1ـ مرجعيّت: - مجددان مذهب و ویژگی های بارزِ ایشان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجددان مذهب و ویژگی های بارزِ ایشان - نسخه متنی

سید محمدرضا حسینی جلالی؛ مترجم: جویا جهانبخش

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در اين روزگار، موضعگيري‏هاي شيخ طايفه و عماد ملت، زعيم امّت، معلّم بزرگ، شيخ مفيد، محمّد بن محمّد بن نعمان، مشهور به ابن المعلّم عُكبَري بغدادي، در تثبيت قواعد استوار اصول قويم مذهب و پاس داشتنشان از اين يورش‏هاي نابخردانه، و ابراز ادلّه و حجّت‏هاي اين اصول، و رسوا كردن ادّعاهاي غرضمندان، اثري جاودانه نهاد؛ به شكلي كه وي همه امّت را منّت‏دار خود گردانيد، و به سزاواري، شايسته اسم «تجديد» گرديد.

سده ششم بر امّت سايه افكند، و حملات نابخردانه طايفگي با گستاخي و يورشگري تمام شدّت گرفت. شيعه در خاور و باختر آماج حمله شد و اين يورش‏ها توانست نمودها و يادگارهايي از اين طايفه را نابود كند؛ كتابخانه‏هايي را به آتش كشيدند، مدارسي را ويران كردند، و شماري از مسلمانان منتسب به اين مذهب را به قتل آوردند.

در اين عصر، محوريّت زعامت ديني بر پور شيخ الطّائفه، فقيه محدّث، شيخ ابوعلي حسن بن محمّد بن حسن طوسي، ملقّب به «مفيد ثاني»، بود.

او اين امانت را با راستي و سختگيري بر دوش گرفت و فرهنگ علمي را از تعرّض‏ها و يورش‏ها پاس داشت و ده‏ها تن از شاگرداني در مدرسه خود آموزش داد و به بار آورد كه سندي براي تمدّن فرهنگي طايفه شمرده مي‏شوند و شالوده‏اي بودند كه آينده شكوهمند طايفه اماميّه بر آن بنا گرديد.

سده هفتم آمد و فاجعه طايفه‏گرايي در نوميد ساختن دل امّت شكست خورد؛ و امّت به گردآوري نيروها و باز يافتن ارجمندي خويش پرداخت. در مكتب حلّه بر دست بزرگاني از عالمان آن سامان ـ چون آل طاووس، و آل محقّق، و آل مطهّر ـ و در مكتب ري بر دست بزرگاني از عالمان آنجا ـ از جمله خاندان بابويه ـ تكاپوها و كوشش‏ها در راه احياي مذهب، در جريان بود. در آغاز اين قرن، فقيه بلندپايه،

سديد الدّين محمود حمّصي رازي، در زعامت طايفه، بر چكاد قرار يافته بود.

سده هشتم پديدار گشت و علاّمه علي الاطلاق درخشيد؛ كسي كه آوازه‏اش آفاق را درنورديد و جنبش تجديد معالم دين را در عقيدت و شريعت رهبري كرد. مدارس را احيا كرد و بنيادهاي علمي را بازسازي نمود، و مذهب را با آشكار ساختن نمادهاي آن پشتيباني كرد، تا جايي كه اين مذهب انتشار و اشتهار يافت، و هر كسي آن را شناخت، به أحقّيت و صحّت آن گردن نهاد؛ به دل بسياري از شاهان و اميران و سرشناسان درآمد و سرانجام فراگير گشت.

مهم‏ترين كار اين مجدّد بزرگ، اين بود كه در ميان قوم مغول كه به سرزمين‏هاي اسلامي تاخته و حمله آورده بودند، نفوذ نمود و فرمانرواي ايشان بر دست علاّمه حلّي اسلام آورد؛ بدين ترتيب، كين‏توزي جنگجويان فروكش كرد و ايشان در دل قدرت اسلامي ذوب شدند.

در پگاه سده نهم، راهبري به شيخ اجلّ و فقيه اعظم، شيخ شرف الدّين أبوعبداللّه، مقداد بن عبداللّه سيّوري حلّي أسديّ، اختصاص يافت. او پايه‏هاي مذهب را در اصول و فروع بر كرانه‏هاي امنيّت استوار كرد.

با حلول سده دهم، زعامت در اختيار مجدّد بزرگ شيخ عليّ بن عبدالعالي كَرَكي عاملي، بود. وي با دلاوري كم‏مانندي مشعل مذهب را حمل كرد و با شايستگي سزامندي به تحقيق علوم پرداخت و به ترويج حق و بسط نفوذ آن دست يازيد تا جايي كه به نام «محقّق ثاني» و «مروّج مذهب» خوانده شد.

