(در عزاى امام علىّ عليه السلام )
ناله كن اى دل به عزاى علىّ
كعبه ز كف داده چو مولود خويش
عُمْر علىّ، عُمْره مقبوله بود
ديده زمزم كه پر از اشك شد
تيغ شقاوت ، سر او را شكافت
عالم امكان شده پر غلغله
نيست هم آغوش صبا بعد از اين
منبر و محراب كشد انتظار
ماه دگر در دل شب نشنود
آه كه محروم شد امشب دگر
مانده تهى سفره بيچارگان
واى ! امير دو سرا كشته شد
پيش حسين و حسن و زينبش
خون چكد از فرق هماى علىّ(67)
گريه كن اى ديده براى علىّ
گشته سيه پوش عزاى علىّ
هر قدمش سعى و صفاى علىّ
ياد كند زمزمه هاى علىّ
كوفه بود، كوه مناى علىّ
چون شده خاموش صداى علىّ
پيك ظفر بخش لواى علىّ
تا كه زند بوسه به پاى علىّ
صوت مناجات و دعاى علىّ
چشم يتيمان ز لقاى علىّ
منتظر نان و غذاى علىّ
خانه غم گشته سراى علىّ
خون چكد از فرق هماى علىّ(67)
خون چكد از فرق هماى علىّ(67)