علاّمه سيّد محمّد رضا حسينيِ جلالي جويا جهانبخش يادداشت ترجُماندر روزهايي به سر ميبريم كه فراخوان به «صلاح» و بانگِ «اصلاح» از همه سو به گوش ميرسد؛ ـ جمعي نيكخواهانه و گروهي بَد سِگالانه ـ اين هنگامه را دامن ميزنند و هر كس بيگُمان كامه خويش را در آن ميجويد، خواه شايسته و خواه ناشايسته.نفسِ اين كه پُرسمانِ «اصلاح»، در جامعه ما ـ به عنوانِ يك «جامعه ديني» ـ گفتگوخيز و بحثانگيز باشد، بَس مبارك است و ـ به خواستِ خداوند ـ ديري نميكشد تا اين شجره طَيّبه بارور شود و كامِ صَلاحْجويان را شيرين كند.ليك از دغدغه دانايان قوم هم نبايد غافل بود كه از پيامدهايِ «ناشناخت» بيم ميدهند و به قولِ جلال الدّينَ بلخي: آفتي نَبْوَد بَتَر از «ناشناخت»!گام نهادن در طريقِ اصلاح، از دو «شناخت»، ناگزيرست: يكي صلاحْشناسي، و ديگر راهْداني و آدابْداني در عمل.بازانديشي در معرفتِ ديني و كالبدشكافيِ سيره و انديشه آنان كه به «بازسازي» فكرت و شناختِ ديني اهتمام نمودهاند، از بايستههايِ دستيابي به آن كامههايِ معرفتي است؛ و آنان كه در عُرفِ دينداران و دينشناسان، به عنوانِ «مُجَدّد»ـ و بويژه با نگاه و اصطلاحِ تاريخمندِ «مُجَدّدِ رأس مائة» شناخته ميشوند، از شاخصترين نمونههايِ «بازسازانِ معرفتِ ديني»اند.استاد علاّمه سيّد محمد رضا حسينيِ جلالي ـ دامت بركاته ـ در مقالهاي كه ترجمه وتحريرِ آن خواهد آمد،1 بيآن كه در پيِ ارزيابيِ فراخْدامنه انديشه حديثي «تجديد در رأسِ مائة» باشند، به مناسبتِ گذشتِ يك سده از درگذشتِ ميرزاي شيرازي ـ رحمه اللّه ـ به روشنگري درباره اين مجّددِ بزرگ و ديگر بازساندگانِ معرفتِ شيعي در رؤوسِ سدهها پرداختهاند.نوشتارِ نغز و پرمغزِ ايشان،2 پنداري، دستِ خواننده را ميگيرد و از دالانها و دهليزهايِ قرون و اعصار عبور ميدهد تا پارههايي از روندِ بازسازيِ معرفتِ شيعي و فراز و فرودهايِ پيشينه اين طايفه را به او نشان دهد.اميد ميبريم نشرِ پارسي كرده اين نوشتار، به طراوت و نزاهتِ بيشترِ روندِ «صلاحانديشي» و «اصلاحطلبي» در گستره جامعه ديني، مدد رساند، و افقهايي روشنتر فراروي دغدغهمندانِ اين عرصه دلهرهآور و هيجانخيز بگشايد، خداوند، تحلّي به صفاتِ صالحان و مصلحان راستين را ـ از قبيل دانايي و ديدهوري و بُردباري و آزادگي ـ روزي ما كُناد و از بند بندگي جز خود و تزاحم تودههاي پندار بِرَهاناد! ـ بحقّ محمّدٍ و آله الأمجاد(سلام اللّه عليهم أجمعين).به نام خداوند بخشنده مهربانگراميداشت بزرگاني كه تاريخ اين امّت را آفريدهاند، از واجبات مهمّ فرهنگي است؛ زيرا كه امور خطيري ـ چون: جزم كردن عزم و گرد آوردن نيرو، برنامهريزي شايسته براي كاميابي در حيات و راهيابي به امكان چيرگي بر دشواريها و پيچشها، در گذشتن از آن گريوهها كه فراراه پيشرفت تمدّني پيدا ميآيند، و توشهاندوزي از سيرتِ پيشينگان به آرزوي شكوفايي آينده ـ بدان باز بسته است.در ميان بزرگان تاريخ شكوهمند ما، آنان كه نشان افتخار «تجديد» در آغاز هر يك از سدههاي پانزدهگانه حيات امّت اسلامي، بر سينههاشان درخشيده است، از ديگران ممتازند.خبر «تجديد» در حديث شريف، از منظر پژوهش و چند و چون، هرگونه بوده باشد، حقيقت ملموس آن است كه آغاز هر سده به تلألؤ اختري درخشان از ستارگان اين امّت، و اهتزاز رايتي بلند از اعلام، و بروز شخصيتي گرانمايه از شخصيتهاي آن، امتياز يافته است.