سده يازدهم كه درآمد، شيخ بهايي، بهاءالدّين محمّد بن الحسين بن عبدالصّمد عاملي حارثي، پيشاپيش علما بود؛ كسي كه أعلام مذهب را گرامي مي‏داشت و برمي‏كشيد، علوم آن را حيات مي‏بخشيد، و ياريگر حق بود.

سده دوازدهم در حالي آغاز شد كه علاّمه مجلسي، مولي شيخ محمّد باقر بن محمّد تقي اصفهاني، شيخ الاسلام، مجدّد علوم دين، و روشنگر راه پيشروان آن در عقيدت و شريعت بود. كار سترگ او در گردآوري حديث شريف در دانشنامه‏اش، بحار الانوار، كار تراثي درازدامني است كه با آن، احاديث را از تباهي، و كتاب‏ها را از نابودي، پاسداري كرد.

با پيدايي سده سيزدهم ـ كه تا آن زمان بيش از نيم قرن از انقسام دروني طايفه،

به سبب ظهور افراطي أخباري، گذشته بود ـ ستاره فقيه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و محقّق اصول مذهب، احياگر نمادهاي حقّ، پيشواي مجدّد، مولي محمّد باقر بن محمّد أكمل، وحيد بهبهاني، بتافت.

وقتي نزديك بود كوشش‏هاي فراخواننده به ظاهريگري و مخالف تكاپوهاي عقلي ـ كه فكر شيعي را مشرف به سقوط در هاويه جمود و واپس‏گرايي و عقب‏ماندگي ساخته بودـ نشانه‏هاي جنبش فكري را از بيخ و بن بركند، اين پيشواي وحيد، در تدارك امر و طرد اخباريان ـ از طريق رسواسازي دعاوي و ردّ شبهات ايشان ـ يد بيضا نمود.

او افقهاي فراخ فقه را گشود و راه‏هاي توانگر آن را به سوي آب زلال اجتهاد ـ كه از اصول و فقه اهل بيت، عليهم السلام، مايه مي‏گرفت ـ هموار ساخت.

سده چهاردهم درست در زماني رخت افكند كه ستاره‏اي از خاندان پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ در رأس اين طايفه بود و لواي مذهب را با دست استوار، و همّت تزلزل‏ناپذير، و اراده محكم، و تدبير هوشيارانه‏اش، حمل مي‏كرد. او جماعت تحت حمايت خويش را از فرو افتادن به چنگال رقيب صليبي كافر كه اينك در چهره استعمار انگليسي ظاهر شده بود، در اوايل عصر نفوذ اين استعمار در بلاد اسلامي، بازداشت. او كسي نبود جز سيّد ميرزا محمّد حسن مجدّد شيرازي ـ قدس اللّه سرّه.

و در اوايل سده پانزدهم ـ يعني سده‏اي كه در دهه دوم آن مي‏زييم ـ ، ستاره آل محمّد ـ عليهم السلام ـ فقيه عارف و حكيم عامل، امام خميني، پرتوافشان شد كه در امّت اسلامي آن روح را بدمد تا كرامتي را كه از اين امّت زير فشار استعمار معاصر تباه شده است، باز يابد؛ پرتوافشان شد تا حسّ عزّتي را كه خداوند بر مسلمانان واجب گردانيده است، در جان‏هاي ايشان ـ برغم استيلاي همه‏سويه كفر جهاني بر جميع امور و امكانات حياتي ـ احيا كند، پيروزي عقيده و ايمان را بر سپاهيان نيرنگ و سلطه و زور اثبات نمايد، و از اين رهگذر وعده خداوند را به ياري مؤمنان تحقّق بخشد و زمينه حكومت مهدي آل محمد ـ عليهم السلام ـ را ـ كه دنيا را پس از پر شدنش از ظلم و جور، از قسط و عدل مي‏آكند ـ فراهم سازد.

آري! اينان هستند كساني كه به خاطر فضيلت‏هاشان نشان‏هاي افتخار «تجديد» را

با خود دارند؛ فضيلت‏هايي كه ايشان را سزاوار اين نشان‏ها مي‏سازد و اهمّ آنها از اين قرار است:

1ـ مرجعيّت:

تنها كساني مستحق اين نشان افتخار مي‏شده‏اند كه مجتهد بوده‏اند و طايفه به تفوّق فقهي ايشان ـ كه در كار خود بر همان چارچوب‏ها و روش‏ها و منابع مورد استفاده اصحاب تكيه دارند ـ خستو گرديده و با قبول و تقليد، به گفته‏هاي ايشان گردن نهاده است.

