آسمانى

لقمان :

لقمان حكيم به فرزند خود مى گويد: ((فرزند عزيز! ديدگان بصيرت خود را در انتخاب مجالسى كه در آنها شركت مى كنى كاملا باز كن و به گزين باش . اگر ديدى مجلسى از مردمى متشكل شده است كه با دل و جان و زبان ، خدا را ياد مى كنند، در آن مجلس شركت كن ؛ زيرا اگر عالم و دانشمند باشى علم و آگاهى تو در چنين مجلسى به مدد تو برميخيزد و به تو سود ميرساند و خاطر ترا نسبت به علم تجديد مى نمايد. و اگر جاهل و نادان باشى آنان به تو علم مى آموزند، و با شركت در آن مجلس سرانجام ، به علم و بصيرتى دست مى يابى . بنابراين باز هم شركت تو در چنين نشستى ، درخور و مناسب تو مى باشد، و اين اميد هم وجود دارد كه خداوند، شركت كنندگان در اين مجلس را زير سايه لطف و رحمت خود قرار دهد، و از طريق ، چنين لطف و مرحمتى ضمنا شامل حال تو نيز گردد.

آنگاه كه با گروهى از خدابى خبر مواجه شوى و ببينى كه در مجلسى ، افرادى شركت دارند كه از خدا ياد نمى كنند، بلكه او را بدست فراموشى سپردند، با آنان نشست و برخاست نكن ؛ زيرا اگر خود، از علم و آگاهى برخوردار باشى ، علم تو در طى مجالست با آنها به تو سودى نمى رساند. و اگر جاهل و نادان باشى همنشينى تو با آنها، جهل و بى خبرى و غفلت ترا فزاينده تر مى سازد. علاوه بر اين ممكن است خداوند متعال آنانرا به كيفر جهل و غفلت دچار سازد و اين كيفر، ترا نيز دربرگيرد)) (124) .

توراة :

در توراة آمده است كه موسى (عليه السلام ) فرمود: ((علم و حكمت و استوارمندى در انديشه و گفتار و كردار را، بس شگرف و عظيم برشمار و از آن تجليل كن ؛ زيرا اگر من نيروى حكمت و صواب انديشى را در قلب كسى برقرار مى سازم صرفا بدين منظور است كه مى خواهم او را مشمول رحمت و آمرزش ‍ خويش قرار دهم .

اى موسى ! حكمت آموز باش و رفتار خويش را بر موازين حكمت منطبق ساز و آنرا به ديگران بياموز تا در اين رهگذر به كرامت من در دنيا و آخرت دست يابى )).

زبور:

خداوند متعال در كتاب زبور به داود پيامبر(عليه السلام ) مى فرمايد: ((داود! به احبار و دانايان و علماء بنى اسرائيل و رهبانان (صومعه نشين ) هشدار ده كه با مردمان پرهيزكار، گفتگو و مجالست و بحث و مذاكره نمائيد. اگر در محيط خود؛ با مردم تقوى پيشه و پرهيزكار برنخورديد با علماء و دانشمندان به بحث و مذاكره بنشينيد. و اگر در جمع افراد محيط و پيرامون خود، دانشمندى را نيافتيد با عقلاء و بخردان نشست و برخاست و گفتگو كنيد؛ زيرا پرهيزكارى و دانش ‍ و خردمندى عبارت از سه مرحله و درجه اى است كه هدف من از سپردن هر يك از اين سه مرحله به مردم ، اينست كه مى خواهم بشر دچار سقوط و نابودى نگردد)). (و هر كسى گمشده خويش يعنى تقوى و علم و عقل را در جوامع بشرى بيابد. و از هر يك از گروه پرهيزكاران و دانشمندان و خردمندان ، بهره خويش را بازگيرد تا جامعه انسانى احساس فقر و كمبود نكرده و دچار انحطاط و سقوط نگردد).

درباره مطلب فوق ، اين سؤ ال پيش مى آيد كه چرا خداوند در طبقه بندى اين مراحل ، تقوى و پرهيزكارى را بر ساير مراتب ديگر مقدم داشته است ؟

پاسخ چنان سؤ الى اين است كه تقوى و پرهيزكارى ، با علم و دانش به گونه اى پيوند و همبستگى دارد كه تقواى بدون علم ، قابل تصور و امكان پذير نيست . و چنانكه قبلا نيز يادآور گشتيم خشيت و بيم از خداوند صرفا در سايه علم و دانش امكان پذير است . لذا خداوند در طبقه بندى مراتب سه گانه مذكور، علم و دانش را بر عقل و خرد مقدم نموده است ؛ زيرا هر عالم و دانشمندى ، ناگزير بايد عاقل و خردمند باشد تا به مرحله علم ارتقاء يابد.

انجيل :

خداوند متعال در سوره هفدهم انجيل مى فرمايد: ((واى بر كسى كه نام و عنوان علم و دانش بگوش او برسد و از آن جويا نگردد. او چگونه حاضر است ، با نادانان محشور شود و در آتش جهنم با آنان همنشين گردد؟

مردم ! پوياى علم باشيد و آنرا بياموزيد؛ زيرا علم و دانش اگر فرضا موجبات سعادت و نيكبختى شما را فراهم نياورد باعث تيره روزى و بدبختى شما نمى گردد. اگر علم و دانش ، مقام شما را رفيع نگرداند، سبب پستى و فروهشتگى منزلت شما نمى شود. اگر شما را بى نياز نسازد، تهى دستى را براى شما به ارمغان نمى آورد. اگر به شما سودى نرساند، زيانبخش نخواهد بود.

اين سخن را بر زبان جارى نسازيد: كه مى ترسيم عالم و دانشمند شويم و نتوانيم به مضمون علم و آگاهى خود عملا پاى بند باشيم ؛ بلكه بايد بگوئيد: اميدواريم كه عالم و دانشمند گرديم و طبق آگاهى و علم خود عمل كنيم .

علم و دانش به مدد عالم و دانشمند برميخيزد، و از او شفاعت و وساطت مى كند، و بصورت قدرتى درميآيد كه با عالم و دانشمند هميارى مى نمايد. بنابراين حقا نبايد خداوند، عالم و دانشمند را در روز قيامت ، فرومايه و ذليل سازد.

اى گروه علماء و دانشمندان ! درباره پروردگار خود چگونه مى انديشيد؟ آنها مى گويند: فكر و گمان ما درباره پروردگار ما اين است كه ما را مشمول رحمت و آمرزش خويش قرار دهد. خداوند به آنان مى گويد: من هم به انديشه و درخواست و اميد شما عمل كردم ؛ زيرا من حكمت و دانش و استحكام و استوارمندى در تفكر و رفتار را به شما سپردم و هدف من از اين كار، چنين نبود كه بدخواه شما بودم ؛ بلكه نسبت به شما اراده خيرخواهى داشتم . بنابراين - زير سايه لطف و رحمت من - همراه بندگان شايسته من به بوستان بهشت و سراى نيكبختى من درآئيد)).