فرجام سده يكم و آغاز سده دوم شاهد طلوع خورشيد دانش و معرفت در مدينه بود و دين و امّت بر دست امام باقر، ابو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ـ عليهم السلام ـ حيات دوباره يافت. چون آن حضرت، از رهگذر مدرسهاي كه در تختگاه اسلام و مركز ثقل آن، يعني مدينة الرسول ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ بر پا داشت، رايت دانش و دانشگُستري را در سرزمينهاي جهان اسلامي به اهتزاز درآورد. دانش را چنان شكافت كه «شكافنده دانشها»(باقر العلوم) نام گرفت. موجخيز درياي سرشار معارف را شكافت و امّت را از آب روان دانشهاي خويش سيراب ساخت؛ آن هم پس از خشكي و نوميدياي كه افزون بر شصت سال به درازا كشيد و در آن طايفه اموي و بازماندگان جاهليّت به نابود ساختن همه نشانههاي تمّدن اسلامي، از دانش و ادب تا مردان و دلاوران اسلام، در ايستاده بودند.امام باقر ـ عليه السلام ـ در اين روزگار بناي بلند علمي مدرسهاي را برپا داشت كه نسلهايي از عالمان در آن پرورش يافتند و آن مدرسه بر دست فرزندش، امام جعفر بن محمّد الصّادق ـ عليهما السلام ـ ، شكوفا شد. از روشنترين نمودهاي اين نهاد، چهار هزار عالم و دعوتگر به اسلام، و چهار صد «اصل» از منابع شريعت اسلامي است.در آغاز سده سوم(سال 200)، امام رضا، عليّ بن موسي بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبيطالب ـ عليهم السلام ـ چونان ستارهاي درخشيد. او حجّت برافراشته در جهان اسلام بود كه آن را از روشنايي و فروغ بياكَنْد و در زماني نيرومندي و استواري اسلام را به آن باز گردانيد كه فلسفههاي وارداتي خليفگان عباسي، پايههاي دين را در نفوس امّت تهديد مينمود و شالودههاي سستگشته و تباهشده شريعت را، در هنگامه ستم و بازي و نازِ حكومتگران و انحراف فراگير بلاد و عباد ـ كه بر دين ملوك خويش بودند ـ بكلّي نابود ميكرد.امام رضا ـ عليه السلام ـ با حضور و موضعگيريهاي جاودانهاش، حق را ياري ميكرد و به پايگاه راستينش باز ميآورد.در زماني كه زندگاني متنعّمانه عبّاسيان، تابندگي و جلال و شكوه دين را در جانها ميميرانيد و مردمان را در بسياري از واقعيّات به دو دلي ميافكند، امام ـ عليه السلام ـ و سيره او كه بر زهد و پرهيزگاري استوار بود، اطمينان به حقيقت اسلام را به مسلمانان باز ميگردانيد و همه آن واقعيّات را پيش روي ايشان مجسّم ميساخت.در روزگاري كه كژرويهاي جمود سلفي و خمود ظاهري در اعماق رخنه كرده بود و رفته رفته بر نمادهاي انديشه چيره ميگشت و پرتوافشاني دانش و اجتهاد را بيرمق ميكرد، كوششهاي امام رضا ـ عليه السلام ـ افقهاي آگاهي علمي را بر دانشوران ميگشود و سدّ شبهات بيتميزان را فرو ميشكست. از اين رو ظهور امام ـ عليه السلام ـ تجديد عيني اين دين به شمار ميرفته است و ميرود.در اوايل سده چهارم، كه امامت در پس پردههاي غيبت مستتر و پنهان گرديد، وجود شيخ ابوجعفر محمّد بن يعقوب كليني رازي، مجدّد دين بود؛ زيرا وي به شناسايي متون نشاندهنده اصول و فروع مذهب درايستاد و آنها را در كتاب عظيم خويش، الكافي، گرد آورد، و از اين رهگذر ميراث اماميّه را در خطرناكترين ادوار تاريخ آن، در زماني كه به صعبناكترين مشكلات و سختترين روزگاران تنگنا دچار بود، به بهترين نحو پاسداري كرد.سده پنجم درآمد و يورشهاي طايفگي بر مذهب امامي، و كوشش حكومتگران غرضمند در بهرهوري از اين درگيريهاي درگرفته، به سود تختهاي لرزان خويش، شروع شد.