بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید گروهي كه جمع موسوم به «روشنفكران مذهبي» غالباً از آن جرگهاند بينِ اسلامِ واقعي و اصيل با اسلامِ فقاهتيِ موجود، تضاد قائل شده و نجات مسلمين را در گروِ اصلاح (به معناي تغيير و دستكاري) در عقايد و باورهاي دينيِ معمول و متعارفِ آنها ميشمرند و از لزومِ پالايش و ويرايشِ اين عقايد به مدلِ انديشهها و مكاتب رايجِ روز دم ميزنند.(1) متقابلاً گروهي كه علماي اسلام غالباً از آن جرگه و در رأس آن قرار دارند، معتقدند كه اسلام و تشيعِ رسميِ موجود كه مهرِ تأييد فقيهان خورده، براي هدايت و نجات بشر توان كافي دارد و تنها بايد احكام و مقررات گوناگون آن را به عرصة زندگي آورد و به طور همآهنگ و نظاممند بر كرسيِ اجرا نشاند. آنچه از دين كه در پهنة حيات فردي و اجتماعي بشر بدان عمل ميشود، تقويت كرد و آنچه كه مغفول مانده، فقيهانه شناخت و دقيق و درست به اجرا گذاشت. گروه نخست (= روشنفكران مذهبي) اسلام را زندانيِ «ذهنيتِ موجودِ» مسلمانان دانسته و با منحط شمردن اين ذهنيت، مدعي است پيش از رهايي مسلمانان از زندان استبداد و استعمار، بايد دين را از حصارِ باورهايِ معمولِ مسلمانان آزاد ساخت و سپس به سوي آزادي امت اسلامي از چنگال دشمنان و رفعِ موانع رشد و سعادت آنان گام برداشت. گروه دوم (= علماي دين) هرچند راه را يكسره بر نقد و ارزيابيِ آنچه كه به نام دين در ذهن و دلِ مسلمانان ميگذرد، نبسته و با تعاملِ پاياپايِ علمي ميان تمدنها و بهرهگيري از دستآوردهايِ مثبتِ ديگر ملل نيز (به شرطِ همخواني با طبيعتِ شرقي - اسلامي - شيعيِ مردم اين ديار) مخالفتي ندارد، اما با جديت معتقد است كه مشكل جوامع اسلامي و عاملِ انحطاطِ تدريجيِ آنان (گذشته از توطئه و تجاوز دشمنان رنگارنگِ اسلام) عمدتاً چيزي جز عدمِ عمل به احكام نوراني اسلام نيست؛ همان احكامي كه با تلاش و تكاپويِ كارشناسان اسلام (فقيهان پارسا) از كتاب و سنت معصومين(ع) استخراج شده و سعادت بشر در گرو عمل دقيق و همه جانبه به آنها است. به ديدة اين گروه اصولاً زماني ميتوان حكم به اصلاح و تغيير اسلامِ فقاهتيِ موجود كرد كه احكام آنرا با دقت و بهطور كامل مجريان شايسته پياده كنند و كفايت و كاراييِ آن در عرصة عمل آزمون شود. آنگاه اگر باز هم كمبود و كاستيي مشاهده شد به تغيير اصول و فروع اسلام فقاهتي برآمد و يا براي رفع كمبودهاي آن، از جاي ديگر وام گرفت. روشنفكر مذهبي در پي اصلاح و ويرايش دين است و در اين راه نيز چشم به «پروتستانتيسمِ» لوتِر و كالوَن (مصلحان مسيحيِ اروپا در قرن شانزدهم ميلادي) دارد، ولي عالمِ متعارفِ ديني در تكاپوي اصلاح جامعه با همان ديانتي است كه حاصلِ برداشتِ علمي و روشمندِ فقيهان از متون و منابع اصيل اسلامي (قرآن، سنت معصومان و...) است. مدل مطلوب براي اصلاح جامعه و پيشرفت و ترقي آن از نظر عالمان، همان شريعت اسلامي است كه فقيهان پارسا در حوزة فقه و اخلاق و... تدوين كردهاند، ولي روشنفكر مذهبي در اصلاح جامعه و رفع كاستيهاي آن، كمابيش نظر به ايدئولوژيهاي مسلطِ روز (سيانتيسم، سوسياليسم، ليبراليسم، پلوراليسم و...) دارد. كساني چون فتحعلي آخوند اُف، سِر سيد احمدخان، محمد عبده، دكتر شريعتي و دكتر سروش، هريك به سبك و سليقة خاص خويش، در گروه اول قرار دارند و كساني چون شيخ فضل ا نوري، سيد حسن مدرس، مرتضي مطهري و امام خميني، در گروه دوم جاي ميگيرند.(2) سخن شيخ فضل ا، حرفِ دلِ همة برجستگان گروه اخير است: «عَلَيكُم بِطَلَبِ القانُونِ الأَساسيٍّ الاًسلامي، ثُمَّ عَلَيكُم بِطَلَبِ القانُونِ الأساسيٍّ الاًسلامي، فاًنَّهُ مُصلِحٌ لِدينِكُم وَ دُنياكُم؛(3) اي برادر، نظامنامه، نظامنامه، نظامنامه، لكن اسلامي، اسلامي، اسلامي. يعني همان قانون شريعت كه هزار [ و] سيصدواندي است در ميان ما هست و جمله[ اي] از آن - كه به آن، اصلاحِ مفاسدِ ما ميشود - در مرتبة اجرا نبود، حالا بيايد به عنوان قانون و اجرا شود.»(4) شرايط يك مصلح اجتماعي كه در جامعهاي ديني به سر ميبرد چيست و براي تغيير و بهبود اوضاع كشورش نياز به چه ابزاري دارد؟ آيا شيخ فضل ا - به لحاظ منش و روش - از توان و ابزار لازم براي انجام اصلاحات برخوردار بود و ميتوان او را در گردونة مبارزات اجتماعي يك مصلح موفق ارزيابي كرد؟