مقاتل بن سليمان مى گويد: در كتاب ((انجيل )) به اين مطلب برخوردم كه خداوند متعال به عيسى (عليه السلام ) فرمود:

((دانشمندان را گرامى دار و دربزرگداشت آنان دريغ مكن ، و اهميت و ارزش مقام و مرتبت والاى آنانرا بشناس ؛ زيرا من دانشمندان را از لحاظ مقام و منزلت بر تمام آفريدگانم - بجز پيامبران و رسولان خود - مزيت و برترى بخشيدم ، مزيت و برترى آنان بر مخلوقات ، همانند مزيت و برجستگى آفتاب بر ستارگان ؛ و همسان برترى آخرت بر دنيا، و همچون برترى من بر تمام پديده هاى هستى مى باشد)).

و از سخنان مسيح (عليه السلام ) است كه فرمود:

((اگر كسى به زيور علم و دانش آراسته گردد، و رفتار خود را با موازين علمى خويش منطبق سازد، يعنى به علم خود عمل كند، او همان كسى است كه در ملكوت آسمان ها به عنوان شخصيتى عظيم و شكوهمند و انسانى بزرگ نامبردار بوده و از او به عظمت ياد كنند)).

و - سخن فرزانگان دين و دانش درباره علم و علماء و دانشجويان

ابى ذر غفارى :

((هر باب و درى از علم كه فراسوى ما گشوده مى شود و آن را فرامى گيريم از ديدگاه ما از هزار ركعت نمازى كه استحبابا و با هدف طاعت از امر غير واجب انجام مى شود، محبوب تر و خوش آيندتر است )) (125) .

ابوذر غفارى مى گويد: از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيديم كه مى فرمود: ((اگر مرگ دانشجوئى - همزمان با تحصيل و دانشجوئى او - در رسد به عنوان شهيد و سرباز جان باخته در راه خدا محسوب مى گردد)).

وهب بن منبه (126) :

(تحصيل و تاءمين بسيارى از مزايا در خود دنيا نيز رهين علم و آگاهى انسان مى باشد)؛ زيرا علم و دانش منشاء بسيارى از مزايا است و اين مزايا از علم سر برمى آورند، آرى علم است كه به شخص فرومايه ، منزلت ، و به انسان ذليل و خوار، عزت و سرفرازى ، و به اشخاص فراموش شده و ناديده انگاشته و بدور از انظار، قرب و منزلت ، و به افراد تهى دست و بى چيز، غناء و بى نيازى ، و به انسانهاى گمنام ، شهرت و نام آورى ، و به افراد فاقد شخصيت و نفوذ اجتماعى ، هيبت و شكوه (127) ، و به افراد بيمار و سست مزاج ، نيرو و تندرستى مى بخشد)).

سخن عارفان در مزاياى علم :

يكى از عرفاء مى گويد: ((مگر نه چنين است كه اگر از بيمار، غذا و نوشيدنى و دارو را دريغ دارند آن بيمار مى ميرد؟! قلب و دل آدمى نيز (به غذا و دارو نيازمند است ). اگر دل و جان انسان از دانش و تفكر و حكمت محروم گردد چنين دل و جانى از كار مى افتد و دچار مرگ و نابودى مى شود)).

آثار نيك همنشينى با دانشمندان :

عارفى ديگر مى گويد: ((اگر كسى در حضور عالم و دانشمندى بنشيند و نتواند از اندوخته هاى علمى او مايه اى ذخيره كند و در صيانت و حفظ كردن و از بر نمودن سخنانش احساس عجز و ناتوانى نمايد (عليرغم چنين محروميت و ناتوانى ، صرف همنشينى با عالم و دانشمند و شرفيابى از محضر او) هفت كرامت و فضيلت ، نصيب او مى گردد:

1- به فضيلت و پاداشى - كه (در تعاليم و فرهنگ دانش پرور اسلامى ) براى شاگردان و دانش آموختگان منظور شده است - دست مى يابد.

2- مادامى كه در محضر عالم و دانشمند بسر مى برد از گناهان و معاصى مصونيت دارد (و قهرا از تيررس جرم و نافرمانى خدا بدور است ).

3- و آنگاه كه در جهت پويائى از علم و دانش اندوختن ، از خانه خويش بيرون مى آيد - تا آنگاه كه در سراى عالم و مجلس درس او حاضر شود - مشمول لطف و رحمت الهى است .

4- وقتى كه در ميان حلقه درس و در حضور عالم و دانشمند، جلوس مى كند - نظر به اينكه سايه رحمت الهى ، چنين حلقه اى را زير پوشش خود قرار ميدهد - او را از اين بارش رحمت ، نصيبى خواهد بود.

5 - مادامى كه او به درس و سخنان عالم و دانشمند گوش فرامى دهد، همين گوش فرادادن ، به عنوان طاعت او به شمار آمده و در پرونده اعمال او ثبت و ضبط مى گردد.

6- و اگر او عليرغم استماع سخنان استاد، احساس كند كه چيزى از گفتار او را درك نكرده و به خاطر چنين احساسى ، اندوهگين گردد، همين اندوه و تنگدلى ، وسيله اى براى قرب او به پيشگاه خدا مى شود؛ چون خداوند متعال فرموده است :

(( ((انا عندالمنكسرة قلوبهم )) ))

من در دلهائى كه (به خاطر من ) درهم شكسته و فرو ريخته است ، جاى دارم .

7- چنين شخصى با حضور خود در حوزه درس عالم و دانشمند - با وجود اينكه نميتواند از لحاظ دانش اندوزى ، طرفى ببندد - اين حقيقت را در مى يابد كه مسلمانان به عالم و دانشمند دينى ارج مى نهند، و فاسقان و گناهكاران را تحقير و تقبيح مى نمايند. درك اين حقيقت موجب مى شود كه قلبش از فسق و گناه ، متنفر و روى گردان شده و سرشت و طبيعتش به علم و دانش ، گرايش و آمادگى يافته ، و روحش با علاقه و دلبستگى به علم و معرفت ، آميخته و عجين گردد. به همين جهت رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) به مردم فرمان ميدهد كه با افراد صالح و مردمى كه كاملا آراسته و پيراسته اند مجالست و نشست و برخاست نمايند)).

آثار متفاوت همنشينى با طبقات مختلف :

و نيز همان عارف گفته است : ((مجالست و همنشينى با هفت فرقه ، موجب فزونى هفت خصلت مى گردد:

1- مجالست با اغنياء و دولتمندان ، موجب فزونى دلبستگى به دنيا و ازدياد

گرايش و تمايل عصبى انسان به مسائل دنيوى مى شود.

2- نشست و برخاست با تهى دستان و فقراء، سبب ازدياد رضاى درونى و شكر و سپاس انسان در برابر همان مقدارى از نعمتها مى گردد كه خداوند نصيب او ساخته است .

3- همدمى با پادشاهان ، مايه فزايندگى قساوت و سخت دلى و باعث ازدياد تكبر انسان مى شود.

4- همنشينى با زنان بر مراتب جهل و بى خبرى و هوسرانى آدمى مى افزايد.

5 - مجالست با كودكان و خردسالان موجب فزايندگى جراءت و جسارت انسان نسبت به گناه و باعث تاءخير و مسامحه در توبه و تعويق در بازگشت به خدا مى شود.

6- مخالطت و شدآمد انسان با افراد صالح و شايسته ، بر گرايش انسان در طاعت از خداوند متعال ، فزونى مى بخشد.