2ـ آمادگي و كوشش در دفع مخالفان:

هر يك از اين مجددان، نقش بزرگي در احياي اسلام و دفاع از آن در مواجهه با هر خطري كه كيان اسلام را تهديد مي‏نموده است، ايفا كرده‏اند؛ خواه با جنگ و جهاد، و خواه با صلح و دانش. اينان در نشر و برانگيزش انديشه اسلامي و اظهار حقّانيّت و عظمت آن، و زدودن ابرهاي بانگ و هياهو و تيرگي‏هاي ستم از حقايق كرامند اسلام، سخت كوشيده‏اند؛ تا التزام مسلمانان بدين دين مبين تعميق گردد و غيرمسلمانان نيز بدان راه يابند و هدايت شوند.

3ـ دليري و از جان گذشتگي:

وجه مهمّ شاخصيّت در زندگاني مجدّدان آن است كه هنگام وقوع حمله‏هاي دشمنانه به مذهب، بي‏هيچ درنگ يا كندي، در راه تحقّق اهداف به موضعگيري دليرانه دست مي‏يازند، خود را به خطرهاي بزرگ مي‏افكنند و دشواري‏ها را در راه اعلاي كلمة اللّه و برافراشتن و به اهتزاز درآوردن رايت آن تحمّل مي‏كنند.

4ـ اخلاق عالي اسلامي:

نامبرداران به «تجديد» از ويژگي‏هاي اخلاقي نمونه و يگانه‏اي برخوردارند؛ چنان كه هر يك به تنهايي، رهبري بر حقّ اسلامي را، با همه ويژگي‏ها و خصايص آن، به نمايش مي‏گذارند. اخلاق ايشان، تجسّم همان «خُلُقِ عظيم» است كه خداوند به عنوان صفتي براي پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ ياد كرده است.

5ـ جامعيّت:

اين مجدّدان در اين صفت هنبازند كه همه، دانش و آگاهي گسترده‏اي از معارف اسلامي و الهي دارند، چنان كه در اين گستره اعلامِ شناسا و مشارٌ بالْبَنان به شمار

مي‏آيند و جان‏ها و چشم‏ها متوجّه آنهاست. اين جامعيّت و بسيارداني، سبب مي‏شود كه به آساني و راستي نيازهاي امّت را برآورند و خواست‏ها و رغبت‏هاي مسلمانان را تأمين كنند.

6ـ حكمت و تدبير:

از مهم‏ترين ويژگي‏هاي مجددان كه شايستگي اين مقام خطير را به ايشان مي‏بخشد، حكمت و آزمودگي است كه در تدبير امور و فراهم ساختن ابزارهاي وصول به اهداف، و نيز آگاهي از آنچه پيرامونشان مي‏گذرد و اتّخاذ تدابير صحيح سازگار با مصالح دين و امّت، به شكلي كه با آن دام‏هاي دشمنان را بگسلانند و پايگاه باورها را در ميان مردمان و پيش چشمان بشريّت استوار دارند، از آن بهره مي‏برند.

7ـ و در پايان:

به ميدان آمدن در آغاز قرن هجري جديد، همان زمان كه امّت، پيداييِ چون اويي را چشم مي‏دارد.

اگرچه گاه كسي كه به سبب وجود ويژگي‏هاي پيشگفته، در خور صفت «تجديد» باشد، در خلال يك قرن پيدا مي‏شود، اين وجود مجدّد در همان آغاز هر قرن است كه اعطاي تامّ و تمام اين صفت را به وي موجّه مي‏دارد؛ و البتّه اين سخن به معناي كاستن اهمّيت نقش آن بزرگان ديگر نيست.

آنچه ياد شد، مهم‏ترين ويژگي‏هايي است كه رخشندگان چكاد «تجديد» را، در ميان ديگر اعلام و بزرگان امّت، ممتاز مي‏سازد.

پيشواي مجدّد، سيّد ميرزا محمّد حسن شيرازي نجفي(1230 ـ 1312 ه·· .ق.)، همه اين فضيلت‏ها را در خود گرد آورده بود، و از اين روي، در آغاز سده پيشين، يعني سده چهاردهم، به سزامندي، استحقاق آن صفت را يافت:

1ـ پس از شيخ اعظم، مرتضاي انصاري(ت 1281 ه·· .ق.)، مسند مرجعيّت براي او گسترده شد. شاگردان شيخ، امّت را، پس از وفات مرجعشان، شيخ انصاري، به اين سيّد ارجاع دادند و مردم به او رجوع كردند.

اهتمام وي در اين حوزه متمركز بود بر:

الف ـ ژرف سازي پژوهش‏هاي علمي در سطح عالي در علميّه، به خاطر استمرار

بخشيدن به ساماندهي كارگزاران با كفايت براي اداره حوزه در آينده، و پديد آوردن مجتهدان كارآمد براي اداي وظيفه تبليغ دين و ارشاد مسلمين در سطوح علمي شايسته.

/ 5