7- رفت و آمد و مجالست با علماء و دانشمندان بر علم و آگاهى انسان مى افزايد)) (و فرد از اين رهگذر، اندوخته هاى علمى خود را غنى تر مى سازد(128) ).

هر علم و فنى راه گشاى نيكبختى انسان است :

((خداوند متعال ، هفت چيز را به هفت نفر آموخت :

1- اسماء اعظم (و رمزهاى گشايشگر و نمايانگر حقايق ) را به آدم ابوالبشر (عليه السلام ) تعليم داد.

2- فراست و هوشمندى ژرف بينانه اى به خضر(عليه السلام ) اعطاء كرد.

3- تعبير رؤ يا و خواب گزارى را به يوسف (عليه السلام ) تعليم داد.

4- فن و هنر زره سازى را به داود (عليه السلام ) آموخت .

5 - زبان مرغان و پرندگان را به سليمان (عليه السلام ) تعليم داد.

6- عيساى مسيح (عليه السلام ) را به توراة و انجيل آشنا و آگاه ساخت .

قرآن كريم در اين باره مى گويد:

(( ((و يعلمه الكتاب و الحكمة والتوراة و الانجيل (129) )) ))

خداوند متعال به عيسى (عليه السلام ) كتاب و حكمت و توراة و انجيل را تعليم ميدهد.

7- به (خاتم الانبياء) محمد (صلى الله عليه و آله ) شريعت و قوانين الهى و آئين يگانه پرستى را آموخت )). و منظور از تعليم كتاب و حكمت به پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) (كه در آيات قرآنى به چشم ميخورد) همين آگاهيهاى مربوط به قوانين الهى و آئين يكتاپرستى است .

نتيجه :

الف - علم و آگاهى آدم ابوالبشر (عليه السلام ) به اسماء و حقايق الهى ، سبب گشت كه فرشتگان در پيشگاه او به سجده افتند و رفعت مقام و منزلت انسان بر همه موجودات ، محرز گردد.

ب - هوشمندى و فراست و ژرف بينى خضر (عليه السلام ) موجب شد كه موسى و يوشع (عليهماالسلام ) همچون شاگردان مكتب او گردند، و سرانجام موسى را ناگزير كند كه در برابر او سخت فروتنى نمايد؛ چنانكه اين حقيقت از لابلاى آيات مربوط به داستان موسى و خضر(عليهماالسلام )، استفاده مى شود.

ج - علم به تعبير رؤ يا و خواب گزارى يوسف (عليه السلام ) زمينه اى براى او فراهم ساخت كه خاندانى آبرومند تشكيل دهد، و رياست مملكت و كشورى را بدست گرفته و به گونه اى تمكن يابد كه به عنوان فرد شاخص و برگزيده اى در ميان خاندان يعقوب و تمام خاندان بشرى بدرخشد.

د - مهارت و كارآئى فنى داود (عليه السلام ) در امر زره سازى ، موجب رياست و والائى مقام او گشت .

ه‍- سليمان (عليه السلام ) از رهگذر درك زبان مرغان ، توانست بلقيس را بيابد و بر حكومت او (يعنى حكومت ابرقدرت زمان ) چيره شود.

و - اطلاع عيسى (عليه السلام ) بر حقايق توراة و انجيل ، موجب گشت كه لكه هاى تهمت را از دامن مادر پاكدامن خويش بسترد.

ز - بصيرت و آگاهى حضرت خاتم الانبياء محمد (صلى الله عليه و آله ) به راه و رسم زندگانى انسانى و قوانين الهى و آئين يكتاپرستى ، اين افتخار را نصيب او ساخت تا از امت خود در روز قيامت ، شفاعت كند)).

راه بهشت و سعادت جاويد در دست چه كسانى است ؟

((راه بهشت و نيكبختى جاويد در دست چهار كس قرار دارد: عالم ، زاهد، عابد، و مجاهد:

1- اگر عالم و دانشمند در دعوى خويش ، راستين باشد، حكمت و دانائى و ژرف انديشى بدو ارزانى مى شود.

2- زاهد و پارسا (در سايه زهد و پارسائى خود) از رفاه و امنيت روحى و آرامش درونى برخوردار مى شود، و در روز قيامت از عذاب دوزخ ايمن است .

3- عابد و نيايشگر درگاه الهى ، از نعمت خوف و بيم از خداوند بهره مند مى گردد.

4- مجاهد و كوشاى در راه خدا (كه همه هم خويش را به راه خدا مى نهد و در اعلاء كلمه حق ، فرسايش ناپذير و نستوه است ) از ستايش و تكريم خدا و خلق برخوردار مى شود)) (و گامهايش در راه حق ، استوارتر مى گردد).

طبقه بندى دانشمندان و تفاوت درجات آنها: علماء، حكماء و كبراء:

يكى از محققان مى گويد: دانشمندان ، سه دسته اند:

الف - كسانى كه خداشناس اند، و در عين حال به احكام و دستورات او آگاهى دقيق ندارند، اينگونه دانشمندان ، بندگانى هستند كه معرفت و بينش الهى بر دلهايشان چيره گشته است . لذا در مشاهده انوار جلال و كبرياء پروردگار، مستغرق اند و براى دانش اندوزى و كسب علم در مورد احكام و دستورات خداوند - جز در مسائل مبتلابه و حداقل احكامى كه ناگزير از فراگرفتن و عمل به آنها هستند - مجال و فرصتى نمى يابند و در آن توفيقى ندارند.

ب - گروهى ديگر از دانشمندان ، به اوامر و احكام الهى وقوف و آگاهى عميق دارند؛ ولى نسبت به خود خداوند، فاقد چنين آگاهى ژرف بينانه اى هستند. اينان همان دانشمندانى هستند كه حلال و حرام و دقائق احكام فقهى را عميقا شناسائى كرده اند؛ لكن در شناخت اسرار الهى گرفتار قصور و نارسائى علمى مى باشند.

ج - سه ديگر، دانشمندانى هستند كه در عين علم و آگاهى ژرف بينانه نسبت به خداوند، واجد بصيرت و بينش فقهى در مورد اوامر الهى هستند. چنين دانشمندانى در مرز مشترك ميان جهان معقولات ، و جهان محسوسات جاى دارند. آنها گاهى از جهت حب الهى و قرب به خداوند، با خود او ماءنوس و دلخوش اند. و گاهى از رهگذر پيوند و ارتباط با محسوسات ، از طريق شفقت و رحمت به بندگان خداوند، با آنها انس و الفتى برقرار مى سازند.

آنگاه كه اينگونه دانشمندان ، حاجت روحى و درونى خود را از طريق پيوند با خدا برآورده ساختند، نظر خويش را سوى خلق خدا معطوف داشته و بدآنها مى پيوندند و آنچنان با بندگان خداوند، اتحاد و همبستگى مى يابند كه بصورت اندامهائى از پيكره آنها درمى آيند كه گوئى خداى را نمى شناسند.

اما آنگاه كه خلق خدا مى برند و در جهت همبستگى با پروردگار خود با وى خلوت مى كنند چنان سرگرم ياد خدا و خدمت به او مى گردند كه گوئيا خلق خدا را نمى شناسند.

آرى ، راه و رسم زندگانى رسولان و فرستادگان خدا و صديقين و افراد راستين ، اين چنين مى باشد (كه ارتباط و پيوند دو جانبه خويش را با خدا و خلق ، همواره پاسدارى نموده و هيچگاه از طريق پيوند با خدا، وابستگى خود را با خلق از دست نمى دهند. چنانكه با برقرارى ارتباط با خلق ، پيوند خويش را از خدا نمى برند).

اين دانشمندان سه گانه را بايد مصداق كلمه هاى ((العلماء)) و ((الحكماء)) و ((الكبراء)) دانست كه در سخن رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) به چشم ميخورد آنجا كه ميفرمايد:

(( ((سائل العلماء و خالطالحكماء و جالس الكبراء)) )) : (كنز 10/238)

از دانشمندان بپرسيد، و با حكماء و دانشمندان استوارمند نشست و برخاست كنيد، و با بزرگمردان همنشينى نمائيد.

منظور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از كلمه ((العلماء)) در جمله ((سائل العلماء)) دانشمندانى هستند كه دقيقا اوامر و احكام الهى را شناسائى كرده اند، ولى از تعمق و ژرف بينى درباره خود خداوند بى بهره هستند، و مردم موظفند به هنگام نياز به استفتاء، سؤ الات خود را با آن ها در ميان گذارند (و در شناخت تكاليف شرعى خود به آنان مراجعه كنند).

و مقصود از كلمه ((الحكماء)) در جمله ((خالطالحكماء)) دانشمندانى هستند كه به (اسرار جلال و ملكوت الهى آگاه بوده ، و دقيقا به خود) خداوند، عالم و آشنا هستند، ولى به احكام و اوامر و تكاليف الهى (جز در حد ضرورت شخصى )، علم و آگاهى رسائى ندارند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مردم را ماءمور فرمود (تا به منظور وقوف به اسرار ملكوت الهى ) با آنان مخالطت و شدآمد كنند.

اما منظور از كلمه ((الكبراء)) در جمله ((جالس الكبراء)) دانشمندانى هستند كه در هر دو جهت ، معرفت و آگاهى به هم رسانده اند (يعنى هم واقف به اسرار جلال و ملكوت الهى هستند، و هم نسبت به احكام و اوامر الهى از آگاهى عميق و گسترده اى برخوردار مى باشند) و مردم بر طبق فرمان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) مكلفند تا با آنان نيز همنشينى كنند و از اين رهگذر به خير و نيكبختى دنيا و آخرت دست يابند.

مشخصات و امتيازات گروههاى سه گانه دانشمندان مذكور:

براى هر يك از اين گروه سه گانه دانشمندان مذكور، علائم و مشخصاتى وجود دارد كه آنها را ممتاز نموده و تفاوتهائى ميان آنان برقرار مى سازد كه به شرح زير شناخته مى شوند:

الف - نشانه علم و دانشمندى كه (در حد گسترده و عميق ) به اوامر و تكاليف الهى آگاهى دارد اين است كه زبانش به ذكر خدا گويا است ؛ ولى قلبا به ياد او نيست . از خلق و توده مردم بيمناك است ؛ ولى نسبت به پروردگار در دل خويش هراسى ندارد. در ظاهر نسبت به مردم ، داراى شرم و حياء است ولى در سر و نهان از خدا شرمى ندارد.

ب - نشانه عالم و حكيمى كه (به اسرار ملكوت الهى واقف است ) و به خود خداوند، عالم و آگاه مى باشد اين است كه از ژرفاى درون به ياد خدا بوده و از او خائف و شرمگين است . ذكر او ذكر درونى و باطنى است نه ذكر زبانى . خوفى كه در دل دارد با آميزه رجاء و اميد تواءم است ، و بيم و هراس او، بيم معصيت و گناه نيست . شرم و حياء او به باطن و قلب او نفوذ كرده است و صرفا شرم و حياء ظاهرى و برون سازى نيست ، يعنى شرم خويش را آشكار ننموده و بدان تظاهر نمى كند.

ج - مشخصات عالم و دانشمند كبير - كه هم عالم و آگاه به اوامر الهى ، و هم واقف به اسرار ملكوت پروردگار مى باشد - اين است كه داراى شش امتياز مى باشد: سه امتياز ويژه دسته اول ، يعنى علماء كه فقط در اوامر و احكام الهى داراى بينش عميق هستند. به عبارت ديگر: كبراء، واجد سه خصلت علماء مى باشند كه عبارتند از اينكه :

1- با زبان به ياد خدا هستند

2- از خلق بيمناكند

3- نسبت به مردم داراى شرم و حياء مى باشند.

علاوه بر اينكه اين دسته سوم داراى سه امتياز ويژه ديگرى نيز مى باشند:

1- در مرز مشترك ميان جهان غيب و شهود جاى دارند.

2- چنين دانشمندانى ، معلمان و رهبران علمى مسلمين و جامعه پيرو قرآن اند.

3- دو فرقه اول و دوم يعنى (علماء و حكماء) به گروه سوم يعنى كبراء نيازمندند، ولى گروه سوم به هيچوجه به دو فرقه اول و دوم نيازى ندارند.

فرقه اخير (كه ((كبراء)) و بزرگان نام دارند) علاوه بر آنكه اصحاب معرفت و بينش عميق نسبت به اسرار جلال و ملكوت الهى مى باشند و اوامر و تكاليف الهى را نيز دقيقا شناسائى كرده اند - همانند خورشيد تابناكى هستند كه نه فزونى مى يابد و نه كاهش مى پذيرد.

و فرقه دوم يعنى حكماء - كه صرفا اصحاب معرفت الهى هستند - همانند ماه مى باشند كه گاهى به صورت بدر، تام و كامل . و گاهى به صورت هلال ، زياده و نقصان پذير است .

اما فرقه اول يعنى علماء - كه اهتمام و عنايت خود را در شناخت عميق اوامر و تكاليف الهى ، محدود مى سازند - همانند چراغ فروزانى هستند كه خود را مى سوزانند و به ديگران روشنائى مى بخشند.

ز - رهنمودهاى عقل و خرد در فضيلت علم و علماء

از ميان دلائل و رهنمودهاى عقل در ارائه فضيلت علم و علماء، فقط به ذكر دو وجه اكتفاء مى كنيم :

1- با طبقه بندى معقولات ، اهميت و ارزش علم و علماء روشن مى گردد:

آنچه در ظرف عقل و ذهن انسان مى گنجد - كه ما آن را ((معقولات )) مى ناميم - به دو بخش تقسيم مى گردد: موجود و معدوم .

هر عقل سليمى گواهى و تاءييد مى كند كه (در سلسله ممكنات )، موجود بر معدوم ، شرف و برترى دارد و بلكه اساسا معدوم ، فاقد هرگونه شرف و اعتبار است .

همه موجودات و پديده هاى هستى نيز به دو دسته تقسيم مى شوند:

1- جمادات (كه فاقد هرگونه جنبه هاى حياتى هستند).

2- نامى (كه به نوعى از حيات و زندگى برخوردارند. مانند همه موجوداتى كه رشد و نمو مى نمايند).

موجودات نامى - كه از لحاظ حجم ، متوقف نمى مانند و همواره در حال رشد و نمو بسر مى برند) - بر جمادات (كه هميشه در حال توقف بسر مى برند و فاقد رشد و نمواند) برترى دارند.

موجودات نامى به دو قسم : حساس و غيرحساس تقسيم مى شوند (به عبارت ديگر: بخشى از موجودات نامى داراى حس مى باشند، و بخشى ديگر فاقد حس ‍ هستند). و بدون ترديد موجودات حساس (امثال انسان و حيوان ) بر موجودات غيرحساس (امثال نباتات و جمادات ) شرف و برترى دارند.

موجودات حساس نيز به دو بخش : عاقل (انسان و امثال آن ) و غيرعاقل (يعنى حيوان گنگ و جانور) تقسيم مى گردند. و بدون شك موجودات عاقل بر موجودات غيرعاقل فضيلت دارند.

موجودات عاقل نيز به دو قسم : عالم و دانا، و جاهل و نادان تقسيم مى گردند. بدون هيچگونه شبهه و ترديد، عالم و دانا، برتر از جاهل و نادان مى باشد.

بنابراين با توجه به طبقه بندى معقولات به اين نتيجه قطعى مى رسيم كه عالم و دانشمند، شريفترين و والاترين معقولات و پديده هاى هستى است . و اين نتيجه را بايد يكى از بديهيات تلقى نمود (كه هيچگونه شك و ترديد در آن راه ندارد).

2- رده بندى اموريكه در زندگانى با آنها سر و كار داريم ما را به فضيلت علم و علماء، رهنمون است :

امورى كه در زندگانى خود با آنها سر و كار داريم به چهار بخش تقسيم مى شود:

1- امورى كه عقل و خرد انسان ، آنرا مى پسندد ولى مطابق دلخواه و شهوات و تمايلات نفسانى نيست .

2- امورى كه با تمايلات و دلخواه انسان هماهنگى دارد؛ ولى عقل و خرد آدمى آنرا تاءييد نمى كند.

3- امورى كه هم مطابق دلخواه آدمى است ، و هم عقل و خرد انسان بر آن صحه مى گذارد.

4- امورى كه نه عقل آن را مى پسندد و نه با دلخواه آدمى هماهنگى دارد.

الف - نمونه بخش اول ، امراض و بيماريها و حالاتى است كه انسان با نارضايتى با آنها مواجه مى شود. و به خاطر دنيا و دلبستگى به آن ، آدمى از چنين عوارضى بيزار است .

ب - تمام معاصى و گناهان ، نمودار بارزى براى بخش دوم مى باشد (كه با تمايلات انسان هماهنگى دارد ولى خرد انسان ، آنرا تاءييد نمى كند).

ج - علم و دانش را ميتوان به عنوان نمونه بخش سوم دانست (كه عقل و خواهش دل - هر دو - آنرا مى پسندند).

د - جهل و نادانى ، بهترين مثال و نمونه براى بخش چهارم است (كه عقل و خواهش دل از آن بيزارند).

عليهذا مقام و منزلت علم و دانش در كنار جهل و نادانى ، به منزله بهشت در كنار دوزخ است . و همانگونه كه عقل و دل و خرد و شهوت انسان ، آتش دوزخ را نمى پسندند، نبايد به جهل و نادانى رضايت دهند. و همانطور كه عقل و خواسته دل انسان ، بهشت و نيكبختى جاويد را خواهان است بدينسان بايد پوياى علم باشند.

اگر كسى علم و دانش را پسند كرده و به آن دلبستگى يابد قطعا به بهشتى درآمده است كه دنيا در اختيار او قرار داده ، و اين بهشت را در دسترس او آماده ساخته است .

ولى اگر كسى جهل و نادانى خويش را تاءييد كند و به آن تن در دهد، در حقيقت به آتش دوزخى تن در داده است (كه بايد در دنيا نيز زندگى خود را در ميان لهيب شكنجه آور آن سپرى كند)، آتشى كه حاضر و در دسترس او است (و خرمن دنيا و آخرت او را نيز مى سوزانند).

اگر كسى (از ميان تمام مزاياى حيات و زندگانى دنيا) علم و دانش را برگزيند، به او پس از مرگ مى گويند: تو در دنيا به اقامت و زندگانى در بهشت خو گرفته و با آن ماءنوس بودى ؛ پس هم اكنون نيز به بهشت درآى (و شيوه و عادت خود را پيوسته دار).

و به ديگرى (يعنى جاهل و نادان - كه بجز علم و دانش - به همه مزاياى ديگر زندگانى ، روى آورده بود پس از مرگش ) مى گويند: تو در دنيا با آتش دوزخ جهل ، دمخور و معتاد بودى ، پس هم اكنون نيز به آتش دوزخ درآى .

دليل بر اينكه علم و دانش به منزله بهشت ، و جهل و نادانى همچون آتش دوزخ مى باشد اين است كه كمال لذت و كامجوئى انسان را بايد در درك و نيل او به امور مجهول و مسائل نهانى جستجو كرد (يعنى انسان داراى حس كنجكاوى است و ميخواهد از اسرار و رموز مسائل نهانى و نايافته جهان سردرآورد و آنها را بيابد و از اين امر لذت مى برد). و شكنجه شديد و كمال رنج و درد انسان ، عبارت از فراق و جدائى و دورى از مطلوب و محبوب او است .

علت اينكه جراحت و زخمهاى بدنى ، شكنجه آور و دردناك مى باشد اين است كه اين زخم ، بخشى از اندام را از بخش ديگرى كه محبوب آنست و با آن وابستگى دارد جدا نموده و از هم دور مى سازد، اجزائى كه اجتماع آنها محبوب است و در نتيجه ، آدمى احساس درد مى نمايد؛ چون اجزاء اندام بدن ، آن اجتماع و همبستگى محبوب و مطلوب را از دست مى دهد.

درد و شكنجه اى كه آتش به طور عموم و يا آتش جهنم در اندام آدمى ايجاد مى كند به مراتب سخت تر و گرانتر از درد و رنجى است كه از جراحت و زخم پديد مى آيد؛ زيرا جراحت و زخم از آن جهت شكنجه آور است كه ميان جزء معينى از اندام و جزء معين و محدود ديگرى جدائى ايجاد مى كند (و در نتيجه ، ميان اجزاء محدودى از بدن ، ناهماهنگى و گسستگى و دورى بوجود مى آيد و انسان ، احساس درد مى نمايد)؛ ولى آتش دوزخ در تمام اجزاء بدن رسوخ و نفوذ مى نمايد، و مآلا تمام بخشى از اجزاء و اندام انسان نسبت به مجموع بخش ديگر از هم پاشيده شده و دستخوش تفرق و تجزيه مى گردند.

(پس بنابراين ، رنج و شكنجه ناشى از آن ، بى اندازه سهمگين و فرساينده خواهد بود. (( اعاذنا الله تعالى بفضله من عذاب النيران )) ).

با توجه به مقدمات مذكور، بايد چنين بينديشيم كه هر اندازه ، درك و فهم ما درباره حقايق ، عميق تر و ژرف تر و استوارتر باشد، و نيز موجودى كه حقايق را بدينگونه درك مى كند، شريفترين و كامل ترين موجودات باشد، و همچنين مدركات و موضوعات مورد شناسائى او نيز پاكيزه ترين و مقدس ترين موجودات باشند، قطعا لذت ناشى از درك چنين حقيقتى ، والاترين و شريفترين لذات خواهد بود.

شكى نيست ، نيروئى كه انسان به وسيله آن ، لذت را درك و احساس مى نمايد، و به عبارت ديگر: كانون لذت آدمى ، عبارت از روح و جان او است . روح و جان آدمى ، خود شريفتر و والاتر از بدن انسان مى باشد؛ (چون موجودى لطيف و پاكيزه و در عين حال فناناپذير است ؛ بر خلاف بدن كه موجودى آلوده و ناپايدار مى باشد). مسلما ادراكات عقلى و دريافتهاى روحى ، عميقا در انسان اثر مى گذارد. و همين ادراكات روحى ، شريفترين حالات در اوضاع و شرايط زندگانى انسان ، محسوب مى گردد.

بدون ترديد، انسان در ادراكات عقلى و روحى با موضوعاتى آشنا مى شود كه شريفترين وجود و پديده هاى هستى هستند و آنها عبارتند از: خداى پروردگار جهان ، و همه پديده هاى آفرينش اعم از فرشتگان و امثال آنها، و نيز شناخت تكاليف و وظائف انسانى (در سايه راهبريهاى آسمانى ).

واقعا چه موضوعاتى را سراغ داريم كه (مورد شناسائى عقل انسان قرار گيرد و در عين حال ) از چنين موضوعاتى از لحاظ شرف و منزلت ، والاتر و ارجمندتر باشد؟

(تمام مطالبى كه درباره شرف و فضيلت علم و علماء و متعلمان از ديدگاههاى مختلف - در تحت عنوان ((مقدمه )) - مورد بحث قرار گرفت ، ما را به اين حقيقت مسلم و قطعى واقف مى سازد) كه عقل و نقل ، (و دين و خرد، و وحى و حكمت )، شرف و فضيلت علم و دانش و والائى و منزلت و عظمت و شكوه ماهيت و حقيقت بينش و گرانمايگى ذات علم و معرفت را، تاءييد و گواهى مى كنند.

در بيان ارزش و اهميت مقام علم و دانش و عظمت مقام معلمين و متعلمين به همين مقدمه اكتفاء مى كنيم (و از اين پس به بحث و تحقيق درباره آداب و وظائفى آغاز مى نمائيم كه بايد استاد و شاگرد در مسير تعليم و تعلم با آن ها آشنا شده و خويشتن را عملا پاى بند چنين آداب و آئين ها بدانند تا در رسيدن به هدف هاى عالى علمى ، كاملا پيروز و كامياب گردند).


27-سوره طلاق ، آيه 12.

28-سوره علق ، آيه هاى 1-4.

29-سوره علق ، آيه هاى 3-5.

30-سوره اعلى ، آيه 10.

31-سوره فاطر، آيه 9.

32-سوره بقره ، آيه 269.

33-سوره مريم ، آيه 12.

34-سوره نساء، آيه 54.

35-سوره زمر، آيه 9.

36-سوره مائده ، آيه 100.

37-اين سخن ناظر به آيه 19 تا 21 سوره فاطر مى باشد: (( و ما يستوى الاعمى و البصير، و لا الظلمات و لا النور، و لا الظل و لا الحرور، و ما يستوى الاحياء و لاالاموات ...))

38-سوره آل عمران ، آيه 16.

39-سوره آل عمران ، آيه 7.

40-سوره رعد، آيه 43.

41-سوره مجادله ، آيه 11.

42-سوره انفال ، آيه هاى 2-4.

43-سوره نساء، آيه 95.

44-سوره طه ، آيه 75.

45-سوره آل عمران ، آيه 7. طبق راءى اكثر مفسران ، حرف ((واو)) در ((والراسخون )) واو استيناف و نمايانگر آغاز شدن جمله است ، و به ماقبل خود معطوف نمى شود. استشهاد فوق نيز بر اساس همين نظريه مى باشد. در حاليكه مؤ لف ، پيش از اين ، طورى از آيه برداشت كرد كه ((واو)) را بعنوان حرف عطف تلقى نمود.

46-سوره بنى اسرائيل (اسراء)، آيه 107 و 109.

47-سوره طه ، آيه 114.

48-سوره عنكبوت ، آيه 49.

49-سوره عنكبوت ، آيه 43.

50-احاديث نبوى ، رواياتى است كه از خود نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) نقل شده و محتواى اين چنين رواياتى ، گفتار خود آنحضرت است .

51-و من يرد الله به خيرا يفقهه فى الدين (منية المريد ص 7. الكافى 1/39 صحيح بخارى 1/16).

52-(( طلب العلم فريضة على كل مسلم )) (منية المريد ص 7. المحجة البيضاء 1/8. الكافى 1/35، 36) در ((الكافى )) بدنبال اين حديث آمده است : (( ((الا ان الله يحب بغاة العلم )) )) : يعنى بدانيد كه خداوند متعال ، دوستدار طالبان علم است .

53-(( من طلب العلم فادركه كتب الله له كفلين من الاجر، و من طلب علما فلم يدركه كتب الله له كفلا من الاجر )) (منية المريد ص 7. كنزالعمال 10/162).

54-من احب ان ينظر الى عتقاء الله من النار فلينظر الى المتعلمين . فوالذى نفسى بيده مامن متعلم يختلف الى باب العالم الا كتب الله له بكل قدم عبادة سنة ، و بنى له بكل قدم مدينة فى الجنة ، و يمشى فى الارض و هى تستغفر له ، و يمسى و يصبح مغفورا له و شهدت الملائكة انهم عتقاء من النار (منية المريد ص 7. المحجة البيضاء 1/12، بحار1/184).

55-(( طالب العلم كالصائم نهاره ، والقائم ليله . و ان بابا من العلم يتعلمه الرجل خير له من ان يكون ابوقبيس ذهبا فانفقه فى سبيل الله )) (منية المريد ص 7، بحار 2/184).

56-(( من جائه الموت و هو يطلب العلم ، ليحيى به الاسلام ؛ كان بينه و بين الانبياء درجة واحدة . )) (منية المريد ص 8، بحار 2/184. كنزالعمال 10/260 ).

57-(( فضل العالم على العابد سبعين درجة بين كل درجتين حضرالفرس سبعين عاما. و ذلك ان الشيطان يضع البدعة للناس فيبصرها العالم فيزيلها. و العابد يقبل على عبادته )) (منية المريد ص 8، كنزالعمال 10/175 با اندكى اختلاف ).

58-(( فضل العالم على العابد كفضلى على ادناكم . ان الله و ملئكته و اهل السموات و الارض - حتى النملة فى جحرها و حتى الحوت فى الماء - ليصلون على معلم الناس الخير. )) (منية المريد ص 8. صحيح ترمذى ، ص 325).

59-(( من خرج فى طلب العلم فهو فى سبيل الله حتى يرجع )) (منية المريد ص 8 كنز 10/158).

60-(( من خرج يطلب بابا من العلم ليرد به باطلا الى حق ، و ضالا الى هدى ، كان عمله كعبادة اربعين عاما )) (منية المريد ص 8 كنزالعمال 10/161).

61-(( لان يهدى الله بك رجلا واحدا خير من ان يكون لك حمرالنعم . )) (منية المريد ص 8 كنز 10/140).

62-(( لان يهدى الله بك رجلا واحدا خير لك من الدنيا و ما فيها )) (همان كتاب و همان صفحه ).

63-(( رحم الله خلفائى . فقيل يا رسول الله و من خلفائك ؟ قال : الذين يحيون سنتى و يعلمونها عبادالله )) (منية المريد ص 8. كنزالعمال 10/260 و 229، بحار 2/144، 145).

64-روايت مزبور نسبة طولانى است ، لذا به ترجمه آزاد و گزارش گونه آن اكتفاء مى شود.

65-(( لا حسد (يعنى لاغبطة ) الا فى اثنين : رجل آتاه الله مالا فسلطه على هلكته فى الحق ، و رجل آتاه الله الحكمة و هو يقضى بها و يعلمها )) (منية المريد ص 8 نظير چنين حديثى با اختلافى اندك در ((كنزالعمال )) 10/180)) آمده است ).

66-(( من دعا الى هدى كان له من الاجر مثل اجورمن تبعه ، لا ينقض ذلك من اجورهم شيئا و من دعا الى ضلالة ، كان عليه من الاثم مثل آثام من تبعه ، لاينقض ذلك من آثامهم شيئا )) (منية المريد ص 8. بحار 2/19، به نقل از المحاسن برقى ).

67-(( اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلث صدقة جارية ، او علم ينفع ، او ولد صالح يدعو له )) (منية المريد ص 9 بحار 2/22، 23، به نقل از روضة الواعظين ).

68-(( خير ما تخلف الرجل من بعده ثلث : ولد صالح يدعوله و صدقة تجرى يبلغه اجرها و علم يعمل به من بعده )) (منية المريد ص 9. سنن ابن ماجه ، مقدمه ، 20. بخارى ، تفسير).

69-(( ان الملائكة لتضع اجنحتها لطالب العلم رضى بما يصنع )) منية المريد ص 9. كنز 10/147).

70-(( اطلبواالعلم و لو بالصين )) (منية المريد، ص 9. المحجة البيضاء 1/8. بحارالانوار 1/177 و

2/32).

71-(( من غدافى طلب العلم اظلت عليه الملائكة ، و بورك له فى معيشته ، و لم ينقض من رزقه )) (منية المريد ص 9، كنزالعمال 10/162. در اين كتاب به جاى ((اظلت )) صلت آمده است ).

72-(( من سلك طريقا يطلب فيه علما سهل الله له طريقا الى الجنة )) (منية المريد ص 9 الجامع الصحيح . بخارى 1/16. كنزالعمال 10/139. صحيح ترمذى ، علم ، حديث 2648).

73-(( نوم مع علم خير من صلوة مع جهل )) (منية المريد ص 9. المحجة البيضاء 1/8 كنز 10/140).

74-(( فقيه اشد على الشياطين من الف عابد )) (منية المريد ص 9. كنزالعمال 10/155).

75-(( ان مثل العلماء فى الارض كمثل النجوم فى السماء يهتدى بها فى ظلمات البر و البحر، فاذا انطسمت اوشك ان تضل الهداة )) (منية المريد ص 9، كنزالعمال 10/151).

76-(( ايما ناشى نشا فى العلم و العبادة حتى يكبر، اعطاه الله يوم القيمة ثواب اثنين و تسعين صديقا )) (منية المريد ص 9. كنزالعمال 10/151 و 161 بحار 1/2185).

77-(( يقول الله عز و جل للعلماء يوم القيمة ، انى لم اجعل علمى و حلمى فيكم الا و انا اريد ان اغفرلكم على ما كان فيكم و لاابالى )) (منية المريد ص 9. كنز 10/172).

78-(( ما جمع شى ء الى شى ء افضل من علم الى حلم )) (منية المريد ص 9).

79-(( ما تصدق الناس بصدقه مثل علم الى ينشره )) (منية المريد ص 9. كنز10/157 و 171).

80-(( ما اهدى المرء المسلم الى اخيه هدية افضل من كلمة حكمة يزيده الله بها هدى و يرده عن

ردى )) (منية المريد ص 9. كنزالعمال 10/172).

81-(( افضل الصدقة ان يعلم المرء علما ثم يعلمه اخاه )) (منية المريد ص 9. سنن ابن ماجه ، 20).

82-(( العالم و المتعلم شريكان فى الاجر، و لا خير فى سائر الناس )) (منية المريد ص 9، 10).

83-(( قليل العلم خير من كثير العبادة )) (منية المريد ص 10. كنز10/155 و 177 ؛ به جاى العلم ، الفقه ).

84-(( من غدا الى المسجد لا يريد الا ليتعلم خيرا او ليعلمه كان له اجر معتمر تام العمرة و من راح الى المسجد لايريد الا ليتعلم خيرا او ليعلمه فله اجر حاج تام الحجة )) (منية المريد ص 10. كنزالعمال 10/166).

85-(( اغد: عالما او متعلما او مستمعا او محبا، و لاتكن الخامسة فتهلك )) (منية المريد ص 10. در طى دو روايت در ((الكافى 1/41 و 42)) نظير چنين روايتى آمده است كنز 10/143).

86-(( اذا مررتم فى رياض الجنة فارتعوا. قالوا: يا رسول الله و ما رياض الجنة ؟ قال : حلق الذكر، فان لله سيارات من الملائكة يطلبون حلق الذكر. فاذا اتوا عليهم حفوا بهم )) (منية المريد ص 10. كنزالعمال 10/138، 139).

87-(( كلا المجلسين الى خير: اما هؤ لاء فيدعون الله . و اما هؤ لاء فيتعلمون و يفقهون الجاهل . هؤ لاء افضل . بالتعليم ارسلت )) (منية 10. نظير آن در كنز10/147 و169).

88-(( مرحبا بطالب العلم ، ان طالب العلم لتحفه الملائكة باجنحتها، ثم يركب بعضها بعضا حتى يبلغوا السماء الدنيا من محبتهم لما يطلب )) (منية المريد ص 10. كنز10/160).

89-(( من سلك طريقا يلتمس فيه علما سلك الله به طريقا الى الجنة ، و ان الملائكة لتضع اجنحتها رضى لطالب العلم ، و ان العالم يستغفرله من فى السموات و من فى الارض : حتى الحيتان فى الماء. و فضل العالم على العابد كفضل القمر على سائر الكواكب . ان العلماء ورثة الانبياء، ان الانبياء لم يورثوا دينارا و لادرهما، انما ورثوا العلم . فمن اخذ بحظ وافر )) (منية المريد ص 11. الكافى 1/42. سنن ابى داود 2/77. سنن ابن ماجه ، ص 21).

90-(( اقرب الناس من درجة النبوة اهل العلم و اهل الجهاد )) (المحجة البيضاء 1/11).

91-(( موت قبيلة ايسر من موت العالم )) (همان كتاب ص 10، كنزالعمال 10/166).

92-(( ان الحكمة تزيد الشريف شرفا و ترفع العبيد حتى يجلس مجالس الملوك )) (كنز10/164).

93-(( يبعث الله عز و جل العباد يوم القيمة ، ثم يبعث العلماء فيقول : معشر العلماء! انى لم اضع علمى فيكم الا لعلمى بكم ، و لم اضع علمى فيكم لاعذبكم . اذهبوا فقد غفرت لكم )) (همان كتاب ص 11 چندين روايت نظير آنرا بنگريد در ((كنزالعمال )) 10/172، 173).

94-(( من جلس مجلسا و لم يزدد فيه علما ازداد من الله بعدا )) (همان كتاب و صفحه ).

95-(( اعلم الناس ، من جمع الناس . و اكثر الناس قيمة ، اكثرهم علما. و اقل الناس قيمة اقلهم علما )) (سفينة البحار 2/219).

96-(( ما الى الله سبحانه عالما علما الا اخذ عليه من الميثاق ما اخذ على النبيين ان يبينه للناس و لا يكتمه )) (المحجة البيضاء 1/99. كنزالعمال 10/190).

97-(( ايها الناس ! اعلموا ان كمال الدين طلب العلم و العمل به . الا! و ان طلب العلم اوجب عليكم من طلب المال : ان المال مقسوم مضمون لكم قد قسمه عادل بينكم و قد ضمنه ، و سيفى لكم . و العلم مخزون عند اهله فاطلبوه )) (منية المريد ص 12. الكافى 1/35).

98-(( العالم افضل من الصائم القائم المجتهد. و اذا مات العالم ثلم فى الاسلام ثلم لا يسدها الا خلف منه )) (منية المريد ص 12).

99-(( كفى بالعلم شرفا ان يدعيه من لايحسنه و يفرح اذا نسب اليه . و كفى بالجهل ذما ان يتبرا منه هو فيه )) (منية المريد ص 12. تذكرة السامع ، ص 10).

100-(( يا كميل ! العلم خير من المال : العلم يحرسك و انت تحرس المال . و العلم حاكم و المال محكوم عليه . و المال ينقصه النفقة و العلم يزكو على الانفاق )) (منية المريد 12 و 13. ترجمه و شرح نهج البلاغة : فيض الاسلام ، ص 1145).

101-(( قيمة كل امرء ما يعلمه )) (منية المريد ص 13. نهج البلاغة ، حكم ،81).

102-(( لو يعلم الناس ما فى طلب العلم لطلبوه و لو بسفك المهج و غوص اللجج . ان الله تبارك و تعالى اوحى الى دانيال : ان امقت عبادى الى : الجاهل المستخف باهل العلم ، التارك للاقتداء بهم . و ان احب الناس (عبيدى ) الى : التقى الطالب للثواب الجزيل ، اللازم للعلماء، القابل عن الحكماء )) (منية المريد ص 13. الكافى 1/43).

103-(( عالم ينتفع بعلمه افضل من سبعين الف عابد )) (منية المريد ص 13. الكافى 1/40).

104-(( ان الذى يعلم العلم منكم له مثلا اجرالمتعلم عليه . فتعلمواالعلم و علموه اخوانكم كما علمكموه العلماء )) (منية المريد ص 13. الكافى 1/42).

درالكافى آمده است : (( له مثل اجرالمتعلم و له الفضل عليه )) . بنابراين ، معنى حديث چنين خواهد بود كه معلم همانند پاداش شاگرد، اجرى را دريافت مى كند آنهم با چيزى فزونتر از آن .

105-الكافى 1/49.

106-الكافى 1/42 و 43.

107-(( تفقهوا فى الدين ، فان من لم يتفقه فى الدين فهو اعرابى )) (منية المريد ص 14. الكافى 1/36).

108-سوره برائت ، آيه 122.

109-الكافى 1/36 و 39.

110-الكافى 1/36.

111-الكافى 1/39 نظير چنين حديثى در ((المدخل )) بيهقى ، ص 36، آمده است .

112-(( اذا اراد الله بعبد خيرا فقهه فى الدين )) (منية المريد ص 14. الكافى 39) در صحيح بخارى 1/6 آمده است : (( من يرد الله به خيرا يفقهه فى الدين )) (نقل از تذكرة السامع ، ص 6).

113-الكافى 1/40.

114-(( ما من احد يموت من المؤ منين احب الى ابليس من موت فقيه )) (منية المريد ص 14 الكافى 1/46).

115-منية المريد ص 14. الكافى 1/46.

116-(( اذا مات المؤ من ، بكت عليه الملائكة و بقاع الارض التى كان يعبد الله عليها، و ابواب السماء التى كان تصعد منها اعماله ، و ثلم فى الاسلام ثلمه لايسدها شى ء، لان المؤ منين الفقهاء حصون الاسلام كحصن سور المدينة )) (منية المريد ص 14 و 15. الكافى 1/47).

117-(( ذلك علم لا يضر من جهله و لا ينفع من علمه . انماالعلم ثلثة : آية محكمة ، او فريضة عادلة ، او سنة قائمة ؛ و ما خلاهن فضل )) (منية المريد ص 15. الكافى 1/37).

118-سوره بقره آيه 83: آنگاه كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداى را نپرستيد و نسبت به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان ، نيكى كنيد.

119-كم نورترين ستاره اى كه در جمع ستارگان ((بنت النعش صغرى )) به چشم مى خورد.

120-(( فضل كافل يتيم آل محمد (صلى الله عليه و آله ) عن مواليه ، الناشب فى الجهل ، يخرجه من جهله و يوضح له ما اشتبه عليه ، و يطعمه و يسقيه ، كفضل الشمس على السها )) (منية المريد ص 17. تفسير امام حسن عسكرى (عليه السلام )، برگ شمار ندارد).

121-قسمت اخير متن حديث اين است : (( ((قال فمن الضال عن فنائك ؟ قال : الجاهل بامام زمانه تعرفه ، و الغائب عنه بعد ما عرفه الجاهل بشريعة دينه ، تعرفه شريعته و ما يعبد به ربه و يتوصل به الى مرضاته )) )) (رك : تفسير امام حسن عسكرى (عليه السلام )، برگ شمار ندارد. بحارالانوار 2/4).

122-در اين حديث كلمه ((قنطار)) بكار رفته است كه مفهوم آن عبارت از پوست گاوى است كه انباشته از سكه و پول مى باشد. ولى ما در اينجا از آن با عنوان ((خروار)) ياد كرديم . و اصولا قنطار را به چندين معنى تفسير كرده اند: مال عظيم ، چهل وقيه طلا يا نقره ، هزار دينار، هشتاد هزار درهم ، و پوست گاوى كه انباشته از طلا و نقره باشد. (رك : فرهنگ نفيسى ((قنطار)). بحارالانوار2/5).

123-سفينة البحار 2/677.

124-بحارالانوار 1/201، به نقل از علل الشرايع .

125-در تذكرة السامع ص 12 و 13 متن سخن با اضافاتى چنين آمده است : (( عن ابى ذر و ابى هريرة قالا: باب من العلم نتعلمه احب الينا من الف ركعة تطوعا، و باب من العلم تعلمه - عمل به او لم يعمل - احب الينا من مائة ركعة تطوعا.))

126-وى را دانشمندى از اهل يمن بوده است (م 114 ه‍ ق ) رك : تذكرة الحفاظ 1/95.

127-اين سخن تا اينجا در تذكرة السامع ، ص 10 و 11 آمده است .

128-مرحوم شهيد ثانى (رضوان الله عليه ) مى نويسد: (( ((من جلس مع ثمانية اصناف ، زاده الله ثمانية اشياء...)) )) ؛ ولى اصنافى كه ياد كرده است به بيش از هفت صنف نميرسد؟

129-سوره آل عمران ، آيه 48.

/ 1